مجموعه ای از اصطلاحات عامیانه و کوچه بازاری ایرانی قسمت 273
دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد
چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن
زیر و بالای کسی را جنباندن-زیر و بالا گفتن
پَرِ قیچی-پادو-کارگزار-طرفدار پر و پا قرص
حالا حالاها-مدت دراز
با پا پس زدن و با دست پیش کشیدن- از بام خواندن و از در راندن
آفتابهآبکن(پست ترین نوکر)
اشکنک سرشکنک داشتن(با خطر همراه بودن)
بز دل-ترسو
پس پناه-جای خلوت در خانه یا کوچه-پستو
باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن
البرز-بلندقامت-دلیر
چشم چپ به کسی انداختن-دشمنی کردن با کسی
حواله ی سر خرمن-وعده به آینده ی نامعلوم
چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو
ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام
حساب انگشت بالا-حساب ساختگی
بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن
تنگ کلاغ پر-نزدیکی های صبح
از تعجب شاخ در آوردن-بسیار شگفت زده شدن
جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند
باب دندان-مناسب طبع و حال
دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه
زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن
خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد
دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند
اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن
تنگ هم-چسبیده به هم
رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن
زیر سر داشتن-آماده شدن
دست من و دامن تو-دستم به دامنت
دماغ سوختگی-خجالت زدگی-ناکامی
دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد
دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود
دو کرپا-چمباتمه
تو گود-ظرف عمیق برای آش و سوپ و جز آن ها
خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان
بار شیشه-بار شکستنی-کودک در شکم مادر
دور و دراز-فراخ و وسیع
آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن
تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر
دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن
چپ بُر-نوعی اره ی دستی
خرد و خمیر-نگا. خرد و خاکشیر-له و لورده
رد پا-جای پا-اثر
تار و مار-متفرق-پراکنده
چپ رو-تند رو
زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن
زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد
آتش از چشم کسی گرفتن-ترسانیدن
الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))
پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن
دست دادن-پیش آمدن
آب شیراز(شراب)
از خرس مویی کندن(از مردم خسیس چیزی درآوردن، هرچند ناچیز باشد)
آشنا روشنا-دوست آشنا
از حال رفتن-بیحال شدن-غش کردن
زخم زبان-نیش زبان-آزردگی از سخن کسی
پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی
استخوانبندی(درست کردن انگاره و طرح)
به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن
تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند
آکبند(نو واستفادهنشده، هنوز از جعبه بیرونآوردهنشده، دست اول)
چاق شدن-بهبود یافتن-درمان شدن
جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران
افتادن به گردن کسی(به کسی تحمیل شدن)
الفرار-گریز-بگریز !
داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن
حق-باج سبیل-رشوه
تاراغ و توروغ-آوایی که از برخورد دو چیز برخیزد
روده دراز-پر حرف-وراج
خرخور-چیزی که قابلیت خورده شدن را از دست داده است
چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان
آفتابزردی(غروب آفتاب)
از بر بودن-مطلبی را در حافظه داشتن
به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی
آب مریم-شیرهی انگور-عصمت و طهارت
الف کوفی-چیز کج-آلت تناسلی
رفتگار-رفتنی-مردنی
دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی
زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش
در خط چیزی بودن-در فکر و نقشه ی کاری بودن
پُخی بودن-کاره ای بودن-مهم بودن
چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه
تنگاب آمدن-به جان آمدن
تک و توک-به ندرت-کمی
از روی شکمسیری-از سر بیمسئولیتی-بدون تعمق
تحفه ی نطنز-چیز نفیس و با ارزش
جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید
آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر
بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست
از آب و گل در آمدن(مراحل اولیهی شکلپذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)
تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن
دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت
خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند
آب دادن بند(خود را لو دادن، فرصت را از دست دادن)
زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری
به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن
خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن
بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن
آش پختن برای کسی(کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئهای ترتیب دادن)
خواه و ناخواه-از روی میل یا اجبار
ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی
رقاصی-کارهای بی هوده و سبک
پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن
الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))
بی عرضه-بی لیاقت-بی مصرف
درشت-حرف زشت-دشنام
این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست-از این گرفتاری بهسادگی دفعات پیش رها نمیتوان شد
خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند
دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن
خفه خون-خفقان
تو جوال رفتن با کسی-با کسی به مبارزه برخاستن
چار میخ-اذیت و آزار سخت
جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا
از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن
راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا
آفتاب برِ دیوار آمدن(به پایان آمدن عمر)
بپا-مواظب باش-متوجه باش
آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن
دوبله ایستادن-نگه داشتن اتوموبیل در کنار یک اتوموبیل دیگر
پیش غذا-آن چه پیش از غذای اصلی می خورند
بی قواره-بد شکل
از ته دل(از سر صدق و صفا)
جان جان-معشوق-محبوب
ختم گذاشتن-مجلس ترحیم گذاشتن
چاشته بندی-ته بندی
چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب
چلو-برنج آب کشیده
چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن
حاشیه نشین-تهیدستان ساکن در کناره های شهر
پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن
از این شاخ به آن شاخ پریدن-دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن
تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن
از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن
حشری-شهوت ران-پر شهوت
احتیاطی-نجس-ناپاک
پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار
آگوز-لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر
روغن داغ-روغن گداخته
حشر و نشر داشتن-نشست و برخاست داشتن دوستی و رفت و آمد داشتن
جور-هم طراز-اخت-هم زبان
خود را به کرگوشی زدن-به نشنیدن تظاهر کردن
از بیخ گوش کسی گذشتن(در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن)
آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن
پا بر جا کردن-اثبات-مستحکم کردن
از سر نو-دوباره
دست از پا دراز تر-مایوس شده-ناموفق
جمع و جور-منظم و مرتب
آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن
ای والله(در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته میشود، آری به خدا)
خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن
خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست
تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله
پرت گفتن-حرف بی معنی زدن
دلخوری-گله-شکایت-اوقات تلخی
چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن
دختر خانم-خطابی احترام آمیز برای دختران
در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن
دو جین-دوازده تا
تند نویسی-سریع نویسی
دانه دانه-یک یک
تف سر بالا-چیزی که مایه ی سرشکستگی و ننگ خود آدم باشد
ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی
حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند
برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن
چیلک دان کسی را تکاندن-کسی را وادار با افشای رازش کردن
بد نما-بد منظر-بد نمود-زشت
تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن
زیر انداز-پارچه ای که زیر پای کسی یا زیر چیزی گسترانند
حال و احوال کردن-سلام و احوال پرسی کردن
روز هفتاد هزار سال-روز قیامت
آب به چشم آمدن(طمع کردن)
چَخ چَخ-عیش و عشرت
زور شنیدن-نحمل جور و ظلم کردن
جهود ی-هودی-مقتصد
جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا
خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی
جِر انداختن کسی را-اوقات کسی را تلخ کردن-خشمگین کردن کسی
چُغُل-سخن چین
ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن
حرف چند پهلو-سخن مبهم و دارای چند معنی
جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن
پا بر جا کردن-اثبات-مستحکم کردن
از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان بهدر رفتن)
تعریفی-قابل توجه-عالی
جیغ کشیدن-نگا. جیغ زدن
انگشت به دندان گزیدن(متحیر شدن، حسرت خوردن)
خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح
چلاندن-فشار دادن برای آب گرفتن
دق دلی-دق دل
به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است
زمخت-درشت-ناهنجار
تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن
آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن
آهنگ ریپدار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد
از سر کسی زیاد بودن-بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن
خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن
آخش درآمدن-از درد نالیدن
ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل
اُزبَک-بیریخت-ژولیده-ازخودراضی
خرجی-پول لازم برای گذران روز
چاخانچی-کسی که همیشه دروغ بافی می کند
چاشته بندی-ته بندی
اسبابچینی-دسیسهچینی-توطئهچینی
افتادن دست-از فرط کار زیاد در دستهای خود احساس خستگی بسیار کردن
جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن
آمده(شوخی و لطیفه)
چشم چیدن-چشم زخم را دفع کردن
اُس و فُس-اصل-مایه-چهارستون بدن
جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن
تِلِک و تُلُک-کار مختصر و محقری داشتن
دم کسی لای تله گیر کردن-دچار سختی شدن-به بلا گرفتار شدن
از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)
آتش زیر پا داشتن-بیقرار بودن
از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربهای را که به کسی وارد شده است نشان میدهد)
بالا تنه-از کمر به بالای بدن
جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر
پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن
دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن
از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)
ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده
آش پختن برای کسی(کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئهای ترتیب دادن)
خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران
خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند
خوش قواره-خوش اندازه-متناسب
پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن
دوا قرمز-پرمنگنات
از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)
خوش ذوق-خوش سلیقه-خوش مشرب
به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن
جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن
آمد کردن(رخدادن واقعهای خجسته)
دانه دانه-یک یک
ته دار-پایه دار
دم بازی-چاپلوسی-تملق
زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس
پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن
برآورد-تخمین
روده کوچکه ی کسی روده بزرگش را خوردن-کنایه از شدت گرسنگی
ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن
رد کسی را گرفتن-از روی جای پا یا آثار دیگر کسی را دنبال کردن
بیگاری-کار اجباری و بی مزد
راپرتچی-گزارش دهنده
حول و ولا-تقلا-دست و پا زنی
خشخاشی-نان خشخاش زده
حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن
تخته پوست-زیرانداز پوستی
تریاکی ِ چیزی بودن-سخت به چیزی معتاد بودن
آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)
رفع و رجوع کردن-حل کردن-فیصله دادن
جُستن-چیز گمشده را یافتن
تته پته-لکنت زبان
ریغماسی-ضعیف و مردنی-مریض و کم مقاومت
تنگ هم-چسبیده به هم
آخِی(صوتی برای تاثر یا شادی)
رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن
رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی
از پاشنه در آوردن(به هر گوشه و کنار سر کشیدن)
زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن
زوار در رفتن-بند و بست چیزی خراب شدن-از شدن خستگی یا پیری از کار افتادن
افتادن دست(از فرط کار زیاد در دستهای خود احساس خستگی بسیار کردن)
اشک تمساح(گریه ی دروغین)
چشم ِ غربال-سوراخ های غربال
آیه آمدن(سوگند یاد کردن، به قرآن سوگند خوردن)
پرت گفتن-حرف بی معنی زدن
خود را شناختن-به حد بلوغ رسیدن
پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند
دریافت-گرفتن-ادراک
رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن
آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)
دم خود را روی کول گذاشتن-گریختن-شکست خورده رفتن
پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش
خاصه پز-نانوایی که نان خوب می پزد
آمده-شوخی و لطیفه
به رگ غیرت کسی بر خوردن-سخن یا عملی بر کسی ناگوار آمدن
خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان
دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن
پوست خربزه زیر پای کسی انداختن-کسی را به دردسر انداختن
بی دست و پا-بی عرضه-پخمه
جَخ-تازه-هنوز-فوقش
خاکروبه ای-سپور-آشغالی
جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند
پخته-با تجربه-دنیا دیده
زنده بیوه-زنی که شوهرش بدون آن که او را طلاق داده باشد-او را ترک کرده است
زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
خانه زاد-نوکر-خدمت گزار
جرواجر کردن-پاره پاره کردن
خاطر جمع-مطمئن
د ِ-زود باش!
توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک
دور از جناب ب-لانسبت
تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه
تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی
زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی
از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن
بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن
چله نشستن-بیرون نیامدن از خانه-خانه نشین شدن
خاک به سر شدن-مصیبت زده شدن-داغ دیدن-از فدر و اعتبار افتادن
خواب زده-خواب آلود-خواب گرفته
بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن
جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده
زبر-خشن-غیر لطیف
حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب
تک و پو زدن-به هر دری زدن-با تمام درماندگی کوشیدن
حشری-شهوت ران-پر شهوت
از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، بهکلی تغییر کردن)
توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود
چشم کار کردن-دیدن
دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن
دلچسب-دلپذیر-مقبول
خرده خرجی-خرج های اندک
زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط
پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری
از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن
پس مانده-ته مانده-به کنایه به زن طلاق گرفته گفته اند
آشنایی دادن-خود را معرفی کردن
بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش
جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند
آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن
دل گرفتگی-غم-غمگین بودن
دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن
دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن
دل آمدن-به چیزی تن در دادن
حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن
در ثانی-ثانیا-دوم
از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن
تره بار-میوه ها و سبزی ها
خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن
از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن
دست انداختن به روی چیزی-چیزی زا غاصبانه تصرف کردن
خیط شدن-نگا. خیت شدن
ریگ تو کفش داشتن-خرده شیشه داشتن-رو راست نبودن-با شیله پیله بودن
دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب
خط زدن-با خط کشیدن روی چیزی آن را باطل کردن
تلکه بند شدن- تلکه کردن
تو جلد کسی رفتن-کسی را برای انجام کاری وسوسه کردن
خوش پوش-شیک پوش-آن که همواره لباس تمیز و برازنده می پوشد
آتو(بهانه، دستاویز، نقطهضعف)
رفتن از کیسه-ضرر کردن-از سرمایه خرج کردن
خوردن-مغلوب شدن-شکست یافتن-فرودادن
دلخوری-گله-شکایت-اوقات تلخی
خدابیامرزی-درخواست بخشش
آسیابگردان(کسی که بهخوبی از عهدهی کارها بر میآید)
تَک-بی نظیر-مفرد-تنها
حمله کردن-یورش بردن
دار زدن-اعدام گناهکار با آویختن از چوبه ی دار
آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر
خون دماغ شدن-خون از بینی جاری شدن
بخت-شانس-اقبال-شوهر
تپل-چاق-گوشت آلود
دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه
بستری-خوابیده در بستر-بیمار
دست اندر کار-دارای سهمی در انجام کاری-مشغول به کار
چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان
پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن
چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک
دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ
تریش-پارچه یا پوست بلند و باریک
چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی
دست مزد-اجرت-مزد کار
جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب
پوست کلفت-سخت جان-مقاوم
ریشه کردن-قوام یافتن-جایگیر شدن-مستحکم شدن وضع
آب دندان خوردن-حسرت خوردن
پشته کردن-روی هم انباشتن
از کیسهی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)
رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی
خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست
آفتابهدزد-دزدی که به ربودن چیزهای بیارزش بسنده میکند
اسیر خاک(مرده، تنپرور)
ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن
راه بردن-بلد بودن-دانستن-اداره کردن-سامان دادن
به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب
آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)
زیر چاقی-مهارت
زهره ترک کردن-سخت ترساندن-از وحشت به حال مرگ انداختن
آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن
دماغ را بالا کشیدن-اظهار نارضایتی کردن
جاهل پسند-چیزی که جوان
چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره
خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو
چایمان-سرما خوردگی
رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی
چک و چانه-کنایه از دهان
حرص و جوش-عصبانیت
آکَل(آقای کربلایی)
ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن
پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود
از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربهای را که به کسی وارد شده است نشان میدهد
خواهر کسی را گاییدن-دخل کسی را آوردن-کلک کسی را کندن
حضرت عباسی-راست و درست
پارو-زن پیر
بوق سحر-نزدیک صبح-سحرگاهان
آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن
ته و توی چیزی را در آوردن-درباره ی چیزی تحقیق کردن
دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن
فرسوده و خراب شدن
خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی
رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن
رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن
چار نعل-به سرعت-به تاخت
زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن
زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است
راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان
آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)
انگولک کردن-سر به سر گذاشتن-با انگشت به چیزی ور رفتن-انگشت رساندن
دلچسب-دلپذیر-مقبول
پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی
چشمه چشمه-سوراخ سوراخ-مشبک
بازوبند-نواری که به نشانه ی معینی بر بازو می بندند
اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی
دوا گُلی-دوا قرمز-پرمنگنات
تور خوردن-برخورد کردن-به پست کسی خوردن
بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار
خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود
زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب
زهره ی کسی را آب کردن-سخت ترساندن
رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار
دنبال کسی فرستادن-کسی را احضار کردن
آهوی خاور-آفتاب
زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم
رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی
به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن
با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن
خواری و زاری-پریشان حالی
تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن
زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن
بازار گرمی کردن-تعریف کردن از کالا برای فروختن آن
اسبابکشی-نقل اثاثه از خانهای به خانهی دیگر
جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده
پیچ خوردن-در خلاف جهت-حرکت کردن-پیچانده شدن استخوان
ترکه-آدم باریک و بلند
دو به هم اندازی-فتنه انگیزی-سخن چینی
خورده برده-ملاخظه و پروا
خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن
راست شدن-رو به راه شدن
تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ
آبدست-ماهر-استاد
دوا-واجبی-مشروبات الکلی
رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی
چِل-خل و دیوانه
دومندش-دوم از آن
پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی
درگاهی-آستانه
تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن
خود را خوردن-رنج بردن
پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه
اصل کاری-مهمترین چیز یا شخص
روغن مالی-روغن زدن به دستگاه
خشتک نشور-آدم پست و بی ارزش
دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن
تلمبار- تل انبار
با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است
چاه ویل-جایی که اگر کسی یا چیزی برود دیگر بر نگردد
دِردو-سر زبان دار-ناقلا و زرنگ
بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان
جملگی-تمامن-سراسر
پرند-حرف بی هوده
رو نشان دادن-چهره نمایاندن
چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد
این و آن را دیدن-برای انجام کاری از همه کمک گرفتن
چلو-برنج آب کشیده
بچه ننه-بچه ی لوس و نازک نارنجی
پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته
دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن
آکبند-نو واستفادهنشده-هنوز از جعبه بیرونآوردهنشده-دست اول
از کمر افتادن(از خستگی زیاد از کار افتادن، ناتوان شدن در امر جنسی)
چپ-لوچ-مخالف حکومت
حضوری-رو در رو
تق سرما شکستن- تک سرما شکستن
زد و بند-ساخت و پاخت-بند و بست-توطئه
آدم دو قازی(شخص بیسروپای بیارزش)
بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن
زرت و زورت-زرت و پرت
پیزی-مقعد-نیروی مقاومت و پشتکار
جغور بغور-جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند
ریشه داشتن-سابقه ی خوب داشتن-محکم بودن
چوروک خوردن-چین برداشتن
دل غشه گرفتن-متاثر و ناراحت شدن-بی حال شدن-دچار ضعف شدن
خم شدن-دولا شدن
د ِ-زود باش!
تپل-چاق-گوشت آلود
پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی
تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی
آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن
پرت کردن حواس-حواس را از اصل موضوع منحرف کردن
چغاله بادام-بادام نارس
تریج-آن جاکه آستر درونی جامه با رویه ی آن به هم می پیوندد
آب نمک زدن-با شیرین زبانی گفتن
رکاب دادن-راهی جایی شدن
ترکمون زده-نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری
توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن
چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد
پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن
خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما
دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن
آفتابنشین(بیکاره و تنبل)
به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست-به کسی که ساده ترین مطلب را نمی پذیرد یا تحمل نمی کند و زود رنج یا زود خشم است نمی توان چیزی گفت
چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود
ادا در آوردن-مسخرگی کردن-تظاهر کردن-تقلید کردن
حرم خانه-درون خانه که زنان زندگی می کنند
خوابگوشی-سیلی-کشیده
دو لبه-دارای لب کلفت
زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد
پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن
رفتن ِ سر کسی-از پرحرفی کسی خسته شدن-از صدای بلند کسی یا چیزی ناراحت شدن
ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن
آبکش کردن(سوراخ سوراخ کردن)
چای کار-کشت کننده ی چای
رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار
درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد
چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن
زرت-صدای باد در کردن یا شیشکی
جز جگر زدن-نفرینی است به معنی به بلا گرفتار شدن-دل سوختن بر اثر اندوه و مصیبت
دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق
برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن
دم گاو به دست آوردن-قدرت و موقعیتی به دست آوردن-وسیله ای برای معاش به دست آوردن
دوز و کلک سوار کردن-توطئه چیدن-مطالبی را خلاف واقع جلوه دادن
به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن
زبر و زرنگ-چابک و فرز
از آب گل آلود ماهی گرفتن(از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن)
درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا
آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر
این تن بمیرد-سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد میکنند
حق گرفتن-نگا. حق بردن
از کیسهی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن
به چشم-اطاعت می شود
دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن
دو زاری-سکه ی دو ریالی
حرف بی ربط-سخن نامربوط
بی ریخت-زشت-بد ترکیب
پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن
چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی
آفتابرو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)
تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم
تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن
بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن
تافته ی جدا بافته-بر تر و به تر از دیگران
پر روده-پرچانه-روده دراز
خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن
دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل
چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن
در هم لولیدن-توی هم رفتن
جان کُردی-سخت گیری-مقاومت
از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)
بی وقت-نابهنگام-بی موقع
آدم بیمعنی-آدم بیخود
پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن
به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن
تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل
ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب
ز ِله-ستوه-عجز
پیش رس-زود رس
جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است
خمیازه کشیدن-دهن دره کردن
بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت
بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن
از آب کره گرفتن(از آب روغن گرفتن)
تعطیلی-روز تعطیل-زمان دست کشیدن از کار
پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر
اُزبَک-بیریخت-ژولیده-ازخودراضی
پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی
حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری
آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)
زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن
استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی بهدست آوردن، دود چراغ خوردن)
پوست از سر کسی کندن-کسی را سخت آزار و گوشمالی دادن-کشتن
دود-دخانیات-مواد مخدر
از آب کره گرفتن(از آب روغن گرفتن)
خورد و برد-افراط و زیاده روی-ریخت و پاش-تعدی و تجاوز
ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند
حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن
جنب و جوش-فعالیت-کوشش و تقلا
پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم
پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن
با کسی ندار شدن-با کسی خودمانی
توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود
پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک
تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند
دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن
پشته کردن-روی هم انباشتن
زیر پوش-جامه ی زیرین
جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن
خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد
دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن
دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه
چپو شدن-غارت شدن
راست راست-آشکار و علنی-بی پروا
رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن
چوچول باز-دغل-بی حیا
دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن
از خود در آوردن(دروغپردازی کردن)
بدک-نه چندان بد
بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن
خوشاب-میوه ی پخته در آب و شکر-کمپوت
از این حرفها-مطالبی از آنگونه که پیش از این گفته شد
باهاس-باید-بایست
دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی
خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار
درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن
چوچول باز-دغل-بی حیا
پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی
چار چشمی-با دقت و مراقبت کامل
آروغ بیجا زدن(نابهجا سخنگفتن، نسنجیده کاری کردن)
توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن
ازخودراضی-متکبر-خود پسند