کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 348

کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 348

چار زانو نشستن-نوعی نشستن به طوری که زانوها در راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد-نهایت ادب و نزاکت

آدم چوبی(بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی)

حرف گوش کردن-حرف شنوی داشتن

حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی

تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن

خرسک-نوعی فرش

پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن

خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن

خوشا به حال ماهی-خیلی تشنه ام

به سر و کول هم پریدن-دعوا کردن-شلوغ بازی درآوردن

چشم و گوش کسی را باز کردن-کسی را با مسایل اجتماعی آشنا کردن

راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد

پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش

بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن

ادا اطوار-پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه

به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن

آب تاختن(پیشاب کردن)

چشمگیر-جالب توجه-با ارزش

رضا قورتکی-بی حساب و کتاب-بی اساس

رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن

 

از آب و گل در آمدن-مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک

آشغالی(سپور)

پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن
پشت چشم نازک کردن-پشت چشم آمدن

اَخ (به زبان کودکان)(بد، بدطعم)

آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن

چو انداختن-شایعه پراکندن

زیر خاکی-آن چه که از زیر حاک بیرون آید

اهل کوفه-سست پیمان-بی‌وفا و غیرقابل اعتماد

دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند

چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن

ریشه کردن-قوام یافتن-جایگیر شدن-مستحکم شدن وضع

دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن
راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن

رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن

تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن

پَلِه-پول

بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن

دست کج-نامطمئن-دزد

از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن

زر زر کردن-غر زدن-گریه کردن شدید

بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن

پنجول زدن-با ناخن های دست روی تن کسی را خراش دادن

پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن

افسارگسیخته-سرکش

حق گرفتن-نگا. حق بردن

آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب

خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا

ریپ آمدن-فخر فروختن-به دروغ بر خود بالیدن

بی هوا-ناگهان-غفلتا-نا غافل-یک مرتبه
زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط

بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی

آتش زیر پا داشتن(بی‌قرار بودن)

جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.

خوش ظاهر-دارای ظاهر آراسته-کنایه از بدجنس

دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن

از سر نو-دوباره

چرب و نرم-غذای پر روغن و خوشمزه-سخن دلنشین-آدم متملق

آمد نیامد(فرخنده بودن و نبودن)

دست کسی را از پشت بستن-از کسی در کاری پیشی جستن

پَرسه زدن-همه جا را گشتن-ولگردی کردن

چوب خوردن-تنبیه شدن

چوب بست-داربست چوبی-چوب بندی

دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن

پات-بی آبرو-بی تربیت

بی شوخی-جدا-بدون شوخی

بد مصب-بد مذهب-لاکردار-بی مروت

پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن

پا ندادن-امکانی پیش نیامدن

 

خرج راه-هزینه ی سفر

آبِ دندان(حریف ساده)

ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود-آری به خدا

بیرون رفتن-به توالت رفتن
زیرش زدن-زیر چیزی زدن

چیله-هیرم-خاشاک

پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد

تِر تِر-آواز بیرون آمدن فضولاتِ بیمار اسهالی

جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود

ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)

از کاسه درآمده(بیرون‌زده، ورقلمبیده)

آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن

تِر تِر-آواز بیرون آمدن فضولاتِ بیمار اسهالی

خرابی بالا آوردن-کثافت کاری کردن-آلودن بستر یا لباس

حق دادن-تایید کردن

تو دل شیر رفتن-جرات فراوان داشتن

از راه به‌در بردن-فریب دادن-اغوا کردن

اسیر خاک-مرده-تن‌پرور
بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن

پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن

جفتک زن-لگد زن

دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن

چار چار کردن-داد و فریاد راه انداختن

زن و بچه دار-کسی که زن و فرزند دارد

حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن
رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع

چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن

رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی

ته بر کردن-از ته بریدن

دست کردن-دست فرو بردن

چیزی-فاصله ای-راهی-زمانی

آدم بگو بخند-شیرین‌زبان و بذله‌گو

آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)

خرناس کردن-خرخر کردن در خواب

خانه خراب-بدبخت شده-بی چیز شده-زیان دیده

خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن

زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد

پا در هوا-بی اساس-بی اصل-غیر قطعی

پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن

جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند

اطفال باغ-گل‌های تازه

دریافت-گرفتن-ادراک
از قرار(ظاهرن، آن‌طور که پیدا است)

تله کاشتن پیش پای کسی-به کسی کلک زدن-کسی را گیر انداختن

بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد

آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن)

خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن

پیت پیت کردن-پچ پچ کردن-نجوا کردن

ژتون-پولک فلزی یا پلاستیکی که به جای پول به کار می رود

اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکال‌تراشی کردن

زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن

تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن

حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار

جهود ی-هودی-مقتصد

از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)

چله نشستن-بیرون نیامدن از خانه-خانه نشین شدن

دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن

 

بقچه بندی-ران چاق

بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن

از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بی‌حوصله شدن

به حول و ولا افتادن-دستپاچه و مضطرب شدن-به تلاش و تقلا افتادن

دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن-با کسی قطع رابطه کردن-از خیر کسی یا چیزی گذشتن

رخت و پَخت-لباس ها-پوشاک

تف انداختن-تف کردن-سخت اظهار نفرت کردن

به نام نقی، به کام تقی-سودی که از آن کسی است نصیب کس دیگری شود

پُر-لبریز-کامل-سیر-زیاد

دایی قزی-دختر دایی

تیر کشیدن-درد کردن عضوی از بدن

خروس خوان-هنگام سحر

دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن

رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن

زبان بسته-برای تحقیر به آدم های بی عرضه یا کم آزار گفته می شود

از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن

حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

زود بودن-فرانرسیدن هنگام کاری

دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی

دست به گریبان شدن-با هم به جدال پرداختن-گلاویز شدن

خر داغ کردن-ناامید شدن-ناکام شدن

روز هفتاد هزار سال-روز قیامت

چین-یک بار درو-بک بار چیدن

دُوال بازی کردن-حقه بازی کزدن-فریب به کار بردن

آتش به مال خود زدن-کالایی را بسیار ارزان فروختن

تیک تیک-صدای جنبش عقربه ی ساعت

دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن

چله خانه-محل ریاضت کشیدن

روده دراز-پر حرف-وراج

روغن زرد-روغن حیوانی

چغل خوری-سخن چینی

پشه زدن-نیش زدن پشه

آفتاب کردن(برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن)

چغل خوری-سخن چینی

بی پیر-آدم بد و تربیت نشده-چیز سخت-کار دشوار

حق و حساب دادن-رشوه دادن-آجیل دادن

تپه گذاشتن-بول کردن

حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن

رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن

حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن

پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا

از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن

پرچ کردن-فرو بردن میخ در چیزی و کوبیدن و پهن کردن سر آن

از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-به‌کلی زیر چیزی زدن

از روی معده حرف زدن(بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن)

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن-کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن

چار سر-حرف مفت-متلک

چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی

پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان

آب از گلو پایین نرفتن(غصه و ناراحتی شدید داشتن)

جفتک-لگد حیوان که با هر دو پا بزند-کنایه از خودداری از انجام کاری

درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن

چشم و همچشمی-رقابت

از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم

تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او

چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن

خروس جنگی-کسی که به اندک چیزی به ستیزه برمی خیزد

پاپی شدن کسی-به کسی ایراد گرفتن-کسی را اذیت کردن

زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن

دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن

بوسیدن و به تاقچه گذاشتن-ترک گفتن-کنار گذاشتن

خبرنگاری-کار خبرنگار

خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است

چاچول باز-حقه باز-شیاد

آشنایی دادن-خود را معرفی کردن

رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار

 
انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن

چاروادارکُش-جنس تقلبی-چیز بد

 
رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح

پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن

رنگ به رنگ شدن-از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن

 

چار دستی-قمار چهار نفری

چشم و چار-چشم-دید-بینایی

برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن)

آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)
تند نویسی-سریع نویسی

به دل گرفتن-رنجیده خاطر شدن

حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن

دوندگی-سعی و کوشش

خرافاتی-آن که به خرافات باور دارد-عقب مانده

ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن

آتشخوار-ظالم-حرام‌خوار

اجاق-دودمان

افندی پیزی-به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه

الفرار-گریز-بگریز !

پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن

دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی

بی سکه-بی اعتبار

تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی

آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفت‌انگیز کردن)

برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن

دمرو-کسی که دمر خوابیده

بد شیر-متقلب-بد جنس

اوضاع احوال(وضع و حال)

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن

دُوال بازی کردن-حقه بازی کزدن-فریب به کار بردن

به خاطر داشتن-به یاد داشتن-از بر بودن
 

خشخاشی-نان خشخاش زده

چَکه-شوخ و بذله گو

چشم بلبلی-دارای چشم گرد-نوعی لوبیا

تو نگو من بگو-مشاجره-بحث

بی خیالش-نگران نباش-اهمیت نده

چوبدار-گله دار-گوسفند دار

جزغاله-سوخته-زغال شده

چینه چینه خوردن-ریزه خواری کردن

پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی

چرب و چیلی-پر چربی-پر روغن

آتش‌پاره-شوخ و شنگ-فرز و چالاک-کرم شبتاب

پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری

به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن

جای سوزن انداختن نبودن-پر بودن-بسیار شلوغ بودن

استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز

خاله خواب رفته-آدم شل و بی حال و وارفته

توپ و تشر-تهدید-هارت و پورت-داد و فریاد

از بی‌کفنی زنده بودن-بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن

دست به سر و روی چیزی کشیدن-چیزی را تعمیر و تمیز کردن

آبِ بسته(شیشه، بلور، یخ، برف)

چین و چوروک-چین و شکن

آشنا روشنا-دوست آشنا

ریز-خرد-کوچک

(به زبان کودکان) زخم شدن

اتوکشیده(با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب)

حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن
از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن-کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن

این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)

آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)

ته بر کردن-از ته بریدن

راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن

دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن

تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن

با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن

دست به دست مالیدن-تردید نشان دادن-هیچ کاری نکردن

چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه

برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن

اوقات‌تلخی(ترش‌رویی، عصبانیت)

دو لُپه خوردن-با خرص و ولع خوردن-لقمه های بزرگ برداشتن

پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی

 

آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد)

آب رفتن(بی‌اعتبار شدن، کوچک شدن)

دسته دیزی-قوم و خویش دور

بنا کردن-شروع کردن

از پاشنه در آوردن-به هر گوشه و کنار سر کشیدن

 
جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب

تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن

آوار شدن سر کسی-بی‌خبر نزد کسی در آمدن

بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم

در آمدن از جلوی کسی-با کسی مقابله به مثل کردن-در برابر کسی مقاومت کردن

 
رج کردن-رج بستن
جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن

دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد

آتش زیر پا داشتن-بی‌قرار بودن

پیشانی-بخت و اقبال-طالع

جببه گرفتن در مقابل کسی-با کسی مخالفت کردن-در برابر کسی مقاومت کردن

رنگ شدن-گول خوردن
پرواربندی-پرورش گاو گوسفند برای سر بریدن

حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند

 

حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن

خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن

خنک کردن-سرد کردن

خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل

خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده

زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن

پوست کسی را پر از کاه کردن-به طرز فجیعی کشتن

خُردینه-بچه ی خردسال

با کله-دانا-چیز فهم-خردمند
دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن

آجرپاره-جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره

خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج

درشت-حرف زشت-دشنام

تلمبار- تل انبار

راست راستی-حقیقتن-واقعن

پا خورشی-وسایل لازم برای پخت خورش

تیپا-ضربه ای با نوک پا-اردنگی

دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن

به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن

خواه و ناخواه-از روی میل یا اجبار

چرب و چیلی-پر چربی-پر روغن

حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن

بی شوخی-جدا-بدون شوخی

خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن

آهوی شیرافکن-چشم محبوب

از کمر افتادن(از خستگی زیاد از کار افتادن، ناتوان شدن در امر جنسی)

خاکروبه-زباله-آشغال

جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن

 

تَپ تَپ-آواز خوردن چیزی به چیز نرم

تیر گذاشتن و تفنگ برداشتن-نهایت عصبانیت-بد و بیراه گفتن

ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود)

چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد

آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی

تت و پت-لکنت زبان

حرص خوردن-عصبانی شدن

جلز-نگا. جز

بادمجان دور قاب چین-آدم چاپلوس-متملق-سبزی پاک کن

خر خود را راندن-تنها به فکر خود بودن-به کار خود ادامه دادن

پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن

حق الزحمه-دستمزد

آب نمک زدن-با شیرین زبانی گفتن

خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار

پاکاری-شغل پاکار

تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان

بی دماغ-افسرده-اوقات تلخ-دمق

خر کسی از پل گذشتن-گره کار باز شدن-از گرفتاری خلاص شدن

زینه-پله

خوش نقش و نگار-نگا. خوش نقش

زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن

دِردو-سر زبان دار-ناقلا و زرنگ

تیر گذاشتن و تفنگ برداشتن-نهایت عصبانیت-بد و بیراه گفتن

دسته کوک-ساعتی که از محل دسته کوک می شده است

زر زر-صدای گوش خراش و یکنواخت-آواز گریه ی نامطبوع بچه

از خدا خواستن(در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است)

تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن

خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند

تاراغ و توروغ-آوایی که از برخورد دو چیز برخیزد

دلبخواهی-دلبخواه

زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن

آماده‌باش(حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر)

از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)

از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)

چهره کردن-نگا. چهره شدن

خمیره-سرشت-ذات

در کشتی نشستن و با ناخدا جنگیدن-ناسپاسی کردن

دست آویز-بهانه-مستمسک-عذر

 

چاله میدان-نگا. چاله خرکشی

از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)

خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن

تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر

زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن

 

راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا

بار و بنه-وسایل سفر

جدا جدا-یکی یکی-جداگانه

آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)

چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن

چل گُل-روغنی با خاصیت دارویی

تو بمیری-سوگندی در مقام تهدید

جوجه خوردن-مرفه بودن-در ناز و نعمت زیستن

درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها

چنگول زدن-پنجه زدن

خرج کردن-هزینه کردن-صرف کردن

پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن
آش و لاش-به‌کلی متلاشی‌شده-له‌ولورده

پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند

نوشته دیگر :   بلبرینگ | اطلاعات جامع خرید بلبرینگ، فروش بلبرینگ با تضمین قیمت

روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند

باد خوردن-هوا خوردن

 
ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است

خاک پاک-زادگاه

چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف

 

پِشک-نرمی و پرده های بینی

حساب کشیدن-حساب خواستن

جور در آمدن-نگا. جور آمدن

پشت چشم نازک کردن-پشت چشم آمدن

رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن

از خر شیطان پایین آمدن-از لجاجت دست برداشتن-از تصمیم نادرستی منصرف شدن

 

دور تا دور-گرداگرد-اطراف

آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)

چشمه-نوع-قسم

باد آورده-مفت و رایگان-آنچه که بدون زحمت بدست آید

دل و قلوه ای-کسی که دل و قلوه می فروشد

حال آوردن-به هوش آوردن-از ناراحتی بیرون آوردن-کتک زدن

زیر کاسه نیم کاسه داشتن-مکر و حیله ای در کار داشتن

 

از عزا در آوردن(به دوره‌ی عزاداری پایان دادن)

آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن

آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی

بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی

راه به جایی نبردن-نتیجه ندادن-به جایی نرسیدن

دم گاو به دست آوردن-قدرت و موقعیتی به دست آوردن-وسیله ای برای معاش به دست آوردن

تنگ بودن قافیه-مشکل بودن کار

زیر دل زدن-تهوع آوردن

خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند

پس دادن-خریده ای را به فروشنده باز گردانیدن-باز دادن چیزی که گرفته اند

زار-نا به سامان-خراب-بد

دو به دست کسی دادن-به کسی فرصت انجام کاری دادن-به کسی بهانه دادن

 
جیر جیر-سر و صدا-فریاد بی هوده-آواز گنجشک و برخی حشرات

زیر دندان کسی مزه کردن-از چیزی خوش آمدن-خواهان تکرار چیزی بودن

زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن

دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق

 

دِردو-سر زبان دار-ناقلا و زرنگ

تراشیده-نازک-قلمی-لاغر

حال آوردن-به هوش آوردن-از ناراحتی بیرون آوردن-کتک زدن

احتیاطی-نجس-ناپاک
خاله وارفته-آدم شل و ول و شلخته

رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن

این سفر-این بار

زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن

به هر تقدیر-در هر صورت-خلاصه

به کیشی آمدن و به خیشی رفتن-بی اعتبار و بی ثبات بودن

جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار

چزاندن-ضعیفی را آزار دادن

تُخس-ناقلا-شیطان-شرور

بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن

حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد

دلخوری-گله-شکایت-اوقات تلخی

چوب پا-دو چوب بلند که پا در میان آن ها کنند و با آن ها راه روند

به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

حالا حالاها-مدت دراز

از چپ و راست(از همه سو، از همه جا)

بند و بست-ساخت و پاخت-توطئه

اَجق وَجق(چیزی با رنگ‌های تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)

 

تخت پایی-صاف بودن کف پا

پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار

الف به خاک کشیدن-خجالت کشیدن

دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن

ده مرده حلاج بودن-بسیار زرنگ و کاری بودن

باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن

آخِی-صوتی برای تاثر یا شادی

دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن

زاغ چشم-کسی که چشمان آبی رنگ دارد

 

زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه

دوستی خاله خرسه-دوستی از روی نادانی که موجب زیان شود

دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن

آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب

پا روی پا بند نشدن-بسیار خوشحال بودن

چشم روشن شدن-شاد و خرسند شدن

چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد

پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن

خودشیرینی-خوش رقصی-خود را صمیمی وانمود کردن

دل کسی خون بودن-سخت رنجیده بودن-بسیار اندوهناک بودن

پُف-فوت-ورم-آماس

دیوار حاشا بلند است-به آسانی می توان موضوع را انکار کرد
داوطلب-خواستار-نامزد

چروک افتادن-چین افتادن-ناصاف شدن

پاپوش درست کردن-پرونده درست کردن- توطئه کردن

بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد

جیم الف جا-آدم ریزه میزه

زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو

آمد کردن(رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته)

چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن

از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن

آب دندان خوردن-حسرت خوردن

خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر

دمرو-کسی که دمر خوابیده

دور اندیش-پایان نگر-پیش بین-عاقبت اندیش

خرج تراشی-هزینه درست کردن

دهنه سرخود-بی بند و بار

از نافِ جایی آمدن(کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن)

زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن

بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض
پِر پِر آمدن-به لرزه افتادن
خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن
باک کسی نبودن-اهمیتی ندادن-اعتنایی نداشتن

الیسون و ولیسون-وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند

چاله سیلابی-نگا. چاله خر کشی

افسار کسی را شل کردن(به کسی آزادی کمی دادن)

پنجول زدن-با ناخن های دست روی تن کسی را خراش دادن

از کیسه خوردن(از جیب خوردن)

چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی

زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی

تنگ هم-چسبیده به هم

آپارتی(زن بی‌حیا و بدزبان، سلیطه، پاچه‌ورمالیده)

به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن

خربزه قاچ کردن با اتوی شلوار-بسیار آراسته بودن و به خود پرداختن

حال کسی را گرفتن-کسی را ناراحت کردن-شادی کسی را به هم زدن

دار و دسته-پیروان و اطرافیان
انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن

جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی

دست بردار-دست بردارنده-ترک کننده

ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ

دردانه ی حسن کبابی-بچه ی لوس

جَری شدن-خشمگین شدن-جسور شدن
آب شدن(شرمنده شدن، رفتن آبرو، به فروش رفتن کالا)

از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن

رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن

تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن
چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند
 

تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند

دَم باز-چاپلوس-متملق

آس و پاس(در نهایت تهیدستی ، بینوا، مفلس)

خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست

چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی

زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی

آفتاب چریدن(بی‌کار بودن، چیزی برای خوردن نداشتن)

دسته دیزی-قوم و خویش دور

به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی

انسان-آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی

بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن

پا روی دم کسی گذاشتن-کسی را آزردن و به کینه جویی برانگیختن

اسب چوبین-تابوت

به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند

خاله ماستی-آدم بی اهمیت و بی ارزش

خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی

آواز شدن-شهره شدن

از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)

الفرار(گریز، بگریز !)

با اشتها-متمایل به غذا

 

بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن

خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران

چشم کردن-چشم زدن

از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن

تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن

تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن

پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق

استکانی زدن-می‌خوارگی اندکی کردن

شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷

حرف کسی را با شکر بریدن-انتقاد مودبانه از کسی که سخن آدم را قطع می کند

جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی

چله خانه-محل ریاضت کشیدن

دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم
خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری

پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند

حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن

دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن
باد گلو زدن-آروغ زدن

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن

 

پیزر به پالان کسی گذاشتن-با دروغ و چاپلوسی کسی را فریفتن-هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن

تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد

دست من و دامن تو-دستم به دامنت

دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن

بغداد خراب-شکم گرسنه

خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس

اوراق شدن-از هم پاشیدن-از کار افتادن

چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن

پرواربندی-پرورش گاو گوسفند برای سر بریدن

بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین

حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی

باز شدن مچ-لو رفتن دروغ

اصول دین پرسیدن-سوال‌پیچ کردن

رو زیاد کردن-پر رو شدن-توقع زیادی داشتن

اقبال کسی به برج ریق بودن-بداقبال بودن

تو دل شیر رفتن-جرات فراوان داشتن

داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن
 

از تک و تا نینداختن خود-از رو نرفتن-جا نزدن-خود را نباختن

بر و بچه ها-زن و بچه-جماعت دوستان

حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج

چرخ گوشت-چرخ گوشت خرد کنی

پا سبک کردن-زاییدن-زایمان کردن

چراغ پا شدن-بر روی دو پا ایستادن اسب

 

خارج از حد-بیش از اندازه

دل کسی تو ریختن-دچار دلهره ی ناگهانی شدن-وحشت کردن

دماغ کسی چاق بودن-سالم و تندرست بودن-سر حال بودن

پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند

 

چرک و خون-چرک آلوده به خون

 

خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن

دک و پوز-دهان و لب و دندان

 

آتو(بهانه، دستاویز، نقطه‌ضعف)

پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن

بنده زاده-پسر من

آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)

حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای

آهوی شیرافکن-چشم محبوب

احتیاطی-نجس-ناپاک

پیش کسوتی-قدمت و برتری

 

رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن

دخل و خرج کردن-درآمد بیش از هزینه شدن-سود بردن

پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا

اختر در پیراهن کردن(بی قرار کردن)

چینی بند زن-کسی که تکه های شکسته ی ظزوف را به هم می چسباند

دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد

چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد

تر دماغ-سرحال-شنگول

پس گوچه-کوچه ی کوچکی که به کوچه ی کوچک دیگری پیوسته باشد

الابختکی-اتفاقی-تصادفی

دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری

چشمه-نوع-قسم

تِر زدن-خراب کردن کار

حرف های گنده تر از دهان-ادعاهای زیادی-سخنان خارج از توانایی

دست دراز کردن-به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن
چاق بودن دماغ کسی-سالم و سرحال بودن

ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود-آری به خدا

دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب

حیوانی-نگا. حیوانکی

حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن

جاگرم کردن-در جایی ماندن

چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی

چشم نازک کردن-ناز و افاده کردن

استخوان‌بزرگ-شخص دارای اصل و نسب

خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن

چیله-هیرم-خاشاک

روزه ی گنجشک-روزه ی کله گنجشکی

دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس

آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)

تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه

تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن

تو سر کسی زدن بر کسب-منت گذاشتن-به رخ کسی کشیدن

دختر بچه-دختر کم سن و سال

آب سیر(جانور خوش‌رفتار)

 

خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن

پولک-زینت هایی دایره شکل و درخشان که به جامه می دوزند
پا منبری-شاگرد روضه خوان

دو رو-لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید-آدم غیر صمیمی و فرصت طلب

خلیلی-نوعی غل و زنجیر-نوعی انگور

چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای

رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن

خون مردن-منجمد شدن خون در زیر پوست بر اثر ضربه

دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه

چنار عباس علی-متلک بد

جیک و بیک-دو روی قاپ-دوستی صمیمی

چپ بودن-چپ دست بودن-لوچ بودن-مخالف یودن

خشکه پلو-کته

 

چین چینی-پر چین

خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن

زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی

جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند

زبان ریزی کردن-زبان ریختن

حول و ولا-تقلا-دست و پا زنی

توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن

آش دهن‌سوز(هر چیز مطلوب و پسندیده)

ترکیدن دل-از چیزی سخت ترسیدن

دوم از آن-در ثانی-دوم آن که

از کسی کشیدن(از کسی رنج کشیدن)
تو نگو من بگو-مشاجره-بحث
آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن-تمایل شدید داشتن-به طمع افتادن

باجه-جای بلیت فروشی

داغ کسی را به دل کسی نهادن-غزیز کسی را کشتن

خدا گرفتن-به عذاب خدا گرفتار شدن-بدبخت شدن

دندان عاریه-دندان مصنوعی

آبی از کسی گرم نشدن(بهره‌ای از کسی نبردن)

چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی

این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)

به دست و پای کسی افتادن-با التماس تقاضای ترحم کردن-نهایت خاکساری کردن

از خواب پریدن-بیدارشدن ناگهانی از خواب

از تک و تا نینداختن خود(از رو نرفتن، جا نزدن، خود را نباختن)

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن(خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن)

چله خانه-محل ریاضت کشیدن

بر وفق-مطابق-موافق

ابرو آمدن(عشوه ریختن، غمزه کردن)

رستم صولت-رستم در حمام

جاکن کردن-به حرکت درآوردن-کسی را از مقامی دور کردن

زیر سبیل کسی را چرب کردن-رشوه دادن به کسی

به جان آمدن-به ستوه آوردن-به تنگ آوردن

چانه لغ-نگا. چانه شل

اخ و تف کردن-آب دهان بیرون افکندن

این خاکدان-دنیا

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن)

از جنس چیزی بودن

پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد

خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن

جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن

حرز جواد کسی بودن-پیوسته با کسی بودن

 

روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن

چروک-چین و شکن

به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن
 

آسمان سوراخ شدن-رویداد بزرگ پیش آمدن

پاشنه بخواب-کفش راحتی

چیز به هم بافتن-راست و دروغ سر هم کردن

ازخودراضی(متکبر، خود پسند)

خدا-بسیار زیاد-فراوان

آدم ثانی(حضرت نوح)

چیز به هم بافتن-راست و دروغ سر هم کردن

در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن

زهرمار خوردن-کوفت کردن-خوردن به تحقیر

بالای منبر رفتن-پر گویی کردن

بیرون روش-اسهال-شکم روش

زیر لبی-زیر زبانی

دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام

 

خجالت کشیدن-شرمنده شدن

آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)

افتادن دست-از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن

از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، به‌کلی زیر چیزی زدن)

بد زبان- بد دهن

 
دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !

آشیخ روباه-آب‌زیرکاه-مکار

این سفر(این بار)

تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار

بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن
فال بد زدن

دسته کلید-مجموعه ی کلیدها در یک حلقه یا بند

پوست کندن-سخت تنبیه کردن
پیاده بودن در کاری-در کاری ناشی و بی تجربه بودن

باز شدن مچ-لو رفتن دروغ

حساب سرانگشتی-حساب ساده و روشن

بخیه زدن-آجیده کردن-دوختن شکاف جامه یا تن

 

دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس

تو لاک خود رفتن-با کسی کاری نداشتن-توی عالم خود بودن
از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بس‌انداز خرج کردن)

بریدن از هم-قطع رابطه کردن

خرکار-پرکار

از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)

حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند

نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن

چشم کار کردن-دیدن

 

پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن

روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی

چاخانچی-کسی که همیشه دروغ بافی می کند

بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن

رَب و رُب ندانستن-ساده دل بودن-چیزی نفهمیدن

ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن

آشیخ روباه(آب‌زیرکاه، مکار)

حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن

زهرمار خان-ترش رو-اخمو

 
آینه‌ی هفت‌جوش(خورشید)

جا افتاده-آدم متین و با تجربه

رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع

خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد

ابوقراضه(ابوطیاره)

بی حال-فاقد نیروی لازم-بی حوصله-خسته

چشم کردن-چشم زدن

زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن

خال به خال-خال خال

خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند

دو کرپا-چمباتمه

جا در جا-فورن-جا به جا

خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست
جان جان-معشوق-محبوب
حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه

دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن

بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن

آیه آمدن(سوگند یاد کردن، به قرآن سوگند خوردن)

 

تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک

 

حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب

محمد رضا کاویان