مجموعه کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی، عامیانه ایرانی قسمت 275
تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن
روز پنجاه هزار سال-روز قیامت
تُپ تُپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان
خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد
استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)
پیش-برنده-آن که جلو است
اشکالتراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)
دک کردن-از سر وا کردن
پِق-صدای خنده ی ناگهانی
توله سگ-در حالت تحقیر: بچه
ریغ-مواد درون امعا و احشا
چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک
بازجویی کردن-تحقیق و بررسی کردن
ژوکر-آدم همه فن حریف
از سر کسی زیاد بودن(بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن)
این پهلو آن پهلو شدن-این دنده آن دنده شدن-غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر
چوب زیر دم کردن-تحریک کردن
تاب برداشتن-خم شدن-شکم دادن-لوچ شدن چشم
ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن
دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن
دندان پر کردن-ترمیم دندان آسیب دیده
انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)
چس ناله-آن و ناله ی ساختگی برای جلب توجه
چشم چیدن-چشم زخم را دفع کردن
چوب در چیزی کردن-تحریک کردن
خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن
جرات دادن-دل دادن-دلیر کردن
خلیلی-نوعی غل و زنجیر-نوعی انگور
چفت و بست-قفل و زنجیر در یا صندوق
خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق
خرسک-نوعی فرش
آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)
بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی
دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند
پا جوش-شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت
بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه
بی اختیار-بدون اراده و تصمیم
بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن
به آخر خط رسیدن-به پایان کار
بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن
رم کردن-رمیدن-گریختن
دمامه-زن خشن-زن بی حیا و پاچه ورمالیده-آپارتی
باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن
از خر شیطان پایین آمدن(از لجاجت دست برداشتن، از تصمیم نادرستی منصرف شدن)
تو آسمان ها سیر کردن-در خیال و تصور بودن-در عالم هپروت بودن
زاچ-زائو
آفتاب از مغرب درآمدن(روز قیامت، رویدادی شگرف پیش آمدن)
ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته میشود-آری به خدا
انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)
جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد
خرده خرجی-خرج های اندک
خواب و بیداری-در حالت بین بیداری و خواب
پا به راه-سر به راه-آدم اهل و درست و حسابی
تُف کار-بچه باز
جا دکمه-سوراخی که دکمه ی لباس در آن جا می گیرد
بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور
پَتی-لخت-برهنه
چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک
خود را به آب و آتش زدن-به هر وسیله ای متوسل شدن-هر خطری را استقبال کردن
از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بیاعتبار شدن
از خر افتادن-نابود شدن-مردن
دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود
حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن
راه آهن-دو خط آهن موازی که قطار بر آن حرکت می کند
چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده
دراز کشیدن-خوابیدن-به پشت خوابیدن-مدتی کوتاه خوابیدن
دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن
خشخاشی-نان خشخاش زده
از خود در آوردن-دروغپردازی کردن
چای دان-جای نگهداشتن چای خشک
آکِله(جذام، زن سلیطه)
اخ و پیف کردن(اظهار ناراحتی کردن از بوی بد، منظرهی بد یا غذای بد)
تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز
دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود
از کاسه درآمده-بیرونزده-ورقلمبیده
ابوقراضه-ابوطیاره
جور کسی را کشیدن-کاری را به جای کسی برای او کردن
پا سوخته ی کسی شدن-عاشق کسی شدن-زیان بردن به علت دوستی با کسی
از بیکفنی زنده بودن(بینهایت فقیر و نیازمند بودن)
پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی
از دهان گندهتر حرف زدن(گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست)
زینه-پله
پارتی بازی-حزب بازی-انجام کار از طریق سفارش و توصیه
ریپال کسی را در آوردن-پدر کسی را در آوردن
اُس و فُس-اصل-مایه-چهارستون بدن
تیر گذاشتن و تفنگ برداشتن-نهایت عصبانیت-بد و بیراه گفتن
بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه
اجاق-دودمان
خاک به سری-همبستری زن با شوهر
دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن
ابنهای-کسی که با شوخیهای زشت و حرکات جلف وسیلهی آزار خود را فراهم میآورد
پنج دری-اتاقی که پنج در دارد
بار فروش-فروشنده ی میوه و خواربار در میدان
جا دار-وسیع-فراخ
برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن
به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی
پَرِ گوش و-پره لاله ی گوش
از کسی کشیدن-از کسی رنج کشیدن
پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی
از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن
آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات
بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن
دو لا پهنا-پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است
چپو شدن-غارت شدن
بی صاحاب مانده-صاحب مرده-وامانده
چیلی-بدبیاری
استخوانبزرگ(شخص دارای اصل و نسب)
چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند
خوش سلیقه-خوش ذوق-نیکو طبع
خوشمزگی-شوخی کردن-بذله گفتن
ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن
اسرار مگو-حرفهای ناگفتنی
تخم جن-حرام زاده
پس پسکی-حالت کسی که رو به عقب گام برمی دارد
جوجه خوردن-مرفه بودن-در ناز و نعمت زیستن
به اسم خود جا زدن-از آن خود وانمودن
خفت افتادن-تنگ شدن-در تنگنا افتادن
آه در بساط نداشتن(سخت بیچیز بودن، بیچاره و بینوا بودن)
چل پله-آب انباری که دارای چهل پله است
جِز-صدای تماس آب با آتش-صدای تف دادن چیزی در روغن
آدم مقوایی(بیاراده، کسی که هیچکاری نمیکند)
زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن
دل کندن-دست کشیدن-رها کردن
زابرا-از خواب پریده-بد خواب-عصبی
تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت
جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن
زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن
جیک جیک کردن-غرغر کردن-جویده جویده حرف زدن
خیط کاشتن-خطا کردن
انگشت در سوراخ مار کردن-دانسته خود را هلاک کردن
رو شدن دست کسی-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن
دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن
انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت
از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کمحوصله بودن)
آمیزقلمدون-میرزابنویس-کاتب
آبکور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد
جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید
از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)
خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده
به محضِ-به مجرد ِ-همان وقت که
از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بیحوصله شدن)
دیر چسب-دیر آشنا
ته خوار-بچه باز
آب دادن بند(خود را لو دادن، فرصت را از دست دادن)
توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن
از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن(ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن)
دلخور بودن-گله مند بودن-ناراضی بودن
پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن
بی دماغ-افسرده-اوقات تلخ-دمق
خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن
خوش قواره-خوش اندازه-متناسب
دل کندن-دست کشیدن-رها کردن
بی قواره-بد شکل
بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو
فرسوده و خراب شدن
دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش
جوش آوردن-نگا. جوش آمدن
زهکونی زدن-تیپا زدن-اردنگی زدن
چرمی-از جنس چرم
آشی شدن-سوراخسوراخشدن بدن از ترکشهای فراوان
چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن
رفع و رجوع کردن-حل کردن-فیصله دادن
پیاز مو-ریشه و بیخ مو
جان کلام-اصل مطلب
جنجالی-آن چه موجب هیاهو شود-آن چه بر سر زبان ها افتد
بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی
آب بستن در چیزی(آبکی و رقیق کردن)
دلچسب-دلپذیر-مقبول
باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار
توی روغن بودن نان کسی-رونق داشتن کار و بار کسی
بلا نسبت-دور از جانب شما
چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی
دنیا دیده-آزموده-سرد و گرم چشیده
از جیب خوردن-در آمد نداشتن-از بسانداز خرج کردن
چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی
آکله فرنگی-سیفلیس
جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند
آب نکشیده-زشت-بد-نامفهوم
پر و پخش-پراکنده
اشک خنک-گریهی ساختگی
به گوش خر یاسین خواندن-بی اعتنایی کردن به حرف و نصیحت- از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن
ریزه کار-باریک بین-دقیق-زیرک
جوشیدن با کسی-با کسی انس و الفت گرفتن-با اخلاق کسی جور درآمدن
ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ
دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن
جَلدی-بی درنگ-به چالاکی
دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن
جان جان-معشوق-محبوب
دلپخت-پختن مغر چیزی
ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن
خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود
پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن
بی ریخت-زشت-بد ترکیب
الو(شعلهی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه میگویند (یعنی میشنوم))
زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن
پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن
خیک کسی پر بودن-سیر بودن
به سیم آخر زدن-بی قید شدن-از روی ناامیدی کاری را که نباید کرد انجام دادن
افسار پاره کردن-سرپیچی کردن-یاغی شدن
درز-شکاف-محل اتصال یا دوخت
دزد زده-سرقت شده
روی دایره ریختن-روی داریه ریختن
چراغ دستی-چراغ قابل حمل با دست
بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن
خالی کردن تفنگ-شلیک کردن
خورد و خوراک-خوردنی-آذوقه
جل و پلاس کسی را بیرون ریختن-کسی را از جایی بیرون کردن
از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)
پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی
بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند
خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن
در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن
از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن
دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد
دقه-دقیقه
جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن
روغن کرمانشاهی-روغنی که در کرمانشاه از شیر گاو و گوسفند به دست می آورند و به ترین روغن زرد است
به درک- به جهنم
تف سر بالا-چیزی که مایه ی سرشکستگی و ننگ خود آدم باشد
خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن
زبان زرگری-زبانی قراردادی که گروهی در میان خود بدان سخن گویند و دیگران آن را نفهمند
درآوردن دلی از عزا-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن-به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن
دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند
تخت کردن-هموار کردن-پر کردن-کامل کردن
خر و پف-نگا. خرناس
آبِ کبود(آسمان)
از راه بهدر بردن(فریب دادن، اغوا کردن)
خرج در رفته-خالص-ارزش پس از کسر مخارج لازم
حساب کهنه-نگا. حساب سوخته
ته نشست-رسوب
بپا-مواظب باش-متوجه باش
به پول رساندن-فروختن
آکله فرنگی-سیفلیس
چلاق-دست و پا شکسته یا بریده
تپه ماهور-زمین ناهموار
دو زاری کسی افتادن-به اشارات و کنایات پی بردن
دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن
پیش گرفتن کاری-کاری را آغاز کردن
به لج انداختن-به لجاجت انداختن
برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال
بی رگ-بی غیرت-بی حس
بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد
تیر کردن کسی-کسی را تحریک کردن و به کاری واداشتن
پرند-حرف بی هوده
دلداری دادن-تسلی دادن
خشتک-وسط درز دو پا در شلوار
درمانگاه-جای درمان بیمار
خوش خدمتی-خودشیرینی-چاپلوسی
زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن
چادر سر کردن-چادر پوشیدن
دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت
چهار دیواری کسی نشست کردن-بدبخت شدن-از کار و زندگی ساقط شدن
روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن
الف شدن اسب-هر دو پا بلند کردن اسب
آشنا روشنا-دوست آشنا
اسیر خاک(مرده، تنپرور)
بد مصب-بد مذهب-لاکردار-بی مروت
الابختکی-اتفاقی-تصادفی
بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن
بی مخ-بی عقل-شجاع
اجلبرگشته-کسی که مرگ بهسراغش آمده
داغ چیزی به دل کسی ماندن-آرزوی چیزی را داشتن و به آن نرسیدن
خش خش-صدای برخورد چیزهای خشک به یکدیگر-صدای راه رفتن روی برگ های خشک شده
توپ و تشر-تهدید-هارت و پورت-داد و فریاد
زنیکه-زنکه
زنگوله پای تابوت-فرزند مرد یا زن پیر
دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن
حمله-بیماری غش-صرع
آتش بیدود-آفتاب-غضب
جزاندن-آزار و اذیت کردن
جیب خالی پز عالی-کسی که در عین تهی دستی افاده دارد و خودش را با ظاهرسازی بگیرد
دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش
چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن
زردنبو-زردمبو
چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن
ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن
حاجی ارزانی-گران فروش
زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن
اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب
به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن
آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)
روان کردن-از بر کردن
آتو-بهانه-دستاویز-نقطهضعف
اوت کردن(بیرون انداختن، بیرون کردن)
از جگر گذشتن-نامردی کردن
بیخ خِر-بیخ گلو
تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است
دُوال پا-آدم سمج
حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه
ذات نداشتن-ذات کسی خراب بودن
چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند
انگشتنگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده
الفرار-گریز-بگریز !
ریپ آمدن-فخر فروختن-به دروغ بر خود بالیدن
پیش کردن گربه-راندن گربه
حیوون-نگا. حیوان
خون کسی از خون دیگری رنگین تر بودن-همسان و هم ارز نبودن-کسی بر کسی ترجیح داشتن
زدن به چاک-در رفتن-جیم شدن
افتادن بچه(سقط شدن جنین)
زهکونی زدن-تیپا زدن-اردنگی زدن
تف توی یخه ی خود انداختن-خود را بد نام کردن
خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی
آتشپاره(شوخ و شنگ، فرز و چالاک، کرم شبتاب)
دم خروس در دست داشتن-بهانه داشتن
این جور که بویش میآید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم
جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن
به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن
استخوانبزرگ(شخص دارای اصل و نسب)
اوضاع احوال(وضع و حال)
پوست و استخوان شدن-بسیار لاغر شدن
تق چیزی در آمدن-گند کاری بالا آمدن-فاش شدن امری پنهان
زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن
آدم ثانی(حضرت نوح)
انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)
حُباب-سرپوشی که بر چیزی بگذارند
رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن
اُزبَک(بیریخت، ژولیده، ازخودراضی)
آب لمبو-چلاندهشده-فشرده
ختم شدن-پایان گرفتن
آنجا رفتن که عرب نی انداخت(به جایی دور و بیبازگشت رفتن)
دست پیش گرفتن-پیشدستی کردن-سبقت گرفتن
چیز خور-مسموم شده
خدمت کردن-دوره ی سربازی را طی کردن
آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)
آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن
دان-دانه-چینه
حرف دو نبش-نگا. حرف پهلودار
حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای
آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن
پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار
دخترینه-دختر-مونث
زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف
به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-خسته کردن
تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند
دست شما درد نکند-از شما سپاس گزارم
آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)
بی پا-از تاب و توان افتاده-فرسوده
خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن
رنگ و رو رفته-کهنه-فرسوده-کارکرده
پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی
دو دو زدن-تکان تکان خوردن
چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز
دو ترکه سوار شدن-دو پشته سوار شدن
استخوانفروش(ستایشگر آبا و اجداد)
آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن
انگشتر پا-چیز بیارزش
چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع
بگو مگو-جر و بحث-مشاجره
تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم
پیش گرفتن کاری-کاری را آغاز کردن
از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن
پوست پیازی-نازک و بی دوام
روغن داغ-روغن گداخته
رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش
خانم بازی-معاشرت با زنان هرزه
پخته-با تجربه-دنیا دیده
چرخ کار-کسی که با چرخ خیاطی کار و زندگی می کند
چراغانی-روشن کردن چراغ در جشن
جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت
چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند
رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن
در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن
از ته ریش گذشتن-فریب دادن
آخرین تحویل(قیامت)
دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن
چرخ و فلک-وسیله ای دایره شکل برای بازی با جایگاه هایی آویخته که هر یک یا چند تن بریکی از آن ها می نشیند و آن دایره بر گرد خویش می چرخد
تو خشت افتادن-به دنیا آمدن
دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی
ریش گرفتن-دست به ریش کشیدن-پادر میانی کردن-تقاضا و خواهش کردن
انگشتر پا-چیز بیارزش
در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن
ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است
اقلکم(دستکم، لااقل)
رژیم گرفتن-رژیم داشتن
بار انداختن-توقف و اقامت کردن
به آب چسیدن-از بین رفتن-نابود شدن-نتیجه نگرفتن
تخم چشم-مردمک چشم
پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن
درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی
چشم دریده-خیره-درآمده
چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن
پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن
بامبه-توسری
تاکسی سرویس-نوعی تاکسی که در مسیر ویژه ای رفت و آمد می کند
دور سر گرداندن-بلاتکلیف گذاشتن-معطل گذاشتن
دال-خمیده-کج
آه در بساط نداشتن-سخت بیچیز بودن-بیچاره و بینوا بودن
باب طبع-موافق میل-مطابق سلیقه
پس گوش انداختن-مسامحه کردن-به تاخیر انداختن
رم دادن-رماندن-فراری دادن
خاله خامباجی-نگا. خاله خاک انداز
پاردم ساییده-کهنه کار-ناقلا
به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن
روی سر گذاشتن و حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را در حق کسی نشان دادن
پیاله فروش-میخانه چی
چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن
تراشیده شدن-لاغر شدن
الکی-بیهوده-بیخود-دروغکی
پهن شدن آفتاب-روز شدن
بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود
آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)
با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن
حرف دهن خود را نفهمیدن-مزخرف گفتن-حرف بی ربط زدن
دور دست-جایی دور
بار شیشه-بار شکستنی-کودک در شکم مادر
زُل-خیره
ری کردن-زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها
جام زدن-شراب نوشیدن-باده خوردن
چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند
اله و بله(چنین و چنان)
دست انداختن به روی چیزی-چیزی زا غاصبانه تصرف کردن
ته بر کردن-از ته بریدن
آیۀ یاس خواندن(هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن)
از سر دست(کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند)
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن-هنگامه بر پا کردن-مردم را متوجهی جایی کردن
رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن
انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)
تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم
ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن
زحمت کشیدن-کار کردن
دُم ِ هم کردن-مطابق یکدیگر کردن-دو کناره ی چیزی را بر هم نهادن
از کمر افتادن-از خستگی زیاد از کار افتادن-ناتوان شدن در امر جنسی
خوش وعده-آن که به وعده اش وفا می کند
دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن
آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی
بَهمان-فلان
انگشت کردن-انگشت رساندن
اصحاب منقل(اهل گفتوگو و سخن)
زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن
خر ِ دیزه-لج بازی که به خود ضرر بزند
حساب سرانگشتی-حساب ساده و روشن
پاتال-سالخورده-پیر
اهل بیت-اهل خانه-خانواده
چپیدن-به زور جا گرفتن
اگر بمیری هم(بههیچوجه، هرگز)
روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن
تریت- تلیت
از چاله در آمدن و به چاه افتادن(از باران به ناودان پناه بردن)
رتوش-دستکاری و آرایش عکس
خوش غیرتی-زیاده غیرت نشان دادن-به طنز یعنی بی غیرتی کردن
آتشخوار(ظالم، حرامخوار)
چاپی-حرف دروغ و بی اساس
با محبت-زود جوش و مهربان
بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی
زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن
آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن
حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن
دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده
بگو مگو-جر و بحث-مشاجره
آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن
برادر خواندگی-ایجاد برادری با دیگری-دوستی بسیار نزدیک و صمیمی
تیک تیک لرزی-دن به شدت لرزیدن
داغ چیزی به دل کسی ماندن-آرزوی چیزی را داشتن و به آن نرسیدن
زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن
ریگ تو کفش داشتن-خرده شیشه داشتن-رو راست نبودن-با شیله پیله بودن
تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا
ریز بینی-نکته سنجی-دقت
پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی
دردش بودن-درد زاییدن زن گرفتن-هنگام زاییدن زن رسیدن
دعوت حق را لبیک گفتن-مردن
پیاله فروشی-میخانه
خوش محضر-شیرین سخن-خوش مجلس
پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن
خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن
دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت
پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن
بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد
خشکه بار-نگا. خشکبار
برزخ شدن-ناراحت شدن
تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید
ازقحطیدرآمده(گرسنهچشم، آدم ندیدبدید)
اقبال کسی به برج ریق بودن-بداقبال بودن
دست به سر کردن کسی-کسی را به بهانه ای برای انجام کاری بیرون فرستادن-کسی را رد کردن
دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن
در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن
حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن
حیف شدن-حرام شدن-نفله شدن-از فایده افتادن
به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن
ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن
در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن
زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن
در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه میگویند (یعنی میشنوم)
اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)
بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن
زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار
جوش آوردن-نگا. جوش آمدن
بی خیالش-نگران نباش-اهمیت نده
آواز دهل(چیزی که تنها سخنگفتن دربارهی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد میگویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)
ریشه کردن-قوام یافتن-جایگیر شدن-مستحکم شدن وضع
تخته کردن-تعطیل کردن-بستن-از رونق و اعتبار انداختن
از منبر پایین آمدن(از پرچانگی دست برداشتن، سخن را به پایان آوردن)
جیره بندی-سهم بندی
این دو کلهدار-خورشید و ماه
دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن
زیر نافی-هدیه ای که برای بریدن ناف نوزاد به قابله می دهند
آدم-نوکر
توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن
جِر زن-کسی که در بازی یا کاری دبه در می آورد
چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی
اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب
داد و هوار-داد و فریاد
جرواجر کردن-پاره پاره کردن
آن روی کسی بالا آمدن(خشمگین شدن)
حلال زاده-پاک و نجیب
از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن
دست بردار-دست بردارنده-ترک کننده
آفتابی شدن(پیدا و آشکار شدن، بیرون زدن آب قنات)
چشم انتظار-منتظر-چشم به راه
چیزیش شدن-رازی در دل داشتن-حال غیر عادی داشتن
دراز کشیدن-خوابیدن-به پشت خوابیدن-مدتی کوتاه خوابیدن
دیر جوش-آن که دیر الفت و دوستی پیدا می کند
حقه سوار کردن-فرو کردن چوب وافور در دهانه ی حقه-فریب دادن
دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود
اروای ننهات-ارواح بابات
چارخانه-شطرنجی
خش خشه-نوعی اسباب بازی کودکان که به هنگام تکان خوردن صدای خش و خش از آن می آید
حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن
خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن
پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن
زرد گوش-بی رگ-ترسو
چرب دست-ماهر-زبر دست
از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن
پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی
زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی
خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد
خانه یکی-صمیمی و یکدل
آفتاب چریدن(بیکار بودن، چیزی برای خوردن نداشتن)
آفتاب برِ دیوار آمدن(به پایان آمدن عمر)
زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند
جوشکاری-جوش دادن قطعات فلزی
رگه-طبقه ای از مواد معدنی در درون خاک
الانه-همین حالا-هم اکنون
آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)
دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن
دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی
بنجل-جنس بدرد نخور-آدم بیکاره و بی مصرف
خوش خیال-آن که به دل بد راه نمی دهد-بی خیال
تفنگ کمر شکن-تفنگی که از قنداق خم می شود
آکبند-نو واستفادهنشده-هنوز از جعبه بیرونآوردهنشده-دست اول
خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن
دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند
چله بُری کردن-رفت و آمد بسیار کردن
آب مریم-شیرهی انگور-عصمت و طهارت
چاک زدن-نگا. چاک دادن
حال کردن-لذت بردن
بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن
ابوقراضه(ابوطیاره)
پاشنه بخواب-کفش راحتی
روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن
چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن
از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، بهکلی زیر چیزی زدن)
دنیا آمدن-زاده شدن
رومیزی-منسوب به میز
پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن
دار زدن-اعدام گناهکار با آویختن از چوبه ی دار
تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن
آنجا رفتن که عرب نی انداخت(به جایی دور و بیبازگشت رفتن)
درآوردن دلی از عزا-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن-به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن
تو جلد کسی رفتن-کسی را برای انجام کاری وسوسه کردن
این پهلو آن پهلو شدن-این دنده آن دنده شدن-غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر
ازقحطیدرآمده-گرسنهچشم-آدم ندیدبدید
دُم در آوردن-گستاخ شدن-پر رو شدن-جرات یافتن
تشریک مساعی-با کسی همکاری کردن
آروارهی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن
چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن
پا را از گلیم خود فراتر گذاشتن-از حد خود گذشتن
د ِ-پس-آخر
خنگ خدا-نادان و کودن
چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن
خرج تراشی-هزینه درست کردن
دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان
چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند
خرده خرجی-خرج های اندک
ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن
پینه-وصله-پوست سخت شده
چشم روشنی-چیزی که برای خوشامدگویی برای کسی می برند
پا برهنه-بدون کفش
آتشپاره(شوخ و شنگ، فرز و چالاک، کرم شبتاب)
چوب لای چرخ گذاشتن-سنگ پیش پا انداختن-ایجاد مانع کردن
زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن
دلگرم-علاقه مند-مشتاق
راست و ریس کردن-آماده کردن-به ظاهر درست کردن
با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن
پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن
به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن
خط یازده سوار شدن-پیاده رفتن
زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن
جای کلاه سر آوردن-آن قدر ضعیف کش بودن که که اگر از او کلاه کسی را بخواهند سر او را به درگاه برد
چتر شدن-بر سر کسی خراب شدن-ناگهانی مهمان رسیدن