لیست فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 392

لیست فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 392
زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود

پیل پیلی رفتن- پیلی پیلی خوردن

روی چشم-اطاعت می شود !

پاتیل-دیگ بزرگ مسی-مست مست

تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید

 
راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی
آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف

ترک هوا شکستن-کاهش یافتن شدت سرما

جور به جور-نگا. جوراجور

جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن

بند تنبانی-سست و رکیک-مزخرف و بی ارزش

جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن

اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده

خرج و برج-خرج و متعلقات آن
چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن

با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن

خیس خوردن-آب به خود گرفتن-با مایعی مخلوط شدن

ترک بیلمز-آدم نادان

جا دکمه-سوراخی که دکمه ی لباس در آن جا می گیرد

دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن

به چاک زدن-فرار کردن-جیم شدن

تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن

تق سرما شکستن- تک سرما شکستن

زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن

آدم‌قحطی(کمیابی آدم های کارآمد)

تراشیده-نازک-قلمی-لاغر

جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن

زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی

 

افطاری-خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند

چرک گرفتن-کثیف شدن-پاک کردن چرک

آقبانو-نوعی پارچه‌ی نخی نازک

آب(عزت و رونق، طراوت و تازگی، روح، شراب خالص)

بدلی-تقلبی-جنس بد

 

دماغ چاقی-احوال پرسی

خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن

جمع و جور-منظم و مرتب

جدول کشی-خط کشی و شبکه بندی

احتیاطی(نجس، ناپاک)

جای سفت-وضعیت سخت

زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن

رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.

اسباب‌چینی-دسیسه‌چینی-توطئه‌چینی

جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته

چشم کار کردن-دیدن

آی زرشک(آی زکی)

دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان

خاله خواب رفته-آدم شل و بی حال و وارفته

اقل‌کم(دست‌کم، لااقل)

زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن

روی آب نشستن-سوار قایق یا کشتی شدن

خشت مال-دروغ گو-لاف زن

 

خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم

از زمین سبز شدن-ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن-به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن

آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن

با آب و تاب-با شرح و تفصیل

زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود

آب اندام-زیبا تن و خوش‌رو

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست

حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند

زیر آرنجی-بالشی که هنگام دراز کشیدن زیر دست و آرنج می گذارند

برداشتن کلاه کسی-کسی را گول زدن-فریب دادن

اُس و فُس-اصل-مایه-چهارستون بدن

خنگ-نادان-ابله-کودن

چرند اندر چرند-پرت و پلا

حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن

چین و خم-پیچ و تاب

دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن

آب نخوردن چشم(امید نداشتن)
دیم کاری-کشاورزی دیم

حواله ی روی یخ-نگا. حواله ی سر خرمن

حالی کردن-فهماندن

 

از آب و گل در آمدن-مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک

خاک کردن-دفن کردن-در گور نهادن-پشت حریف را در کشتی به زمین رساندن
آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)

الدنگ(بیکاره، مفتخور، بی‌غیرت)

خبرکشی کردن-سخن چینی کردن

جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان

بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن

خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه

در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن

پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن

بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن

ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن

الحق(به‌راستی، حقیقتن)

بی امان-پیگیر-دائم-پیوسته

دلچسب-دلپذیر-مقبول

چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند

پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد

دبه-ظرف-کوزه

جرنگی-نقد-یکجا-یک کاسه

جیک-صدا-آواز

جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند

به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن

پف کرده-بادکرده-ورم کرده

زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن

ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار

پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله

پشت اندر پشت-نسل اندر نسل

زیر پوش-جامه ی زیرین

راهی کردن-روانه کردن-فرستادن

آمیزقلمدون(میرزا‌بنویس، کاتب)

روی سر گذاشتن و حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را در حق کسی نشان دادن

چنار تجریش-متلک بد

دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن

 

ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن

ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن

حرص خوردن-عصبانی شدن

تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار

بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا

حرف بَری کردن-سخن چینی کردن-خبرچینی کردن
پیه چیزی را به تن مالیدن-خود را برای چیزی آماده کردن

خود را گم کردن-خود را برتر از آن که هست دانستن-سابقه ی خود را فراموش کردن

آمد-فرخندگی-خوش‌قدمی

جوان مرگ شدن-در جوانی مردن
دست زدن-لمس کردن
دیمی حرف زدن-سخن گفتن بدون اندیشیدن-حرف بی هوده و مفت زدن

پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر

زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن

برداشتن-قبول کردن-اختیار کردن

چتری-به شکل نیم دایره-قوسی

چشمک-ایما و اشاره به چشم

دل رحم-مهربان

دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر

جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده

ادب‌خانه-مستراح-طهارت‌خانه

بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر

تعلیمی-عصای کوچک

اشک خنک(گریه‌ی ساختگی)

بار خود را زمین گذاشتن-زایمان کردن

از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن

بریدن شیر-لخته لخته شدن شیر

زدن به کوچه ی علی چپ-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند

دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن

دوخت و دوز-خیاطی

خانه خانه-سوراخ سوراخ-شطرنجی

چانه شل-دهن لغ-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود

دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن

درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن

ریسه کردن-ردیف کردن-قطار کردن-پشت سر هم قرار دادن

روی تاب گذاشتن-سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان

جفتک زدن-نگا. جفتک انداختن

درآوردن شکلک-ادا در آوردن

پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن

زبر-خشن-غیر لطیف

دل قرصی-اطمینان

به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن

چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی

بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار

تر دماغ-سرحال-شنگول

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن)

زیر چیزی زدن-حاشا کردن-انکار کردن

باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل

اجاق‌کور-نازا-بی فرزند

خواب از سر کسی پریدن-نگا. پریدن خواب از سر کسی

بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن
اُزبَک(بی‌ریخت، ژولیده، ازخودراضی)

چهار چشم-عینکی-بسیار مشتاق-منتظر-مراقب

این و آن را دیدن(برای انجام کاری از همه کمک گرفتن)

زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن

درز-شکاف-محل اتصال یا دوخت

پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن

از چشم کسی دیدن(کسی را مسئول چیزی دانستن)

خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی

به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن

از کمر افتادن-از خستگی زیاد از کار افتادن-ناتوان شدن در امر جنسی

خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن

چشم چیدن-چشم زخم را دفع کردن

زندگی سگی-زندگی سخت و جان فرسا

جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده
دمبل و دیمبو-صدای دایره و دمبک-صدای بزن و بکوب

چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن

جای سفت-وضعیت سخت

پُر-لبریز-کامل-سیر-زیاد

از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)

دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن

زاله-کناره ی برآمده ی جوی-مرز کشتزار

از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)

بی طرف-کسی که در دسته بندی گروهی شرکت و دخالت ندارد

به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن

تنگ کلاغ پر-نزدیکی های صبح

آتشی شدن-از کوره در رفتن

از خیر چیزی گذشتن(از چیزی صرفنظر کردن)

بازداشتی-زندانی موقت

بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار

حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است

در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن

دردسر-گرفتاری-سرگردانی

رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل

چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن

چار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل
آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)

بنا گذاشتن-قرار گذاشتن

بیل را پارو کردن-در کاری ناشیگری محض کردن

ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است
بازداشتن-منع کردن-مانع شدن

برداشت کردن-فهمیدن-گرفتن پول از حساب-درو کردن محصول کشاورزی

دستبرد زدن-دزدیدن-غارت کردن

ریغ افتادن-اسهال گرفتن-به تر و ور افتادن

پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند

رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن
آدم استخوان‌دار(کسی که اراده و پشتکار دارد)

بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور

دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی

بلا نسبت-دور از جانب شما

باز نشسته ک-سی که بدلیل پیری و یا علل دیگر از کار کردن دست کشیده است و حقوقی دریافت می کند

تو پوزی-تو دهنی

بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن

پیل پیلی خوردن-در راه رفتن به چپ و راست متمایل شدن

بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث

چو افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن

دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن

حاشا کردن-نگا. حاشا زدن

تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه

 

بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن

بغل زدن-زیر بازو گرفتن

چنار تجریش-متلک بد

تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن

آخِی-صوتی برای تاثر یا شادی

 

زانو انداختن شلوار-کش آمدن پارچه ی شلوار در قسمت زانو

خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن

رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن

چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند

ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب

پِشک-نرمی و پرده های بینی

البرز-بلندقامت-دلیر

پُخت کردن-پختن

 

دو جین-دوازده تا

تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن

خودرنگ-دارای رنگ طبیعی

دست بردار نبودن-پافشاری کردن-رها نکردن

بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن

 

رویخی-فرنی-نوعی دسر که از نشاسته و شکر درست می کنند

آب اندام-زیبا تن و خوش‌رو

چاق کردن کاری-رو به راه کردن کاری-راه انداختن کاری
ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن
پیش کنار-بیضه-خایه

رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار

جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده

تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

 
پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن
خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود

چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ

از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن

حول و ولا-تقلا-دست و پا زنی

ته خوار-بچه باز

بالینی-کلینیکی

پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن

ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن

آل-موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول

 

پَرِ گوش و-پره لاله ی گوش

درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار

رشوه گیر-رشوه خوار

انگشت به دهان-حیرت‌زده-سرگشته

پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی

به خود گرفتن-به خود پنداشتن-مربوط به خود دانستن

 
خم گرفتن-فنی از کشتی

رنگ دادن و رنگ گرفتن-رنگ به رنگ شدن

خودسر-گستاخ-سرکش

آفتاب را به‌گز پیمودن-کوشش بی‌هوده کردن

بی کلاه ماندن سر-بی نصیب ماندن-چیزی بدست نیاوردن

آشنا روشنا-دوست آشنا

خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد

اکبیری(زشت، بی‌ریخت)

چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان

رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن

پا پس کشیدن-عقب کشیدن

حالی به حالی شدن-منقلب شدن حال-غلبه یافتن شهوت

اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)

اجل‌برگشته(کسی که مرگ به‌سراغش آمده)

اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی(برای کسی نقشه کشیدن، از کسی بد گفتن)
از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن
دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز
چیز فهم-عاقل و فهمیده
زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب

انداختنی(جنس نامرغوب)

جهیزیه-نگا. جهیز

تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است

حمله ای-مبتلا به بیماری غش

 

روغن مالی-روغن زدن به دستگاه

دیزی-ظرفی سفالی یا فلزی که در آن آبگوشت می پزند-آبگوشت

آینه‌ی بخت(آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد)

بَرج-خرج های خارج از خانه

دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی

خوش خوراک-نگا. خوش خور

آب لمبو-چلانده‌شده-فشرده

چرخ ریسی-پنبه رشتن با چرخ ریسندگی

بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی

چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت

بد کاره-زن ولگرد و عصمت فروش

زحمت کشیدن-کار کردن

از نافِ جایی آمدن(کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن)

جهل کردن-در انکار چیزی پافشاری کردن

خوردن چیزی به چیزی-جور بودن چیزی با چیزی

بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار

زیاده روی-افراط-اسراف

دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن

دست پیش-گدا

از هول هلیم توی دیگ افتادن(از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن)

پرت از مرحله-دور از اصل موضوع

دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده

 

خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر

تراشیده-نازک-قلمی-لاغر

پنزر- پندر

راستکی-واقعی

 

پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش

دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن

بند آمدن-متوقف شدن

پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن

دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن

جرنگی-نقد-یکجا-یک کاسه

جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار

رد پا-جای پا-اثر

چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود

دور و دراز-فراخ و وسیع

پالان کردن کسی-فریب دادن کسی

دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها

براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت

پشت اندر پشت-نسل اندر نسل
چای دان-جای نگهداشتن چای خشک

پیه آوردن-چاق شدن

اختر شمردن(شب‌بیداری)

بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست

خانه شاگرد-پسربچه ی خدمت گزار در خانه

 
بی کله-نترس-شجاع-بی خرد-تهی مغز

الفرار(گریز، بگریز !)

بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم

اتوکشیده-با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب

بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن

آش و لاش(به‌کلی متلاشی‌شده، له‌ولورده)

دام پزشک-پزشک حیوانات

زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال

از روی معده حرف زدن(بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن)

ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده

آب اندام(زیبا تن و خوش‌رو)

پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن

تو جلد کسی رفتن-کسی را برای انجام کاری وسوسه کردن

دو به هم اندازی-فتنه انگیزی-سخن چینی

این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند

به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن

برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن

جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند

درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار

آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر

از دست دادن-گم کردن

اسم شب(کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب)

جاده خاکی-راهی که با وسایل فنی ساخته نشده است

آینه‌ی هفت‌جوش(خورشید)

تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن

تپه ماهور-زمین ناهموار

دو ترکه سوار شدن-دو پشته سوار شدن

بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه

آب در چشم نداشتن-شرم و حیا نداشتن

آسمان تا زمین-تفاوت بسیار

چوب پا-دو چوب بلند که پا در میان آن ها کنند و با آن ها راه روند

جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن

دنده چاق کردن-سرعت گرفتن به هنگام رانندگی

چانه کردن-تقسیم کردن خمیر نان به گلوله های مساوی

بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن

اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)

آبی از کسی گرم نشدن-بهره‌ای از کسی نبردن

چُسَکی-کم دوام و سرهم بندی شده

خود را خوردن-رنج بردن

خبرچینی کردن-سخن چینی کردن-خبر از جایی به جایی بردن-جاسوسی کردن

 

ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی

راه به ده بردن-حاصلی داشتن-موفق شدن

خوش آب و هوا-معتدل-کنایه از جایی که در آن وسایل خوشی فراهم باشد

خر گرفتن کسی-کسی را احمق حساب کردن

پَر جبرئیل-چیز کمیاب و نادر-پول

جا خوش کردن-در جایی که معمولن نباید ماندن اقامت کردن

جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته

زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن

دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد

ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است

جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند

 

پولک-زینت هایی دایره شکل و درخشان که به جامه می دوزند

خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت

خشکه مقدس-متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دینی به چیزی تن نمی دهد
راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی

آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)

الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن

پوشک-کهنه ی بچه

داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن

این جور که بویش می‌آید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم

تمدن داشتن-دارای تربیت بودن

چاق شدن-بهبود یافتن-درمان شدن
دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن

آش و لاش-به‌کلی متلاشی‌شده-له‌ولورده

اهل محل(همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند)

اِرا-هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید

پول و پله-پول

خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن

چتولی نشستن-جمع و جور نشستن

د ِ-زود باش!
آب از دریا بخشیدن-از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن

خواستگاری-رفتن به دیدن دختر یا زنی برای برگزیدن و همسری پسر یا مردی

از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)

دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا

آب آتش مزاج(می سرخ)

آواز دهل(چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)

دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن

بغداد خراب-شکم گرسنه

آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)

دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است

پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن

خش و خش-نگا. خش خش

آفتاب‌زردی-غروب آفتاب

زهره ترک کردن-سخت ترساندن-از وحشت به حال مرگ انداختن

رانده و مانده-بدبخت و وامانده

چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده

پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن

ختم گذاشتن-مجلس ترحیم گذاشتن

روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن

دنگ کسی گرفتن-هوس نابه جا کردن برای انجام کاری-تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن

انگشت‌شمار-کم-معدود

چشم چپ به کسی انداختن-دشمنی کردن با کسی

بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز

با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن

ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است

از چپ و راست(از همه سو، از همه جا)
از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن-ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن
افتاده-فروتن-متواضع

خوش غیرتی-زیاده غیرت نشان دادن-به طنز یعنی بی غیرتی کردن

تق تق کردن-آواز برخورد پیاپی دو چیز به یکدیگر

جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست

افندی پیزی-به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه

از خیر چیزی گذشتن(از چیزی صرفنظر کردن)

چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا

دریافت-گرفتن-ادراک

انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)

از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-به‌کلی زیر چیزی زدن

پر گو- پر چانه

خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله

دو هوا شدن-بیمار شدن به دلیل تغییر هوا

برزخ شدن-ناراحت شدن

بازم تو-نسبت به دیگران تو بهتر بودی

بیا و برو-دم و دستگاه-قدرت و حشمت

دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک

دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن

خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال

اهل عمل-کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند

زیر دست-تابع-فرمان بردار

پرت شدن-دور افتادن از مطلب

به رگ غیرت کسی بر خوردن-سخن یا عملی بر کسی ناگوار آمدن

تعطیل بردار-تعطیل شدنی

تقاص پس دادن-تاوان پس دادن

چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی

این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند)

چهار طاقی-فضای سقف دار و بدون در

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟-چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟

دست کسی افتادن-گیر کسی افتادن

حال و احوال-وضعیت-کیفیت

دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر

خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا

حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن

جا ماندن-فراموش شدن

دُم در آوردن-گستاخ شدن-پر رو شدن-جرات یافتن

آلونک‌نشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند

جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما

جارچی-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود-دهن لق

آبِ خشک(آب بسته)

خون گرفته ی کسی بودن-در برابر کسی مسئول بودن

از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)

تِر تِر-آواز بیرون آمدن فضولاتِ بیمار اسهالی

ته بر کردن-از ته بریدن

جریحه دار کردن-زخمی کردن-رنجاندن-دل شکستن

در تشک پر قو خوابیدن-از هر جهت آسوده و بی خیال بودن

زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه
خیار چنبر-نوعی خیار

بار شدن بر کسی-به کسی تحمیل شدن- سربار کسی شدن

جان به جان آفرین تسلیم کردن-مردن-درگذشتن

زخمه-ضربه ای که برای نواختن به تار می زنند.

رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود

تخت و تبار-خوب و رو به راه

چلو-برنج آب کشیده

حجله خانه-اتاق شب زفاف

آخرین تحویل(قیامت)

آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن

ایراد بنی‌اسرائیلی-بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت

توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن

چپ بُر-نوعی اره ی دستی

به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن

ابرو انداختن-ابرو آمدن

خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد

چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن

چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور

پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن

جان به لب رسیدن-به ستوه آمدن-طاقت از دست دادن

بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران

بَر و بیابان-دشت و صحرا

بوسیدن و به تاقچه گذاشتن-ترک گفتن-کنار گذاشتن

چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط

 

دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن

خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل

جببه گرفتن در مقابل کسی-با کسی مخالفت کردن-در برابر کسی مقاومت کردن

از زمین سبز شدن(ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن، به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن)

دم گاو به دست آوردن-قدرت و موقعیتی به دست آوردن-وسیله ای برای معاش به دست آوردن

ترتیب کسی را دادن-کسی را تنبیه کردن-به حساب کسی رسیدن

آتش به مال خود زدن-کالایی را بسیار ارزان فروختن

بلا گردان-چیزی یا کسی که جلوی آسیب و زیان را می گیرد
دله دزدی-عمل دله دزد

خارش گرفتن-به خارش افتادن بدن

جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند

از دهان گنده‌تر حرف زدن-گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست

پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی

جز جگر-سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت

آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار

دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی

آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)

چشم کردن-چشم زدن

ذباله دانی-هر مکان کثیف-بی نظم و بی ارزش

برادر زن-برادرِ زن هر مرد

از شوخی گذشته(حالا برسیم به مطالب جدی)

آسمان‌جل-ندار-بی‌چیز-کسی که رواندازش آسمان است

آسمان سوراخ شدن-رویداد بزرگ پیش آمدن

خانه یکی-صمیمی و یکدل

آدم‌قحطی(کمیابی آدم های کارآمد)

آتش زیر پا داشتن(بی‌قرار بودن)

دو بامبی-دو دستی-با دو دست
پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن
دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم

پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو

الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)

 

اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)

 

خر شدن-عقل خود را باختن-فریب خوردن

بپا-مواظب باش-متوجه باش

خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن-کار را به نااهل سپردن

به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن

تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار

توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن

الیسون و ولیسون(وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند)

اخ و تف کردن-آب دهان بیرون افکندن

خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن

دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن
زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط

پول چای دادن-انعام دادن

آب کردن-جنس نامرغوب را فروختن

زیر دستی-بشقابی که برای گذاشتن شیرینی و آجیل و مانند آن ها به کار می رود-پیشدستی

آستین از دهان برداشتن-خندیدن

حیص و بیص-گیر و دار-مخمصه

چُس افاده-افاده ی بی جا

خوش رو-زیبا-خندان

بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا

پکاندن-ترکاندن

حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن

دو پهلو حرف زدن-مبهم سخن گفتن

پیزه شُل-آن که شکمش روان باشد-ضعیف-سست

تحفه ی نطنز-چیز نفیس و با ارزش

چله داشتن-عزادار بودن در روز چهلم مرگ عزیزی

دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن

خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس

پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود

آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن

به ته دیگ خوردن کفگیر-بی چیز شدن-تمام شدن سرمایه

ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن

بیراهه-راه میان بر ولی دشوار

جگرک-نگا. جغور بغور

در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن

ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند

از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)

خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن

بلا نسبت-دور از جانب شما

پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن

بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن

خرج و برج-خرج و متعلقات آن

حق-باج سبیل-رشوه

آتشِ بسته(طلا)

چار شاخ ماندن-بی حرکت ماندن به علت درد کمر یا از روی ترس یا تعجب

دو به هم اندازی-فتنه انگیزی-سخن چینی

جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی

دست بالا را گرفتن-حداکثر را فرض کردن

آب رفتن زیر پوست کسی(پس از لاغری کمی فربه شدن)

دندان-گاز
خوش نشین-کسی که هر جا خواست اقامت می کند-ساکنان غیر زارع ده

ازخودراضی(متکبر، خود پسند)

خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری

به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن

زبان بسته-برای تحقیر به آدم های بی عرضه یا کم آزار گفته می شود

حال کسی را گرفتن-کسی را ناراحت کردن-شادی کسی را به هم زدن

از ته دل-از سر صدق و صفا

درشت-حرف زشت-دشنام

ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن

ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن

خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن

جراندن-جر دادن-پاره کردن

فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی
چار سری گفتن-متلک گفتن-کلفت بار کسی کردن-حرف مفت زدن

پس کسی برآمدن-حریف کسی بودن

با کسی ندار شدن-با کسی خودمانی

باد گرفتن-مغرور شدن

بند آمدن-متوقف شدن

چوچوله باز-زنباره-دوست دار زنان بدکاره

خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع

ختم شدن-پایان گرفتن

به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن

در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار

 

دو رگه-از دو نژاد محتلف

 
به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن

چلاندن-فشار دادن برای آب گرفتن

زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو
به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن
پر بودن خیک کسی-سیر بودن
چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن

دود چراغ-کشیدن شیره

تت و پت کردن-شکسته سخن گفتن-لکنت پیدا کردن

تنگ کلاغ پر-نزدیکی های صبح

آب به ‌زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن

 

با هم کنار آمدن-با هم ساختن

آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن
تر و خشک کردن-رسیدگی کردن-پرستاری کردن

اشرفِ خر-حریصی که زیان کند-نه خود خورد و نه به دیگران خوراند

دور اندیش-پایان نگر-پیش بین-عاقبت اندیش
آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن

تراشیده شدن-لاغر شدن

آروغ بی‌جا زدن(نابه‌جا سخن‌گفتن، نسنجیده کاری کردن)

باخت-آنچه باخته باشند-زیان

جادو و جنبل-دعاهایی که برای قضای حاجات یا دفع بیماری و از این قبیل می خوانند

به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن

از زورِ(از شدت، از بسیاری)

تازه کردن گلو-چیزی نوشیدن و سرحال آمدن

از حد (توانایی) خود تجاوز کردن

پا را از گلیم خود فراتر گذاشتن-از حد خود گذشتن

چشم چیدن-چشم زخم را دفع کردن

 

آلونک‌نشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند

از عزا در آوردن-به دوره‌ی عزاداری پایان دادن

چراغ پریموس-چراغ تلمبه ای-نوعی اجاق نفتی

زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن

آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن

آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)

خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس

پیش پا افتاده-کم ارزش-حقیر-معلوم-آشکار

بی مخ-بی عقل-شجاع

بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن

انگشت‌شمار-کم-معدود

ریشه دار-با سابقه-قابل اطمینان-محکم

چوب دو سر نجس-نگا. چوب دو سر طلا

چانه کردن-تقسیم کردن خمیر نان به گلوله های مساوی

از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)

چپیدن-به زور جا گرفتن

دانشگاه-محل آموزش دانش و فلسفه و هنر

تنبل خان-تن پرور

پای چیزی ایستادن-از چیزی دفاع کردن

اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)

زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی

زیر اخیه کشیدن-زیر فشار گذاشتن

رسوایی بالا آوردن-کاری مایه ی رسوایی و شرمساری کردن

دل کسی آمدن-دل آمدن

اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده
رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن

خوش منظره-خوش نما-زیبا

انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)

خشت به قالب زدن-نگا. خشت انداختن

چلچلی-دیوانگی-بیعاری

چوب سیگار-نی سیگار

چاق بودن دماغ کسی-سالم و سرحال بودن
پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن

دور سر گرداندن-بلاتکلیف گذاشتن-معطل گذاشتن

چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن
 

دست بالا-حداکثر

زیر سر کسی بلتد شدن-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن

چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن

 

از بز حرام‌زاده‌تر(سخت‌گریز و حیله‌گر)

به چپ چپ-فرمان نظامی برای گردش به چپ

خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن

جَرّ-کشمکش دعوا

پای کسی را از جایی بریدن-آمد و رفت کسی را از جایی قطع کردن

خاک به دهنم-زبانم لال

بز بیاری-بد شانسی-بد بیاری

بَر و بیابان-دشت و صحرا

دو لا پهنا-پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است

چال شدن-گود شدن-دفن شدن-در زیر خاک گذاشته شدن

پینه کردن- پینه بستن

چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست

زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن

رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت

از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن

چند پیرهن بیش تر از کسی پاره کردن-بیش تر از کسی تجربه داشتن

رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن

چروک-چین و شکن

بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد

بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب

آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)

روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن

دنباله رو-پی رو-مقلد

دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن

ادرار بزرگ(مدفوع)

 

خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد

پس انداز کردن-پول کنار گذاشتن-صرفه جویی کردن

چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ

افسار کسی را شل کردن(به کسی آزادی کمی دادن)

بد زبان- بد دهن

خوب-کافی-بسیار

آبِ بسته(شیشه، بلور، یخ، برف)

 
جیر جیر کردن-داد و فریاد عاجزانه کردن برای میانجی طلبی
آدم کردن کسی-کسی را تربیت کردن-سواد آموختن

بنا کردن-شروع کردن

زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن

تشنه ی چیزی بودن-یه چیزی سخت اشتیاق داشتن

حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن

تو دل شیر رفتن-جرات فراوان داشتن

محمد رضا کاویان