مجموعه ای از اصطلاحات عامیانه و کوچه بازاری ایرانی قسمت 273

مجموعه ای از اصطلاحات عامیانه و کوچه بازاری ایرانی قسمت 273
آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)
دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد

چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن

زیر و بالای کسی را جنباندن-زیر و بالا گفتن

 

پَرِ قیچی-پادو-کارگزار-طرفدار پر و پا قرص

حالا حالاها-مدت دراز

با پا پس زدن و با دست پیش کشیدن- از بام خواندن و از در راندن

آفتابه‌آب‌کن(پست ترین نوکر)

از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بی‌اعتبار شدن)

به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند

خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد

اشکنک سرشکنک داشتن(با خطر همراه بودن)

بز دل-ترسو

پس پناه-جای خلوت در خانه یا کوچه-پستو

چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند

باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن
البرز-بلندقامت-دلیر
چشم چپ به کسی انداختن-دشمنی کردن با کسی

حواله ی سر خرمن-وعده به آینده ی نامعلوم

چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو

 

ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام

حساب انگشت بالا-حساب ساختگی
بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن
تنگ کلاغ پر-نزدیکی های صبح

از تعجب شاخ در آوردن-بسیار شگفت زده شدن

 

جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند

باب دندان-مناسب طبع و حال

دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه

زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن

خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد

دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند

اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن

تنگ هم-چسبیده به هم

رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن

زیر سر داشتن-آماده شدن

دست من و دامن تو-دستم به دامنت

دماغ سوختگی-خجالت زدگی-ناکامی

دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد
دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود

آپارتی-زن بی‌حیا و بدزبان-سلیطه-پاچه‌ورمالیده

دو کرپا-چمباتمه

آب به ‌زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن

تو گود-ظرف عمیق برای آش و سوپ و جز آن ها

خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان

بار شیشه-بار شکستنی-کودک در شکم مادر

دور و دراز-فراخ و وسیع

آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن

تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر

آستین‌سرخود(هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است)

دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن

چپ بُر-نوعی اره ی دستی
خرد و خمیر-نگا. خرد و خاکشیر-له و لورده

خیلی آب خوردن-گران تمام شدن-هزینه ی سنگین داشتن

رد پا-جای پا-اثر

تار و مار-متفرق-پراکنده

ریسه کردن-ردیف کردن-قطار کردن-پشت سر هم قرار دادن

چپ رو-تند رو

زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن

حساب کتاب-رسیدن به محاسبات-نظم و قانون

زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد

آتش از چشم کسی گرفتن-ترسانیدن

الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))

 

پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن

دست دادن-پیش آمدن

آب نکشیده(زشت، بد، نامفهوم)

آب شیراز(شراب)

 

از خرس مویی کندن(از مردم خسیس چیزی درآوردن، هرچند ناچیز باشد)

آشنا روشنا-دوست آشنا

از حال رفتن-بی‌حال شدن-غش کردن

زخم زبان-نیش زبان-آزردگی از سخن کسی

به سر کشیدن-یکباره نوشیدن-بالا انداختن

پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی

از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیش‌بینی سخن راندن)

چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی

استخوان‌بندی(درست کردن انگاره و طرح)

به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن

تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند

آک‌بند(نو واستفاده‌نشده، هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده، دست اول)

چاق شدن-بهبود یافتن-درمان شدن

جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران

افتادن به گردن کسی(به کسی تحمیل شدن)

الفرار-گریز-بگریز !

داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن

حق-باج سبیل-رشوه

تاراغ و توروغ-آوایی که از برخورد دو چیز برخیزد

روده دراز-پر حرف-وراج

خرخور-چیزی که قابلیت خورده شدن را از دست داده است

چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان

دلخور کردن-مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن

آفتاب‌زردی(غروب آفتاب)

از بر بودن-مطلبی را در حافظه داشتن

چیز سرش بشو-آدم چیز فهم

به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی

آب مریم-شیره‌ی انگور-عصمت و طهارت

الف کوفی-چیز کج-آلت تناسلی

رفتگار-رفتنی-مردنی

دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی
زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش

در خط چیزی بودن-در فکر و نقشه ی کاری بودن

پُخی بودن-کاره ای بودن-مهم بودن

چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه

آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن

تنگاب آمدن-به جان آمدن

تک و توک-به ندرت-کمی

از شیر مادر حلال‌تر(چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست)

از روی شکم‌سیری-از سر بی‌مسئولیتی-بدون تعمق

تحفه ی نطنز-چیز نفیس و با ارزش

آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)

جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید

آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر

بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست

از آب و گل در آمدن(مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)

تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن

دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت

جا خوردن-یکه خوردن-تعجب زیاد کردن-غافلگیر شدن

خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند

تخت پایی-صاف بودن کف پا

آب دادن بند(خود را لو دادن، فرصت را از دست دادن)

زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری

جرینگ-صدای سکه های پول

به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن

زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی

خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن

بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن

آش پختن برای کسی(کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن)

خواه و ناخواه-از روی میل یا اجبار
ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی

رقاصی-کارهای بی هوده و سبک

پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن

پیش بها-بیعانه

الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))

بی عرضه-بی لیاقت-بی مصرف

درشت-حرف زشت-دشنام

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست-از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد

خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند

دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن

خفه خون-خفقان

تو جوال رفتن با کسی-با کسی به مبارزه برخاستن

چار میخ-اذیت و آزار سخت

جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا

از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن

راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا

آفتاب برِ دیوار آمدن(به پایان آمدن عمر)

بپا-مواظب باش-متوجه باش

آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن

دوبله ایستادن-نگه داشتن اتوموبیل در کنار یک اتوموبیل دیگر

پیش غذا-آن چه پیش از غذای اصلی می خورند

بی قواره-بد شکل

از ته دل(از سر صدق و صفا)

توله سگ-در حالت تحقیر: بچه

جان جان-معشوق-محبوب

ختم گذاشتن-مجلس ترحیم گذاشتن

چاشته بندی-ته بندی

چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب

پیش بینی کردن کار یا شخصی

پای کسی نشستن-در انتظار وصل کسی بودن

چلو-برنج آب کشیده

چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن

آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن

 

حاشیه نشین-تهیدستان ساکن در کناره های شهر

پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن

از این شاخ به آن شاخ پریدن-دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن

تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن

از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن

افتاده-فروتن-متواضع

حشری-شهوت ران-پر شهوت
احتیاطی-نجس-ناپاک

پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار

برو برگرد-چون و چرا

آگوز-لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر

روغن داغ-روغن گداخته

حشر و نشر داشتن-نشست و برخاست داشتن دوستی و رفت و آمد داشتن

جور-هم طراز-اخت-هم زبان

خود را به کرگوشی زدن-به نشنیدن تظاهر کردن

از بیخ گوش کسی گذشتن(در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن)

آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن

پا بر جا کردن-اثبات-مستحکم کردن

از سر نو-دوباره

دست از پا دراز تر-مایوس شده-ناموفق

جمع و جور-منظم و مرتب

آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن

ای والله(در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود، آری به خدا)

خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن

خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست

تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله

پرت گفتن-حرف بی معنی زدن

 

دلخوری-گله-شکایت-اوقات تلخی

این خاکدان(دنیا)

چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن

دختر خانم-خطابی احترام آمیز برای دختران

در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن

دو جین-دوازده تا

حساب کسی با کرام الکاتبین بودن-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات دهد

تند نویسی-سریع نویسی

دانه دانه-یک یک

تف سر بالا-چیزی که مایه ی سرشکستگی و ننگ خود آدم باشد

ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی

حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند

برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن

چیلک دان کسی را تکاندن-کسی را وادار با افشای رازش کردن

بد نما-بد منظر-بد نمود-زشت

تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن

زیر انداز-پارچه ای که زیر پای کسی یا زیر چیزی گسترانند

حال و احوال کردن-سلام و احوال پرسی کردن

روز هفتاد هزار سال-روز قیامت

آب به چشم آمدن(طمع کردن)

چَخ چَخ-عیش و عشرت

زور شنیدن-نحمل جور و ظلم کردن

جهود ی-هودی-مقتصد

جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا

خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال(همه و همه چیز)

جِر انداختن کسی را-اوقات کسی را تلخ کردن-خشمگین کردن کسی

چُغُل-سخن چین

ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن

جُستن-چیز گمشده را یافتن

حرف چند پهلو-سخن مبهم و دارای چند معنی

جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن

پا بر جا کردن-اثبات-مستحکم کردن

از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان به‌در رفتن)

تعریفی-قابل توجه-عالی

 

زیر چیزی زدن-حاشا کردن-انکار کردن

جیغ کشیدن-نگا. جیغ زدن

انگشت به دندان گزیدن(متحیر شدن، حسرت خوردن)

خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح

چلاندن-فشار دادن برای آب گرفتن
دق دلی-دق دل

به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است

زمخت-درشت-ناهنجار

تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن

 

دولت منزل-دولت سرا

آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن

آهنگ ریپ‌دار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد

از سر کسی زیاد بودن-بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن

چلو-برنج آب کشیده

خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن

آخش درآمدن-از درد نالیدن

ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل

اُزبَک-بی‌ریخت-ژولیده-ازخودراضی

خرجی-پول لازم برای گذران روز

چاخانچی-کسی که همیشه دروغ بافی می کند

چاشته بندی-ته بندی

زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی

اسباب‌چینی-دسیسه‌چینی-توطئه‌چینی

افتادن دست-از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن

جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن

آمده(شوخی و لطیفه)
چشم چیدن-چشم زخم را دفع کردن

اُس و فُس-اصل-مایه-چهارستون بدن

جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن

تِلِک و تُلُک-کار مختصر و محقری داشتن

دم کسی لای تله گیر کردن-دچار سختی شدن-به بلا گرفتار شدن

از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)

آتش زیر پا داشتن-بی‌قرار بودن
از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد)

تخته پوست-زیرانداز پوستی

بالا تنه-از کمر به بالای بدن

جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر

پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن

تخت و تبار-خوب و رو به راه

 

دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن

از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)

ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده

آش پختن برای کسی(کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن)

خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران

خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند

اسباب‌بازی(وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان))

خوش قواره-خوش اندازه-متناسب

 

پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن

دوا قرمز-پرمنگنات

بی پا-از تاب و توان افتاده-فرسوده

از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)

چاق کردن کاری-رو به راه کردن کاری-راه انداختن کاری

حمامی-گرمابه دار

خوش ذوق-خوش سلیقه-خوش مشرب

به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن

جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن

آمد کردن(رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته)
دانه دانه-یک یک

دست و پا توی هم رفتن-بی پول شدن-گرفتاری مالی پیدا کردن

ته دار-پایه دار

پِت پِت-بالا و پایین رفتن شعله ی چراغ

دم بازی-چاپلوسی-تملق

زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس
پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن

برآورد-تخمین

روده کوچکه ی کسی روده بزرگش را خوردن-کنایه از شدت گرسنگی

 

ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن

رد کسی را گرفتن-از روی جای پا یا آثار دیگر کسی را دنبال کردن

بیگاری-کار اجباری و بی مزد

راپرتچی-گزارش دهنده

حول و ولا-تقلا-دست و پا زنی

خشخاشی-نان خشخاش زده

حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن

آشنایی دادن-خود را معرفی کردن

ابوقراضه(ابوطیاره)

تخته پوست-زیرانداز پوستی

تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن

تریاکی ِ چیزی بودن-سخت به چیزی معتاد بودن

آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)

 

رفع و رجوع کردن-حل کردن-فیصله دادن

جُستن-چیز گمشده را یافتن

تته پته-لکنت زبان

ریغماسی-ضعیف و مردنی-مریض و کم مقاومت

تنگ هم-چسبیده به هم

آخِی(صوتی برای تاثر یا شادی)

رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن
رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی

از پاشنه در آوردن(به هر گوشه و کنار سر کشیدن)

زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن

زوار در رفتن-بند و بست چیزی خراب شدن-از شدن خستگی یا پیری از کار افتادن

بَهمان-فلان

افتادن دست(از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن)

اشک تمساح(گریه ی دروغین)

چشم ِ غربال-سوراخ های غربال

آیه آمدن(سوگند یاد کردن، به قرآن سوگند خوردن)

پرت گفتن-حرف بی معنی زدن

خود را شناختن-به حد بلوغ رسیدن

حلال-زن یا شوهر

پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند

دریافت-گرفتن-ادراک

رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن

آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)

 

دم خود را روی کول گذاشتن-گریختن-شکست خورده رفتن

پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش

خاصه پز-نانوایی که نان خوب می پزد

آمده-شوخی و لطیفه

به رگ غیرت کسی بر خوردن-سخن یا عملی بر کسی ناگوار آمدن

 

خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان

دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن

ته و توی چیزی را در آوردن-درباره ی چیزی تحقیق کردن

پوست خربزه زیر پای کسی انداختن-کسی را به دردسر انداختن

بی دست و پا-بی عرضه-پخمه

جَخ-تازه-هنوز-فوقش

خاکروبه ای-سپور-آشغالی

جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند

پخته-با تجربه-دنیا دیده

زنده بیوه-زنی که شوهرش بدون آن که او را طلاق داده باشد-او را ترک کرده است

زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

خانه زاد-نوکر-خدمت گزار

جرواجر کردن-پاره پاره کردن

خاطر جمع-مطمئن

د ِ-زود باش!

توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک

دور از جناب ب-لانسبت

تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه

اما-اشکال‌تراشی-ایجاد شبهه

تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی

زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی

بَهمان-فلان

از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن

بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن

چله نشستن-بیرون نیامدن از خانه-خانه نشین شدن
خاک به سر شدن-مصیبت زده شدن-داغ دیدن-از فدر و اعتبار افتادن

خواب زده-خواب آلود-خواب گرفته

بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن

جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده

زبر-خشن-غیر لطیف

حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب

تک و پو زدن-به هر دری زدن-با تمام درماندگی کوشیدن

حشری-شهوت ران-پر شهوت

از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، به‌کلی تغییر کردن)

توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود

چشم کار کردن-دیدن

خبر چین-سخن چین-جاسوس

دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن

آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی

خرده خرجی-خرج های اندک

زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط

پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری

از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن
پس مانده-ته مانده-به کنایه به زن طلاق گرفته گفته اند

آشنایی دادن-خود را معرفی کردن

بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش

جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند

آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن

دل گرفتگی-غم-غمگین بودن

دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن

خنک کردن-سرد کردن

دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن

دل آمدن-به چیزی تن در دادن

 
حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن

در ثانی-ثانیا-دوم

از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن

تره بار-میوه ها و سبزی ها

باد کردن-به خود بالیدن-مغرور شدن

خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن

از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن

دست انداختن به روی چیزی-چیزی زا غاصبانه تصرف کردن

خیط شدن-نگا. خیت شدن

ریگ تو کفش داشتن-خرده شیشه داشتن-رو راست نبودن-با شیله پیله بودن

دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب

خط زدن-با خط کشیدن روی چیزی آن را باطل کردن

تلکه بند شدن- تلکه کردن
تو جلد کسی رفتن-کسی را برای انجام کاری وسوسه کردن

خوش پوش-شیک پوش-آن که همواره لباس تمیز و برازنده می پوشد

آتو(بهانه، دستاویز، نقطه‌ضعف)

رفتن از کیسه-ضرر کردن-از سرمایه خرج کردن

خوردن-مغلوب شدن-شکست یافتن-فرودادن

دلخوری-گله-شکایت-اوقات تلخی

خدابیامرزی-درخواست بخشش

آسیاب‌گردان(کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید)

تَک-بی نظیر-مفرد-تنها

حمله کردن-یورش بردن

حسرت-آرزوی سخت-خواهش بزرگ

دار زدن-اعدام گناهکار با آویختن از چوبه ی دار

آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر

خون دماغ شدن-خون از بینی جاری شدن

بخت-شانس-اقبال-شوهر

تپل-چاق-گوشت آلود

دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه

آدم ثانی(حضرت نوح)

چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه

بستری-خوابیده در بستر-بیمار

دست اندر کار-دارای سهمی در انجام کاری-مشغول به کار

چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان

پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن

چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک

دست بلند کردن-بالا بردن دست به نشانه ی آمادگی پاسخ گویی-اعلام رای و نظر

ذکر گفتن-پی در پی دعا خواندن

دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ

تریش-پارچه یا پوست بلند و باریک

چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی

دست مزد-اجرت-مزد کار

جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب

پوست کلفت-سخت جان-مقاوم

 

ریشه کردن-قوام یافتن-جایگیر شدن-مستحکم شدن وضع

آب دندان خوردن-حسرت خوردن

پشته کردن-روی هم انباشتن

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)

 

رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی

پا شدن-از جا برخاستن

 

خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست

آفتابه‌دزد-دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند

اسیر خاک(مرده، تن‌پرور)

ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن

راه بردن-بلد بودن-دانستن-اداره کردن-سامان دادن

آستین از دهان برداشتن-خندیدن

به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب

آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)

زیر چاقی-مهارت

زهره ترک کردن-سخت ترساندن-از وحشت به حال مرگ انداختن

آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن

دماغ را بالا کشیدن-اظهار نارضایتی کردن

جاهل پسند-چیزی که جوان

چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره

ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی

خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو

چایمان-سرما خوردگی

برادر خواندگی-ایجاد برادری با دیگری-دوستی بسیار نزدیک و صمیمی

در هم لولیدن-توی هم رفتن

پنجه-انگشتان پنجگانه ی دست

رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی

چک و چانه-کنایه از دهان

حرص و جوش-عصبانیت

آکَل(آقای کربلایی)

ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن

پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود

از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد

خواهر کسی را گاییدن-دخل کسی را آوردن-کلک کسی را کندن

حضرت عباسی-راست و درست

پارو-زن پیر

باریک شدن-دقت کردن-در بحر چیزی رفتن

بوق سحر-نزدیک صبح-سحرگاهان

چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری

آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن

ته و توی چیزی را در آوردن-درباره ی چیزی تحقیق کردن

دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن

 

فرسوده و خراب شدن

خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی

تو بمیری-سوگندی در مقام تهدید

رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن

رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن

بی سر و ته-بی معنی-بی هوده-بی نظم

چار نعل-به سرعت-به تاخت

دوم از آن-در ثانی-دوم آن که

زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن

حال و احوال-وضعیت-کیفیت

زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است
راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان
آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)

انگولک کردن-سر به سر گذاشتن-با انگشت به چیزی ور رفتن-انگشت رساندن

دلچسب-دلپذیر-مقبول

پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی

خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی

چشمه چشمه-سوراخ سوراخ-مشبک

بازوبند-نواری که به نشانه ی معینی بر بازو می بندند

اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی

دوا گُلی-دوا قرمز-پرمنگنات
تور خوردن-برخورد کردن-به پست کسی خوردن

بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار

خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود

زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب

زهره ی کسی را آب کردن-سخت ترساندن

رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار

پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن

دنبال کسی فرستادن-کسی را احضار کردن

آهوی خاور-آفتاب

چل گُل-روغنی با خاصیت دارویی

زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم

رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی

چهره کردن-نگا. چهره شدن

به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن

با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن

خواری و زاری-پریشان حالی

تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن

چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد

زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن
 

بازار گرمی کردن-تعریف کردن از کالا برای فروختن آن

اسباب‌کشی-نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر

جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده

پیچ خوردن-در خلاف جهت-حرکت کردن-پیچانده شدن استخوان

ترکه-آدم باریک و بلند

دو به هم اندازی-فتنه انگیزی-سخن چینی

خورده برده-ملاخظه و پروا

خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن

راست شدن-رو به راه شدن

تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ

آبدست-ماهر-استاد

دوا-واجبی-مشروبات الکلی

رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی

چِل-خل و دیوانه

دومندش-دوم از آن

پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی

درگاهی-آستانه

خرج اتینا کردن-پولی به مصارف بی هوده رساندن

تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن

بد مست-کسی که هنگام مستی هرزه گویی کند و عربده بکشد

خود را خوردن-رنج بردن

پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه

اصل‌ کاری-مهم‌ترین چیز یا شخص

آش همان آش و کاسه همان کاسه(چیزی تغییر نکرده)

روغن مالی-روغن زدن به دستگاه
خشتک نشور-آدم پست و بی ارزش

دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن

تلمبار- تل انبار
با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است
چاه ویل-جایی که اگر کسی یا چیزی برود دیگر بر نگردد

دِردو-سر زبان دار-ناقلا و زرنگ

تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی

پیزی-مقعد-نیروی مقاومت و پشتکار

بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان

جملگی-تمامن-سراسر

پرند-حرف بی هوده

رو نشان دادن-چهره نمایاندن

خرده بورژوا-مالک ابزار تولید ولی ناگزیر به کار برای دیگران

چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد

این و آن را دیدن-برای انجام کاری از همه کمک گرفتن
چلو-برنج آب کشیده

دست به آب-داشتن ادرار-دستشویی-توالت

بچه ننه-بچه ی لوس و نازک نارنجی

پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته

دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن

دوره-مهمانی-زمانه

آک‌بند-نو واستفاده‌نشده-هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده-دست اول

از کمر افتادن(از خستگی زیاد از کار افتادن، ناتوان شدن در امر جنسی)

چپ-لوچ-مخالف حکومت

حضوری-رو در رو

تق سرما شکستن- تک سرما شکستن

زد و بند-ساخت و پاخت-بند و بست-توطئه

آدم دو قازی(شخص بی‌سروپای بی‌ارزش)

بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن

زرت و زورت-زرت و پرت

 

پیزی-مقعد-نیروی مقاومت و پشتکار

جغور بغور-جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند

 

ریشه داشتن-سابقه ی خوب داشتن-محکم بودن

چوروک خوردن-چین برداشتن

دل غشه گرفتن-متاثر و ناراحت شدن-بی حال شدن-دچار ضعف شدن

خم شدن-دولا شدن

د ِ-زود باش!

تپل-چاق-گوشت آلود

پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی

تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی

آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن

 
 

پرت کردن حواس-حواس را از اصل موضوع منحرف کردن

چغاله بادام-بادام نارس

دماغ سوختگی-خجالت زدگی-ناکامی

تریج-آن جاکه آستر درونی جامه با رویه ی آن به هم می پیوندد

آب نمک زدن-با شیرین زبانی گفتن

رکاب دادن-راهی جایی شدن

 
ترکمون زده-نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری

توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن

 

چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد

پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن

خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما

دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن

آفتاب‌نشین(بیکاره و تنبل)

به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست-به کسی که ساده ترین مطلب را نمی پذیرد یا تحمل نمی کند و زود رنج یا زود خشم است نمی توان چیزی گفت

چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود

ادا در آوردن-مسخرگی کردن-تظاهر کردن-تقلید کردن
حرم خانه-درون خانه که زنان زندگی می کنند
خوابگوشی-سیلی-کشیده
دو لبه-دارای لب کلفت

زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد

پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن

رفتن ِ سر کسی-از پرحرفی کسی خسته شدن-از صدای بلند کسی یا چیزی ناراحت شدن

ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن

آبکش کردن(سوراخ سوراخ کردن)

چای کار-کشت کننده ی چای

 

رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار

درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد

چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن

زرت-صدای باد در کردن یا شیشکی

پا خوردن فرش-نرم و لطبف شدن فرش بر اثر رفت و آمد بر آن

جز جگر زدن-نفرینی است به معنی به بلا گرفتار شدن-دل سوختن بر اثر اندوه و مصیبت

دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق

برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن

زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید

دم گاو به دست آوردن-قدرت و موقعیتی به دست آوردن-وسیله ای برای معاش به دست آوردن

دوز و کلک سوار کردن-توطئه چیدن-مطالبی را خلاف واقع جلوه دادن

آتش‌پاره-شوخ و شنگ-فرز و چالاک-کرم شبتاب

به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن

زبر و زرنگ-چابک و فرز

از آب گل آلود ماهی گرفتن(از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن)
درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا

آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر

این تن بمیرد-سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند

تک خال-به ترین در میان هم ردیف های خود

دبیرستان-آموزشگاه برای دریافت دیپلم متوسطه

حق گرفتن-نگا. حق بردن

خرناس-نگا. خُرخُر

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن

خرکار-پرکار

به چشم-اطاعت می شود

زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید

دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن

دو زاری-سکه ی دو ریالی

حرف بی ربط-سخن نامربوط

بی ریخت-زشت-بد ترکیب

پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن

خرده بورژوا-مالک ابزار تولید ولی ناگزیر به کار برای دیگران

چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی

آفتاب‌رو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)

تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم

تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن

بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی

بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن

تافته ی جدا بافته-بر تر و به تر از دیگران

بی شوخی-جدا-بدون شوخی

پر روده-پرچانه-روده دراز

خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن

دُوال بازی کردن-حقه بازی کزدن-فریب به کار بردن

دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل

چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن

در هم لولیدن-توی هم رفتن

جان کُردی-سخت گیری-مقاومت

از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)

بی وقت-نابهنگام-بی موقع

آدم بی‌معنی-آدم بی‌خود

پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن

به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن
تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل

بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند

آنجا رفتن که عرب نی انداخت(به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن)

ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب
ز ِله-ستوه-عجز

پیش رس-زود رس

خر داغ کردن-ناامید شدن-ناکام شدن

جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است

خمیازه کشیدن-دهن دره کردن

بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت

بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن
از آب کره گرفتن(از آب روغن گرفتن)

تعطیلی-روز تعطیل-زمان دست کشیدن از کار

پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر

اُزبَک-بی‌ریخت-ژولیده-ازخودراضی

پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی

پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا

حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری

آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)

از لجِ(از سر لجاجت، از روی خشم)

از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))

زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن

استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن، دود چراغ خوردن)

آتشی(تندخو، زودخشم)

پوست از سر کسی کندن-کسی را سخت آزار و گوشمالی دادن-کشتن

دود-دخانیات-مواد مخدر

از آب کره گرفتن(از آب روغن گرفتن)

خورد و برد-افراط و زیاده روی-ریخت و پاش-تعدی و تجاوز

ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند

زنانه-ویژه ی زنان

حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن

جنب و جوش-فعالیت-کوشش و تقلا

پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم

پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن

با کسی ندار شدن-با کسی خودمانی

توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود

پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک

تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند

دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن

پشته کردن-روی هم انباشتن

دخترینه-دختر-مونث

زیر پوش-جامه ی زیرین

جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

چادر رختخواب-چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد

جیر جیر کردن-داد و فریاد عاجزانه کردن برای میانجی طلبی

پا در رکاب-حاضر و آماده

دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن

دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه

چپو شدن-غارت شدن

از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)

راست راست-آشکار و علنی-بی پروا

 
رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن

چوچول باز-دغل-بی حیا

دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن

از خود در آوردن(دروغ‌پردازی کردن)

آب رفتن-بی‌اعتبار شدن-کوچک شدن

بدک-نه چندان بد
بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن

بساز-آدم سازگار-صبور

چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند

خوشاب-میوه ی پخته در آب و شکر-کمپوت
از این حرف‌ها-مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد

خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه

باهاس-باید-بایست

دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی

خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار

درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن

چوچول باز-دغل-بی حیا

پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی

چار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

دیمی-کشت که از آب باران آبیاری شود-بدون برنامه و حساب-بی هدف

آروغ بی‌جا زدن(نابه‌جا سخن‌گفتن، نسنجیده کاری کردن)

توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن

 

ازخودراضی-متکبر-خود پسند

تعریف کردن-به نیکی یاد کردن-ذکر خیر کردن

محمد رضا کاویان