تحقیق درباره مفهوم خدا

آنان و افراد گوناگون، به يک اندازه خودانديش نيستاَند. از طرفي، جامعهشناسي معرفتي درجهي دوم است که تفاسير کنشگران از تجربياتشان را لزومن راهي بدان نيست اما در هر حال، کاربست اين فنون، علاوهبر معياري که جهت ارزيابي کيفيت پژوهش بهدست ميدهند، به “ارتقا” کيفيت پژوهش نيز کمک ميکند.
فصل چهارم: يافتههاي پژوهش
مقدمه
در اين فصل، پس از ارائهي تصويري از ويژهگيهاي مشارکتکنندهگان، ابتدا بر اساس يک توالي زماني تلاش ميشود شرحي از وضعيت دينداري مشارکتکنندهگان در هر يک از چهار بعد باور ديني، مناسک ديني، ايمان ديني، اخلاق ديني و ساير مباحث و جريانهاي مربوط به زندهگي ديني آنان در زندهگي اوليهشان121 ارائه شود و سپس آن دسته از تجربياتي به بحث گذاشته ميشوند که اسباب تحول در پايبندي ديني و نوگروي ديني افراد را فراهم آورده است. در آخر نيز به بررسي وضعيت کنوني دينداري افراد و ارزشها و الزامات فعلي آنان خواهيم پرداخت تا بتوان در يک پيوستار زماني، تصويري از فرآيند نوگروي ديني آنان بهدست داد. در اين گزارش سعي شده است تا در کنار توصيفهايي که از زندهگي ديني افراد ارائه ميشود، تغييرات دينداري آنان نيز تا حد ممکن تبيين شده و همزمان فهم دانشجويان از اين تحولات نيز منعکس گردد.
همانگونه که در فصل پيش ذکر شد. کليهي مشارکتکنندهگان از ميان شهروندان غيرتهرانياي انتخاب شدهاند که خاستگاه شهري داشته و در زمان انجام پژوهش در دانشگاه خوارزمي در مقاطع کارشناسي ارشد و دکترا شاغل به تحصيل بودهاند. تعداد 9 نفر از دانشجويان مذکور در مقطع کارشناسي ارشد و 6 نفر از آنان نيز در مقطع دکترا مشغول تحصيل بودهاند. در اين ميان با 6 زن و 9 مرد مصاحبه به عمل آمد و تمامي مشارکتکنندهگان از 4 دانشکدهي ادبيات و علوم انساني، روانشناسي و علوم تربيتي، رياضي و علوم کامپيوتر و دانشکدهي علوم پايه انتخاب شدند (نگاه کنيد به صفحهي 88 أثر حاضر). توضيح اينکه دست پژوهشگر در معين کردن ترکيب سني، جنسي و تحصيلي مشارکتکنندهگان باز نبود چرا که از طريق روش خوشهاي ـ زنجيرهاي نميتوان چندان در ترکيب سني و جنسي و مقطع تحصيلي مشارکتکنندهگان دخالت کرد. لذا بهلحاظ متغيرهاي مزبور، جذب مشارکتکنندهگان در اين پژوهش چندان تابع منطق خاصي نبوده و اساسن تدقيق در چنين امري با توجه به اهداف پژوهش چندان ضروري نيست.
در باب وضعيت تأهل مصاحبهشوندهگان بايد گفت که پس از انجام مصاحبهها مشخص شد که تمامي آنها مجرد هستند. همچنين کليهي اين افراد در خوابگاههاي دانشجويي در شهر تهران ساکن هستند و مدت زمان اسکان آنها در شهر تهران از 2 تا 11 سال متغير است. مبدأ ورود تمامي مشارکتکنندهگان به شهر تهران نيز همزمان با قبولي آنان در يکي از دانشگاههاي تهران بوده است. در اين ميان، 8 نفر از آنان تحصيلات دورهي کارشناسي را نيز در يکي از دانشگاههاي تهران گذرانده و مابقي افراد در دورههاي کارشناسي ارشد يا دکترا وارد محيط تهران شدهاند.
4-1 توصيفي از زندهگي ديني اوليه
4-1-1 باورهاي ديني
بسياري از مشارکتکنندهگان سطح بالايي از پايبندي ديني را در ميان اعضاي خانوادهشان گزارش دادهاند و محيط اجتماعي و خانوادهگي دوران کودکي و نوجواني خود را محيطي کاملن ديني توصيف کردهاند. در اين دوره، پايبندي اعتقادي نسبتن کاملي نسبت به مجموعه باورهاي ديني، از سوي افراد مشاهده ميشود. دينداري آنان در اين دوره قوين رنگوبويي تعبدي، شريعتمدارانه و مناسکمحور دارد. هرچند آنان برخي تحولات جزئي را در دينداريشان گزارش دادهاند، اما بهطورکلي روال افت و خيز دينداري آنها در هر يک از جنبههاي دينداري، روالي تقريبن يکنواخت بوده است.
نتايج نشان ميدهد که دانشجويان تحت تأثير زمينهي ديني خانواده و بافت ديني محيط، مسيرهاي متعارف و غالبِ جامعهپذيري ديني را در دوران کودکي و نوجواني از سر گذراندهاند. بدينصورت که در زندهگي اوليهي بسياري از مشارکتکنندهگان (13 نفر از 15 نفر) غلبهي تفاسير ديني بر بسياري از وجوه اعتقادي و رفتاري آنان ديده ميشود. در اين ميان، خانوادهي خاستگاهي به زعم خود آنان براي حفظ پايبندي دينيشان همچنان مهم بوده و در حکم مهمترين مجرا براي جامعهپذيري ديني افراد عمل ميکرده است، حتي اگر تحرک اجتماعي و جغرافيايي بخواهد اين نفوذ را تضعيف کند. ميتوان ادعا کرد که براي آنان، والدين و خواهر و برادرها الگوهاي نقش ديني بودهاند. يکي از مشارکتکنندهگان اين الگوبرداري را چنين وصف ميکند:
“من و خواهرم هميشه وقتي مامانم شروع ميکرد به نماز خوندن فورن با کلّي ذوق پشت سرش واميايستاديم و شروع ميکرديم به نماز خوندن … مادرم هميشه از ما ميخواست واسه حل مشکلات پدر دعا کنيم … مادرم هر چي که از خدا ميخواست رو به ما هم ميگفت تا اون رو از خدا بخوايم، [خنده] به نظرم چون ما بچه بوديم و فکر ميکرد روحمون پاکه اينو از ما ميخواست تا خدا هم اجابت کنه” (زن، 25 ساله، مجرد).
در اين مورد، مشاهده ميشود که فرد چهگونه با الگوبرداري از نقش مادر در کودکي به انجام مناسک ديني ميپرداخته و از اين طريق، با
ور به اعتقادات ديني و اجراي مناسک ديني رفتهرفته در فرد دروني شدهاند.
در اين دوره آنان تصور خود از خدا را بر اساس نمادها و تصاوير برگرفته از فرهنگ ديني ميساختهاند. بدين معنا که تجربيات زندهگي روزمرهي آنان نمادهاي فراگير يکساني را تصديق ميکرد و همين امر بر اعتبار اين نمادها صحه ميگذارد؛ تأکيد بر قدرت و قوت خداوند و تلقي از خدا بهعنوان ناظري شخصوار به همراه ترس آميخته با احترام نسبت به او، غلبهي تلقي رايج در فرهنگ ديني از مفهوم خدا را نزد آنان در زندهگي اوليهشان نشان ميدهد. ارتباط آنها با خدا در اين دوره بيشتر بر مبناي ترس از مجازات و دريافت پاداش در اين جهان، نجات يافتن از عذاب و عقاب اخروي، مددجويي در جهت رفع مشکلات و بهدست آوردن منافع و بهطور کلي يک جهتگيري مبتني بر پاداش و خسارت دنيوي/ اخروي بوده است. همچنين، ارتباط با خدا براي آنان به جهت آرامشي که از آن کسب ميکردهاند کارکردي رواني نيز داشته است. بسياري از آنان از آرامشي سخن گفتهاند که به هنگام توسل به خدا و گزاردن نماز به دست ميآوردهاند. در قسمتهاي بعدي نشان داده ميشود که اين نوع تلقي از خدا به چه ميزان تغيير ميکند.
4-1-2 مناسک ديني
انجام مناسک ديني از سوي افراد در اين دوره قوين رنگ و بويي تقليدي، تعبدي، دگرسالارانه و مبتني بر عرف و عادات روزمره داشته و آنان به حکم وظيفه به اجراي اين مناسک مبادرت ميورزيدهاند. گرچه آنان برخي تجربيات معنوياي نظير لذت و وجد و احساس آرامش را در هنگام گزاردن نماز و گرفتن روزه گزارش دادهاند، اما بهطور کلي چنين نبوده که تمنايي دروني بر اساس انتخاب فردي و يا نوعي تعاليجويي معنوي آنان را به سوي اجراي مناسک ديني سوق داده باشد. يکي از دلايل مشترکي که مشارکتکنندهگان براي پايبندي مناسکي خود در اين دوره اقامه کردهاند همان نجات از عذاب و عقاب اخروي بوده که به غلبهي تلقي از خدا بهعنوان ناظري قهار و جبار باز ميگردد. ديگر اينکه قدر اهميتي که والدين دانشجويان براي خواندن نماز قائل بودند نيز در سوق دادن آنان به سمت انجام اين مناسک نقش مهمي داشته است. اين مدعا در سخنان يکي از دانشجويان به خوبي نمايان است: “…صبر ميکردم بابام از سر کار برگرده اونوقت نماز ظهر و عصرم رو ميخوندم … تحسين بابام موقع نماز خوندنم خيلي واسم مهم بود” (مرد، 24 ساله، مجرد). برخي ديگر از مشارکتکنندهگان کيفيت اجراي مناسک ديني خود را در اين دوره چنين وصف ميکنند:
“…من و خواهرم موقع نماز خوندن مسابقه ميداديم ببينم کي زودتر نمازشو تموم ميکنه! اصلن هم حواسمون به نماز نبود و نميدونستيم چي داريم ميگيم، فقط ميدونستيم بايد بخونيم، چجوري خوندنش واسمون مهم نبود” (زن، 25 ساله، مجرد). “وقتي به سن تکليف رسيدم و اولين نمازم رو خوندم يادمه از طرف مدرسه به زور مارو بردن، هيچ حس خاصي نداشتم … خيلي چيزارو زوري به ما ياد دادن … يه مشکلي که هميشه تو نماز من بود، اين بود که تنها چيزي که تو ذهنم نمياومد خدا بود، هيچوقت موقع نماز به خلوص نرسيدم. موقع نماز همش به دخترا و سکس فکر ميکردم. يادمه بقيهي دوستامم اينجوري بودن ولي من نتونستم باهاش کنار بيام” (مرد، 28 ساله، مجرد).
بيشتر مشارکتکنندهگان (9 نفر از 15 نفر) از احساس آرامشي سخن گفتهاند که در سفرهاي زيارتي و اماکن مقدس بهدست ميآوردهاند. همچنين، توسل آنان به شخصيتهاي مذهبي بيشتر بهخاطر اداي حاجتهاي شخصي بوده است (در اين باب نيز غلبهي جهتگزيني مبتني بر پاداش و خسارت بهوضوح ديده ميشود). البته رفتن به سفرهاي زيارتي و شرکت در مراسم مذهبي، تا حدود زيادي نيز بهخاطر پاسخ به انتظارات اجتماع ديني بوده است. براي مثال، يکي از دانشجويان اين وضعيت را چنين وصف ميکند: “وقتي مراسم [روضه] ميرفتيم بعضيهاشون مال فاميل بود و ما ملزم بوديم که بريم، بيشتر اين حالت رو داشت، اگه نميرفتيم زشت بود ولي اينکه خودم بخوام برم خيلي کم بوده، مادرم ميرفت منم باهاش ميرفتم” (زن، مجرد، 28 ساله).
نکتهي ديگري که از صحبتهاي بيشتر مصاحبهشوندهگان ميتوان استنباط کرد اين است که آنان گهگاه در دينداريشان سطحي از احساس گناه را تجربه ميکردهاند. بسياري از آنان وقتي از دلايل انجام افعال ديني در زندهگي اوليهشان سخن ميگفتند عبارتهايي نظير “پاک شدن”، “آمرزش”، “مورد بخشش قرار گرفتن”، “ترس از عقوبت” و… به کرات در سخنانشان تکرار ميشد. جالب اينکه با فاصله گرفتن از حيات دينيِ سنتي ديگر سخني از احساس گناه از سوي آنان به ميان نميآمد. پرسشي که در اينجا مطرح ميشود اين است که چه ارتباطي ميان دينداري (سنتي) و احساس گناه و آلودهگي وجود دارد و آيا ميتوانيم سبک خاصي از دينداري و گونهي خاصي از دينداران را متصف به چنين خصيصهاي کنيم؟ اين پرسشي است که در قسمت مربوط به پيشنهادهاي پژوهشي مجددن بدان پرداخته خواهد شد. به گمان پژوهشگر، هر چه دينداري افراد بيشتر مبتني بر جهتگزيني پاداش و خسارت باشد و هر چه در فرهنگ ديني گزارههاي قهرآلود و تنبيهي و مبتني بر عذاب و عقاب دنيوي و اخروي بيشتر رايج باشد و نيز هر چه دايرهي ممنوعيتها و بايد و نبايدهاي موجود در متن دين عرصه را بر مؤمنان تنگتر کند، به همان نسبت احساس گناه نيز در ميان اعضاي گروه ديني افزايش خواهد يافت. کما اينکه در دورهي اوليهي زن
دهگي افراد که براي آنان با احساس گناه همراه بود است، گزارههاي قدرت و قوت و عذاب و عقاب الاهي در محيط ديني سنتي آنان بيشتر رواج داشته است. يکي از مشارکتکنندهگان از احساس گناهي سخن ميگفت که در سفر به جمکران به او دست ميداده است: “ميديدم دوستم داره گريه ميکنه ولي من اصلن گريهام نمياومد. هر چي زور ميزدم نميتونستم گريه کنم. خيلي حس تنفر از خودم بهم دست داد اون موقع؛ احساس ميکردم از خدا و اماما فاصله گرفتم و روحم سنگين شده” (مرد، مجرد، 29). ساير مشارکتکنندهگان نيز در تلاش براي زدودن آنچه خود ناپاکي و گناه ميناميدهاند به انجام اعمال و مناسک مذهبي نظير گرفتن روزهي مستحب، خواندن نماز قضا، نذر و صدقه، خواندن قرآن و ادعيه و… دست ميزدهاند.
4-1-3 اخلاق ديني
در بحث از اخلاق دانشجويان تا قبل از ورود به دانشگاه ميتوان گفت جهتگيري اخلاقي آنان در زندهگي اوليه، بيشتر مبتنيبر پيروي از ديگران مهم نظير والدين، همنوايي با گروه ديني و پيروي از ارزشهاي محيط اجتماعي بر اساس جهتگزيني مبتني بر پاداش ـ خسارت بوده است. بدينمعنيکه دلايل التزام آنان به فعلي اخلاقي بيشتر معطوف به پيروي از اخلاق ديني بهجهت رسيدن به پاداش و دفع خسارت و در واقع نوعي فايدهگرايي