منتخبی از اصطلاحات کوچه بازاری و خیابانی ایرانی قسمت 254
تریت- تلیت
افسردهبیان(بیهوده و بیمزهگو)
حی و حاضر-آماده
خانه خمیر-نگا. خانه خراب
تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن
دیر چسب-دیر آشنا
چروکیدن-چین دار شدن
جور در آمدن-نگا. جور آمدن
از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بیحوصله شدن)
چال شدن-گود شدن-دفن شدن-در زیر خاک گذاشته شدن
چاقاله ،-چغاله میوه ی هسته دار نارس
چار چشم-کسی مه عینک می زند
رو رفتن-بر زمین افتادن اسب از جلو و بر زانو ها
رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن
خوش قواره-خوش اندازه-متناسب
راه کشیدن چشم-خیره شدن بی اراده به جایی بدون پلک زدن
چوغ-چوب
به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن
دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن
درز گرفته-کوتاه کرده
برخورد-بهم خوردن-تصادف
خم شدن-دولا شدن
خرجی-پول لازم برای گذران روز
چشم و چار-چشم-دید-بینایی
از خوشحالی در پوست نگنجیدن-از شادی سر از پا نشناختن
پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن
دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند
بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی
دهن تر کردن-اندکی نوشیدن-لو دادن
خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی
دوش فروش-ربا خوار
بَزک-آرایش-چسان فسان
خایه دار-با جرات-شجاع
آل-موجودات افسانهای مانند جن و غول
چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند
تخته پِهِن-پهن خشک شده که برای خوابیدن زیر حیوانات می گذارند
از خجالت آب شدن(بسیار شرمنده شدن)
پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد
رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن
از ریخت افتادن-تناسب خود را از دست دادن-بیجلا و جلوه شدن
پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن
زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه
دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی
خرج برداشتن-پول لازم داشتن
پاچه ی کسی را گرفتن-بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن
دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام
آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن
پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن
آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)
شعلهی آتش
تنگ دل کسی نشستن-بسیار نزدیک کسی نشستن-از کسی جدا نشدن
بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی
پیمانی-استخدام غیر رسمی
روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند
چَکی-وزن نکرده-یک جا
آش آلو کردن(خجالتزده کردن، کنفت کردن، سکهی یک پول کردن)
بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل
جِر انداختن کسی را-اوقات کسی را تلخ کردن-خشمگین کردن کسی
دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند
دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن
حلیم روغن-هریسه-غذایی از گوشت و گندم و روغن داغ کرده و شکر
آه نداشتن که با ناله سودا کردن-آه در بساط نداشتن
دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن
زیر دریایی-کشتی جنگی که می تواند در زیر آب حرکت کند
ریش گرفتن-دست به ریش کشیدن-پادر میانی کردن-تقاضا و خواهش کردن
حاضر و آماده-آماده
دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه
تریش-پارچه یا پوست بلند و باریک
این تن را کفن کردی-این تن بمیرد
راست روده شدن-اسهال گرفتن
دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن
فرض کنیم که
خبر گرفتن-پرسیدن
دست کسی در کار بودن-شرکت داشتن در کاری
پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است
دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش
از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن
ادبخانه(مستراح، طهارتخانه)
آبی از کسی گرم نشدن(بهرهای از کسی نبردن)
زُل-خیره
به دهان کسی نگاه کردن-مطیع به گفته ی کسی بودن-حرف کسی را بکار بستن
از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن
اُرُسی-کفش
دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن
بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی
از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)
الفرار(گریز، بگریز !)
خوش باور-آن که هر گفته ای را راست می پندارد
این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل میگویند
دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن
رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما
خیر مقدم-خوش آمد
دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق
رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن
ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)
آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)
خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق
زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن
کار شگفتانگیز کردن
اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن
دبه کردن-دبه در آوردن
جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی
خانه خراب کن-بدبخت کننده-زیان رساننده
دوا دادن-دوا خوراندن-مسموم کردن-مشروب خوراندن
پرداخت کردن-صیقل دادن-جلا دادن
پت پتی-موتور سیکلت
چار چشمی-با دقت و مراقبت کامل
جَری شدن-خشمگین شدن-جسور شدن
چهار ابرو-دارای ابروهای کلفت و پر پشت
چغل خوری-سخن چینی
خطایی-نوعیز آجر
اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)
چیز سرش بشو-آدم چیز فهم
پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن
آفتابه خرج لولهنگ کردن-چیز با ارزشی را در بهای چیز بیارزش دادن
بی فک و فامیل-بی کس و کار
پیله-مو
دُم لابه-چاپلوسی-تملق
خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک
از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامهی کاری
اسباب زحمت-کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود
آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب
چانه لغ-نگا. چانه شل
تند نویس-کسی که سریع می نویسد
خیسیده-چیزی که آب در آن نفوذ کرده است
پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن
ده مرده حلاج بودن-بسیار زرنگ و کاری بودن
ابرو انداختن(ابرو آمدن)
از خجالت آب شدن(بسیار شرمنده شدن)
داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند
حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا
الف الف کردن(قاچقاچ کردن)
جن بو داده-نوعی دشنام است
حاضر و آماده-آماده
بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان
خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد
از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن
آن سفر(آن بار، آن دفعه)
از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم
تنگ گذاشتن-زیر فشار قرار دادن
زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید
تند نویس-کسی که سریع می نویسد
پروار-فربه-چاق
توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز
آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن
جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن
زنجیر زدن-زنجیر به پشت خود زدن
تریاکی ِ چیزی بودن-سخت به چیزی معتاد بودن
خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن
چیز-آلت تناسلی
خنکای صبح-سحرگاه
چس نفسی-پر حرفی-روده درازی
آی زکی(در مقام ریشخند و تحقیر گفته میشود)
تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ
چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن
به گُه کشیدن-بی اعتبار کردن-با توهین خوار و خفیف نمودن
به تور زدن- به تور انداختن
بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی
خط افتادن-خراش افتادن
خلق کسی تنگ شدن-عصبانی شدن-بی حوصله شدن
پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن
خدا به رد-در پناه خدا
آینهی هفتجوش(خورشید)
خانه خانه-سوراخ سوراخ-شطرنجی
دردسر تراشیدن-ایجاد زحمت و گرفتاری کردن
آبدست-ماهر-استاد
آدم ثانی(حضرت نوح)
خداحافظی کردن-به درود گفتن
خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال
دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن
آسمان سوراخ شدن-رویداد بزرگ پیش آمدن
پاردم ساییده-کهنه کار-ناقلا
چوبدار-گله دار-گوسفند دار
ریشه داشتن-سابقه ی خوب داشتن-محکم بودن
به چاک زدن-فرار کردن-جیم شدن
چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن
تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن
خاتم کاری-نشاندن استخوان در چوب برای نقش و نگار دادن
جی جی باجی-صمیمیت بسیار زیاد ولی غیر واقعی
ادرار بزرگ-مدفوع
پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار
چینه کشیدن-ساختن دیوار گلی
دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن
پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور
خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن
چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود
داغ-مصیبت-اندوه-سخت گرم-سوران
حرف گوش کن-حرف شنو
دوا گُلی-دوا قرمز-پرمنگنات
افتادن دست(از فرط کار زیاد در دستهای خود احساس خستگی بسیار کردن)
این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است
چینه-دیوار گلی
ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن
راهی کردن-روانه کردن-فرستادن
دست علی به همراه-علی یارت باد
تندی-بلافاصله-به سرعت-مانند : تندی رفت
خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد
دوا خور-معتاد به الکل
بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن
جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی
بی بخار-بی خاصیت-بی عرضه-ناتوان
ابرو پاچهبزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)
دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن
آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن
پیاده روی-راه پیودن با پای پیاده
آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر
پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن
زیر سر کسی بلتد شدن-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن
چس مثقال-بسیار اندک-سبک و کم وزن
دستبرد زدن-دزدیدن-غارت کردن
دست به آب رسانیدن-به دستشویی رفتن-به توالت رفتن
چپو شدن-غارت شدن
در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن
آفتابنشین(بیکاره و تنبل)
چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن
باد کردن-به خود بالیدن-مغرور شدن
تَپ تَپ-آواز خوردن چیزی به چیز نرم
خاک پای کسی بودن-ذلیل کسی بودن-مرید کسی بودن
خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم
پا ندادن-امکانی پیش نیامدن
جا زدن-چیزی بدلی را به جای اصلی قالب کردن-خود را به جای دیگری معرفی کردن
آتشِ تر(شراب، لب معشوق)
خرده قرض-بدهی اندک
دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن
از خر افتادن(نابود شدن، مردن)
چوب بندی-داربست
چس محل کردن-بی اعتنایی کردن
دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده
درینگ درینگ-صدای شکستن شیشه-صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه
آمادهباش-حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر
خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن
خر زور-نیرومند-پرزور
آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب
رو دست کسی گذاشتن خرج-کسی را در خرج انداختن
آتش کردن (گشودن)(شلیک کردن)
اتصالی کردن(در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن)
دسته پل-الک دولک
ابتدا به ساکن-ناگهانی-بیمقدمه
از رو بردن(خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن)
زیر تشکی-رشوه
جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم
پَخ خوردن-تیزی چیزی
خش افتادن-خراش افتادن
انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن
تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند
حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن
به ریش کسی خندیدن-کسی را مسخره کردن
احتیاطی-نجس-ناپاک
التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)
بی رگ-بی غیرت-بی حس
پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن
از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)
دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن
دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن
حلیله و ملیله-چیز موهوم-داروی بی خاصیت-روغن میخ طویله
تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی
باریک شدن-دقت کردن-در بحر چیزی رفتن
برای کسی آش پختن که یک وجب روغن داشته باشد-زمینه ی تنبیه و گوشمالی برای کسی آماده کردن
از تعجب شاخ در آوردن-بسیار شگفت زده شدن
بد قلق-بد عادت-بد ادا
آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف
ته چین-نوعی پلو که در آن گوشت بره یا مرغ پخته را در ته دیگ می گذارند
تق تق کردن-آواز برخورد پیاپی دو چیز به یکدیگر
خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی
با ریسمان کسی به چاه رفتن-با اعتماد به کسی به کاری دست زدن
خر کردن کسی-کسی را با چاپلوسی فریفتن
به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن
چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو
آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن
دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته
دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه
چشم زاغ-بی شرم
ای داد بیداد-کلامی است که بههنگام حسرت و افسوس میگویند
امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن
پشکل برچین-سخت بی سر و پا-بسیار حقیر
رفتن توی نخ چیزی یا کسی-چیزی یا کسی را زیر نظر داشتن و پاییدن
امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)
خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو
بی پیر-آدم بد و تربیت نشده-چیز سخت-کار دشوار
خیز-ورم-آماس
چشم زهره-ترس
بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد
از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)
دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد
پرت از مرحله-دور از اصل موضوع
آتشِ تر(شراب، لب معشوق)
آتشِ تر-شراب-لب معشوق
دلِی دلِی-حاشا-انکار
تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن
تو دل شیر رفتن-جرات فراوان داشتن
تَپوک-ضربه ی دست یا پا
دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود
دُردانه-لوس-ننر-عزیز بی خودی
دوا-واجبی-مشروبات الکلی
آش دهنسوز-هر چیز مطلوب و پسندیده
انگشت زدن-انگشت در چیزی فرو بردن-امضاء کردن با اثر انگشت
آکِله(جذام، زن سلیطه)
راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی
بفرما زدن-تعارف کردن
چانه-گلوله ی خمیر نان
خبر داغ-خبر بسیار مهم
از شوخی گذشته(حالا برسیم به مطالب جدی)
در و تخته به هم خوردن-متناسب هم بودن-لایق هم بودن-با هم جور بودن
خراب کردن-زرد کردن-آلودن لباس-نظم کار چیزی را به هم زدن
ته کشیدن-تمام شدن-به آخر رسیدن
چله اش افتادن-آبستن نشدن زن
رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن
خاله خرسه-دوست نادان
دل و دماغ-دل و حوصله
خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن
توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن
دل غشه گرفتن-متاثر و ناراحت شدن-بی حال شدن-دچار ضعف شدن
درجه-تب سنج-مرتبه ی نظامی
الحق و الانصاف(انصافن، حقن)
دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن
در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن
تاتوله هوا کردن-به حیرت دچار کردن-به سکوت واداشتن
تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن
در دار-دارای سرپوش
چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ
دل گرفتگی-غم-غمگین بودن
حجله خانه-اتاق شب زفاف
زاهرو-دالان-سرسرا
بی شوخی-جدا-بدون شوخی
چوب پا-دو چوب بلند که پا در میان آن ها کنند و با آن ها راه روند
بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن
خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد
خاکی-فروتن و متواضع
از راه نامشروع ) به پول و ثروت رسیدن
ذلیل مرده-ذلیل شده
پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری
دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس
التفاتی-داده شده-مرحمتی-اعطا شده
تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید
استخوانبزرگ(شخص دارای اصل و نسب)
خاک به سر شدن-مصیبت زده شدن-داغ دیدن-از فدر و اعتبار افتادن
اصحاب منقل-اهل گفتوگو و سخن
خراب کردن دختر-دختری را منحرف کردن
چم کسی را گرفتن-دل کسی را به دست آوردن
جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر
دل پُر داشتن-کینه و دلخوری دیرینه داشتن
به حرف کشیدن- به حرف آوردن کسی
چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه
چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی
حال کسی را گرفتن-کسی را ناراحت کردن-شادی کسی را به هم زدن
امان دادن(کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن)
چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف
زهرمار کردن غذا-مانع از خوردن با لذت شدن
دهن لق-کسی که راز خود و دیگران را بازگوید
زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد
جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب
چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد
زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده
بوق سگ-بسیار دیر وقت
پا پس کشیدن-عقب کشیدن
اوضاع احوال(وضع و حال)
داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است
خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است
جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند
زبیل-آشغال-زباله
جود-یهودی-حهود
خرسک-نوعی فرش
به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن
انگشت به دهان نهادن(متحیر ماندن)
جفت جنین-جفت نوزاد که پرده و غشای دور جنین است
دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن
پیش پیش-جلو جلو
ته دیگ-برنج برشته شده و چسبیده به ته دیگ و یا چیزی که زیر برنج در ته دیگ بگذارند
دل دار-دلیر-شجاع-معشوق
تسمه پروانه-تسمه ای که پروانه ی موتور را به گردش در می آورد
روخوانی-از روی کتاب و نوشته خواندن
راستی؟-واقعن؟ آیا درست است؟
دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال
جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن
جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن
دمرو-کسی که دمر خوابیده
روی دایره ریختن-روی داریه ریختن
جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن
از بیکاری مگس پراندن(بیکار و بدون سرگرمی ماندن)
حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد
خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو
خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود
پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد
رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا
تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن
خرج در رفته-خالص-ارزش پس از کسر مخارج لازم
داماد-مرد تازه زن گرفته
بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری
از ران خود کباب خوردن-با سختی چیزی به دست آوردن
ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن
از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)
چوغ-چوب
چروکیده-چین دار شده-ناصاف
دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن
زردنبو-زردمبو
از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)
زبان چرب و نرم داشتن-گفتار خوشایند و فریبنده داشتن
به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست-به کسی که ساده ترین مطلب را نمی پذیرد یا تحمل نمی کند و زود رنج یا زود خشم است نمی توان چیزی گفت
حیاط خلوت-حیاط کوچکی در جلو یا پشت خانه
تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن
اشتباه لپی(اشتباه لفظی)
روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن
دمپایی-کفش راحتی خانه
حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای
پاک-به کلی-یکسره
پنبه ی کسی را زدن-کسی را افشا و بی اعتبار کردن
از خجالت کسی در آمدن-محبت کسی را جبران کردن
بوگندو-آدم کثیف و بد بو
پا سوخت-پا بد-بد شانس
چلو-برنج آب کشیده
تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن
دنگ کسی گرفتن-هوس نابه جا کردن برای انجام کاری-تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن
از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-بهکلی زیر چیزی زدن
پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن
دردانه ی حسن کبابی-بچه ی لوس
آمیزقلمدون-میرزابنویس-کاتب
پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی
خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم
تیر کشیدن-درد کردن عضوی از بدن
اُزبَک(بیریخت، ژولیده، ازخودراضی)
دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن
چم کسی را به دست آوردن-رگ خواب کسی را دانستن-نقطه ی ضعف کسی را دانستن
ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری
رو به راه کردن-آماده و مهیا کردن
در جا زدن-پاها را بدون راه رفتن به نوبت چپ و راست به زمین کوبیدن-ترقی نکردن
دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب
افتادن بچه-سقط شدن جنین
بغداد آباد-شکم سیر
الف الف کردن-قاچقاچ کردن
پَخ-مسطح-بی ژرفا
دستمال سفره-پارچه ای که کنار سفره می نهند تا با آن دست و لب را از غذا پاک کنند
آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن
دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند
به دهان کسی نگاه کردن-مطیع به گفته ی کسی بودن-حرف کسی را بکار بستن
دورخیز کردن-دویدن از دور برای پریدن از روی چیزی
پا در رکاب-حاضر و آماده
پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی
حق گرفتن-نگا. حق بردن
اوراق شدن(از هم پاشیدن، از کار افتادن)
خارش گرفتن-به خارش افتادن بدن
از خشت افتادن(بدنیا آمدن)
با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن
داریه زنگی-دایره ای دارای سنج های کوچک که چون آن را بنوازند از آن ستج ها آواز بر می آید
حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی
از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)
چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش
دوربین انداختن-دید زدن-چشم چرانی کردن
اسب چوبین(تابوت)
به اسم خود جا زدن-از آن خود وانمودن
پشت پا به بخت خود زدن- به بخت خود پشت پا زدن
چَک-سیلی-کشید
بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است
دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت
رحمت به . . .-صد رحمت به-هنگام برتری دادن چیزی به کار می رود: رحمت به آب حمام
زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن
رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار
چه چه زدن-خواندن بلبل-سخت خوش آواز خواندن
داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس
از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)
حِجله-گنبد مانندی که همراه با آیینه های ریز و گوی های صیقلی بر گور افراد جوانمرگ شده می گذارند
بی کله-نترس-شجاع-بی خرد-تهی مغز
داد و هوار-داد و فریاد
تو بمیری-سوگندی در مقام تهدید
چوق-چوب-تومان
پَخ خوردن-تیزی چیزی
از دهان مار بیرون آمدن-هیچ کجی در کسی نبودن-راست بودن
جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن
باز نشسته ک-سی که بدلیل پیری و یا علل دیگر از کار کردن دست کشیده است و حقوقی دریافت می کند
رو گرفتن-چهره ی خود را پوشاندن
حرف خود را به کرسی نشاندن-نظر خور را به کسی قبولاندن یا تحمیل کردن
خون کسی کثیف شدن-به شدن خشمگین شدن
رو افتادن-علنی شدن-آشکار شدن
ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن
دلپخت-پختن مغر چیزی
دو لُپه خوردن-با خرص و ولع خوردن-لقمه های بزرگ برداشتن
در به دری-بی خانمانی-آوارگی
پول مول-پول
چوروکیده-پر چین و چوروک
درمانگاه-جای درمان بیمار
آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن
دلجور-همدل
پُکیدن-ترکیدن
پر به پر کسی دادن- بال به بال کسی دادن
اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)
حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن
حرامزادگی-بد ذاتی-مکر
رو رفتن-بر زمین افتادن اسب از جلو و بر زانو ها
آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)
پا-حریف
حمله-بیماری غش-صرع
دار و دسته راه انداختن-برانگیختن یاران و طرفداران-ترتیب دادن گروه هواداران
خیط شدن-نگا. خیت شدن
بنده زاده-پسر من
از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن
زور شنیدن-نحمل جور و ظلم کردن
ریم رام-رام رام-اسم صوت برای بیان آوای ساز و نوای موسیقی
چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط
خاله وارفته-آدم شل و ول و شلخته
حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن
جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک
بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن
داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه
خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن
بنگی-معتاد به حشیش
باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن
خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی
خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن
آب مریم(شیرهی انگور، عصمت و طهارت)
پاگون-سردوشی
پس بودن-عقب افتادن از دیگران
آدم بگو بخند(شیرینزبان و بذلهگو)
در رفتن سخن از دهن-سخنی بی اراده گفتن
اسبابکشی(نقل اثاثه از خانهای به خانهی دیگر)
خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن
چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن
پیش پا افتاده-کم ارزش-حقیر-معلوم-آشکار
ریش و گیس بافتن-با هم مشورت کردن-عقل ها را روی هم ریختن
خاکشیر مزاج-غلامباره-سازگار با هر جریانی
چشمه-نوع-قسم
بار-آنچه برای پختن در دیگ بریزند-اجاق
دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور
زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن
خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن
خط کشیدن دور چیزی-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی
پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن
زود رنج-نازک دل-حساس
آوردن(باعث شدن، ایجاد کردن)
از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن
دانه ی درشت برچیدن-به دستمزد کم قانع نبودن
چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند
جاده کوبی-راه صاف کردن
از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربهای را که به کسی وارد شده است نشان میدهد)
آدم-نوکر
چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن
استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)
چَکه-شوخ و بذله گو
راه به ده بردن-حاصلی داشتن-موفق شدن
آدم-نوکر
از کیسه خوردن-از جیب خوردن
ابنهای(کسی که با شوخیهای زشت و حرکات جلف وسیلهی آزار خود را فراهم میآورد)
این پهلو آن پهلو شدن-این دنده آن دنده شدن-غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر
به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن
آفتاب کردن(برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن)
آفتابرو-جایی که آفتاب بر آن بتابد
رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن
جگر-عزیز-عزیز دلم
حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه
چلاق-دست و پا شکسته یا بریده
دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن
خون کسی را به شیشه کردن-کسی را رنج و آزار بسیار دادن
جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن
پای پس-عوض-تلافی
به باد دادن- باد دادن
پای کسی نشستن-در انتظار وصل کسی بودن
دستِ راست-سمت راست
جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن
بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی
تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن
بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن
خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم
بی سیم-دستگاهی که بدون سیم کار می کند
آینهی دست-تیغ و خنجر
بی ناخن-بی انصاف-کسی که به زیردست سودی نمی رساند
زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز
آتشی(تندخو، زودخشم)
جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری
بر و بچه ها-زن و بچه-جماعت دوستان
حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند
زیر جلد کسی رفتن-کسی را فریب دادن-اغفال کردن
بی فکر-لاابالی-بی قید
اسباب زحمت-کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود
دست و پنجه نرم کردن-گلاویز شدن-جنگیدن
زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن
تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن
برو برگرد-چون و چرا
خاطر خواه-عاشق-دل باخته
الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)
دریافتی-حقوق
بر ِ آفتاب-رو به آفتاب-آفتاب رو
پچ پچ-نجوا-حرف زیر گوشی
به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن
چرند-حرف پوچ و بی معنی
پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار
دولابچه-کمد کوچک
چشم شور-آن که چشم زخم زند
دست علی به همراه-علی یارت باد
آپارتی-زن بیحیا و بدزبان-سلیطه-پاچهورمالیده
پاتی کردن-باد دادن خرمن
چغلی کردن-شکایت کردن
آمد کردن(رخدادن واقعهای خجسته)
ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن
زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند
دلگرمی-اطمینان خاطر-امیدواری
دل دادن و قلوه گرفتن-غرق گفت و گو و راز و نیاز بودن
دم ِ دست-آماده-حاضر-در دسترس
دل و جگر زلیخا-تکه تکه-پاره پاره
افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن
آفتابگیر(جایی که آفتاب بر آن بتابد، سایبان، چتر آفتابی)
پاپوش درست کردن-پرونده درست کردن- توطئه کردن
حشری-شهوت ران-پر شهوت
چای صافی-نگا. چای صاف کن
رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار
الف الف کردن-قاچقاچ کردن
زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن
خال خالی-خالدار-دارای خال های بسیار
چال افتادن-گود شدن
آش همان آش و کاسه همان کاسه-چیزی تغییر نکرده
آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن
به هم زدن حال-موجب بالا آوردن شدن