لیست فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 392
پیل پیلی رفتن- پیلی پیلی خوردن
پاتیل-دیگ بزرگ مسی-مست مست
تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید
راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی
آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف
ترک هوا شکستن-کاهش یافتن شدت سرما
جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن
بند تنبانی-سست و رکیک-مزخرف و بی ارزش
جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن
اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده
خرج و برج-خرج و متعلقات آن
چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن
با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن
خیس خوردن-آب به خود گرفتن-با مایعی مخلوط شدن
ترک بیلمز-آدم نادان
دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن
تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن
تق سرما شکستن- تک سرما شکستن
زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن
تراشیده-نازک-قلمی-لاغر
جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن
زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی
افطاری-خوراکی که برای گشودن روزه میپزند
چرک گرفتن-کثیف شدن-پاک کردن چرک
آقبانو-نوعی پارچهی نخی نازک
آب(عزت و رونق، طراوت و تازگی، روح، شراب خالص)
بدلی-تقلبی-جنس بد
دماغ چاقی-احوال پرسی
جمع و جور-منظم و مرتب
جدول کشی-خط کشی و شبکه بندی
احتیاطی(نجس، ناپاک)
جای سفت-وضعیت سخت
زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن
رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.
اسبابچینی-دسیسهچینی-توطئهچینی
جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته
آی زرشک(آی زکی)
دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان
خاله خواب رفته-آدم شل و بی حال و وارفته
اقلکم(دستکم، لااقل)
زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن
روی آب نشستن-سوار قایق یا کشتی شدن
خشت مال-دروغ گو-لاف زن
خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم
از زمین سبز شدن-ناگهان و بیخبر پدیدار شدن-بهطور غیرمنتظره حاضر شدن
آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن
با آب و تاب-با شرح و تفصیل
زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود
آب اندام-زیبا تن و خوشرو
از تو بهخیر و از ما بهسلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست
حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند
زیر آرنجی-بالشی که هنگام دراز کشیدن زیر دست و آرنج می گذارند
برداشتن کلاه کسی-کسی را گول زدن-فریب دادن
اُس و فُس-اصل-مایه-چهارستون بدن
خنگ-نادان-ابله-کودن
چرند اندر چرند-پرت و پلا
حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن
چین و خم-پیچ و تاب
دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن
آب نخوردن چشم(امید نداشتن)
دیم کاری-کشاورزی دیم
حواله ی روی یخ-نگا. حواله ی سر خرمن
حالی کردن-فهماندن
از آب و گل در آمدن-مراحل اولیهی شکلپذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک
خاک کردن-دفن کردن-در گور نهادن-پشت حریف را در کشتی به زمین رساندن
آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)
الدنگ(بیکاره، مفتخور، بیغیرت)
خبرکشی کردن-سخن چینی کردن
جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان
بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن
خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه
در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن
پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن
بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن
ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن
الحق(بهراستی، حقیقتن)
بی امان-پیگیر-دائم-پیوسته
دلچسب-دلپذیر-مقبول
چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند
پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد
جیک-صدا-آواز
جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند
به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن
زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن
پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله
پشت اندر پشت-نسل اندر نسل
زیر پوش-جامه ی زیرین
راهی کردن-روانه کردن-فرستادن
روی سر گذاشتن و حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را در حق کسی نشان دادن
چنار تجریش-متلک بد
ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن
ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن
حرص خوردن-عصبانی شدن
تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار
بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا
حرف بَری کردن-سخن چینی کردن-خبرچینی کردن
پیه چیزی را به تن مالیدن-خود را برای چیزی آماده کردن
خود را گم کردن-خود را برتر از آن که هست دانستن-سابقه ی خود را فراموش کردن
جوان مرگ شدن-در جوانی مردن
دست زدن-لمس کردن
دیمی حرف زدن-سخن گفتن بدون اندیشیدن-حرف بی هوده و مفت زدن
پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر
زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن
برداشتن-قبول کردن-اختیار کردن
چتری-به شکل نیم دایره-قوسی
چشمک-ایما و اشاره به چشم
دل رحم-مهربان
دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر
جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده
ادبخانه-مستراح-طهارتخانه
بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر
زدن به کوچه ی علی چپ-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی
جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند
دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن
دوخت و دوز-خیاطی
خانه خانه-سوراخ سوراخ-شطرنجی
چانه شل-دهن لغ-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود
دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن
درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن
ریسه کردن-ردیف کردن-قطار کردن-پشت سر هم قرار دادن
جفتک زدن-نگا. جفتک انداختن
درآوردن شکلک-ادا در آوردن
پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن
دل قرصی-اطمینان
به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن
چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی
تر دماغ-سرحال-شنگول
از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بینتیجه کردن)
زیر چیزی زدن-حاشا کردن-انکار کردن
اجاقکور-نازا-بی فرزند
خواب از سر کسی پریدن-نگا. پریدن خواب از سر کسی
بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن
اُزبَک(بیریخت، ژولیده، ازخودراضی)
چهار چشم-عینکی-بسیار مشتاق-منتظر-مراقب
این و آن را دیدن(برای انجام کاری از همه کمک گرفتن)
زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن
پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن
از چشم کسی دیدن(کسی را مسئول چیزی دانستن)
خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی
خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن
جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده
دمبل و دیمبو-صدای دایره و دمبک-صدای بزن و بکوب
چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن
جای سفت-وضعیت سخت
پُر-لبریز-کامل-سیر-زیاد
از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)
دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن
زاله-کناره ی برآمده ی جوی-مرز کشتزار
از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)
به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن
تنگ کلاغ پر-نزدیکی های صبح
آتشی شدن-از کوره در رفتن
از خیر چیزی گذشتن(از چیزی صرفنظر کردن)
بازداشتی-زندانی موقت
بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار
حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است
رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل
چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن
چار چشمی-با دقت و مراقبت کامل
دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل
آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)
بنا گذاشتن-قرار گذاشتن
بیل را پارو کردن-در کاری ناشیگری محض کردن
ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است
بازداشتن-منع کردن-مانع شدن
برداشت کردن-فهمیدن-گرفتن پول از حساب-درو کردن محصول کشاورزی
دستبرد زدن-دزدیدن-غارت کردن
ریغ افتادن-اسهال گرفتن-به تر و ور افتادن
پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند
رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن
آدم استخواندار(کسی که اراده و پشتکار دارد)
بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور
دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی
بلا نسبت-دور از جانب شما
باز نشسته ک-سی که بدلیل پیری و یا علل دیگر از کار کردن دست کشیده است و حقوقی دریافت می کند
تو پوزی-تو دهنی
پیل پیلی خوردن-در راه رفتن به چپ و راست متمایل شدن
بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث
دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن
حاشا کردن-نگا. حاشا زدن
تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه
بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن
تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن
آخِی-صوتی برای تاثر یا شادی
زانو انداختن شلوار-کش آمدن پارچه ی شلوار در قسمت زانو
خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن
رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن
پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن
چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند
ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب
پِشک-نرمی و پرده های بینی
دو جین-دوازده تا
تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن
خودرنگ-دارای رنگ طبیعی
دست بردار نبودن-پافشاری کردن-رها نکردن
بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن
رویخی-فرنی-نوعی دسر که از نشاسته و شکر درست می کنند
چاق کردن کاری-رو به راه کردن کاری-راه انداختن کاری
ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن
پیش کنار-بیضه-خایه
رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار
تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن
پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن
خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود
چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ
از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن
حول و ولا-تقلا-دست و پا زنی
ته خوار-بچه باز
پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن
ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن
آل-موجودات افسانهای مانند جن و غول
درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار
انگشت به دهان-حیرتزده-سرگشته
به خود گرفتن-به خود پنداشتن-مربوط به خود دانستن
خم گرفتن-فنی از کشتی
رنگ دادن و رنگ گرفتن-رنگ به رنگ شدن
آفتاب را بهگز پیمودن-کوشش بیهوده کردن
آشنا روشنا-دوست آشنا
خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد
اکبیری(زشت، بیریخت)
چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان
رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن
حالی به حالی شدن-منقلب شدن حال-غلبه یافتن شهوت
اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)
اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی(برای کسی نقشه کشیدن، از کسی بد گفتن)
از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن
دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز
چیز فهم-عاقل و فهمیده
زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب
انداختنی(جنس نامرغوب)
جهیزیه-نگا. جهیز
تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است
حمله ای-مبتلا به بیماری غش
روغن مالی-روغن زدن به دستگاه
دیزی-ظرفی سفالی یا فلزی که در آن آبگوشت می پزند-آبگوشت
بَرج-خرج های خارج از خانه
دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی
خوش خوراک-نگا. خوش خور
آب لمبو-چلاندهشده-فشرده
چرخ ریسی-پنبه رشتن با چرخ ریسندگی
بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی
چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت
بد کاره-زن ولگرد و عصمت فروش
زحمت کشیدن-کار کردن
از نافِ جایی آمدن(کاری را بهخوبی اهل جایی انجام دادن)
جهل کردن-در انکار چیزی پافشاری کردن
بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار
زیاده روی-افراط-اسراف
دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن
دست پیش-گدا
از هول هلیم توی دیگ افتادن(از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن)
پرت از مرحله-دور از اصل موضوع
دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده
خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر
تراشیده-نازک-قلمی-لاغر
پنزر- پندر
راستکی-واقعی
پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش
دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن
بند آمدن-متوقف شدن
پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن
دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن
جرنگی-نقد-یکجا-یک کاسه
جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار
رد پا-جای پا-اثر
چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود
دور و دراز-فراخ و وسیع
پالان کردن کسی-فریب دادن کسی
دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها
براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت
پشت اندر پشت-نسل اندر نسل
چای دان-جای نگهداشتن چای خشک
پیه آوردن-چاق شدن
اختر شمردن(شببیداری)
بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست
خانه شاگرد-پسربچه ی خدمت گزار در خانه
بی کله-نترس-شجاع-بی خرد-تهی مغز
الفرار(گریز، بگریز !)
بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم
اتوکشیده-با سر و وضعی شستهورفته و مرتب
بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن
آش و لاش(بهکلی متلاشیشده، لهولورده)
دام پزشک-پزشک حیوانات
زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال
ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده
آب اندام(زیبا تن و خوشرو)
پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن
تو جلد کسی رفتن-کسی را برای انجام کاری وسوسه کردن
دو به هم اندازی-فتنه انگیزی-سخن چینی
این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل میگویند
برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن
درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار
آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر
از دست دادن-گم کردن
اسم شب(کلمهی رمز برای عبور به هنگام شب)
آینهی هفتجوش(خورشید)
تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن
تپه ماهور-زمین ناهموار
بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه
آب در چشم نداشتن-شرم و حیا نداشتن
آسمان تا زمین-تفاوت بسیار
چوب پا-دو چوب بلند که پا در میان آن ها کنند و با آن ها راه روند
جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن
دنده چاق کردن-سرعت گرفتن به هنگام رانندگی
چانه کردن-تقسیم کردن خمیر نان به گلوله های مساوی
بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن
اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)
آبی از کسی گرم نشدن-بهرهای از کسی نبردن
چُسَکی-کم دوام و سرهم بندی شده
خود را خوردن-رنج بردن
آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن
خبرچینی کردن-سخن چینی کردن-خبر از جایی به جایی بردن-جاسوسی کردن
ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی
راه به ده بردن-حاصلی داشتن-موفق شدن
خر گرفتن کسی-کسی را احمق حساب کردن
پَر جبرئیل-چیز کمیاب و نادر-پول
جا خوش کردن-در جایی که معمولن نباید ماندن اقامت کردن
زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن
دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد
ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است
جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند
خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت
خشکه مقدس-متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دینی به چیزی تن نمی دهد
راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی
الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن
پوشک-کهنه ی بچه
داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن
این جور که بویش میآید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم
تمدن داشتن-دارای تربیت بودن
چاق شدن-بهبود یافتن-درمان شدن
دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن
آش و لاش-بهکلی متلاشیشده-لهولورده
اهل محل(همهی کسانی که در یک محل کار یا زندگی میکنند)
اِرا-هنگامی که کسی نمیتواند و یا نمیخواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز میگوید
پول و پله-پول
خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن
د ِ-زود باش!
آب از دریا بخشیدن-از کیسهی خلیفه بخشیدن
خواستگاری-رفتن به دیدن دختر یا زنی برای برگزیدن و همسری پسر یا مردی
از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)
دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا
آب آتش مزاج(می سرخ)
آواز دهل(چیزی که تنها سخنگفتن دربارهی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد میگویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)
دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن
بغداد خراب-شکم گرسنه
آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)
دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است
پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن
خش و خش-نگا. خش خش
آفتابزردی-غروب آفتاب
زهره ترک کردن-سخت ترساندن-از وحشت به حال مرگ انداختن
چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده
پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن
ختم گذاشتن-مجلس ترحیم گذاشتن
روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن
چشم چپ به کسی انداختن-دشمنی کردن با کسی
بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز
با رنج و زحمت بسیار چیزی بهدست آوردن
ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است
از چپ و راست(از همه سو، از همه جا)
از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن-ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن
افتاده-فروتن-متواضع
خوش غیرتی-زیاده غیرت نشان دادن-به طنز یعنی بی غیرتی کردن
تق تق کردن-آواز برخورد پیاپی دو چیز به یکدیگر
جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست
از خیر چیزی گذشتن(از چیزی صرفنظر کردن)
چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا
دریافت-گرفتن-ادراک
انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)
از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-بهکلی زیر چیزی زدن
پر گو- پر چانه
خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله
دو هوا شدن-بیمار شدن به دلیل تغییر هوا
برزخ شدن-ناراحت شدن
دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک
دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن
خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال
اهل عمل-کسی که کمتر حرف میزند و بیشتر عمل میکند
زیر دست-تابع-فرمان بردار
پرت شدن-دور افتادن از مطلب
تقاص پس دادن-تاوان پس دادن
چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی
این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل میگویند)
چهار طاقی-فضای سقف دار و بدون در
دست کسی افتادن-گیر کسی افتادن
خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا
حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن
جا ماندن-فراموش شدن
دُم در آوردن-گستاخ شدن-پر رو شدن-جرات یافتن
آلونکنشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقکهای آلونکوار زندگی میکنند
جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما
جارچی-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود-دهن لق
آبِ خشک(آب بسته)
از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)
ته بر کردن-از ته بریدن
جریحه دار کردن-زخمی کردن-رنجاندن-دل شکستن
در تشک پر قو خوابیدن-از هر جهت آسوده و بی خیال بودن
زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه
خیار چنبر-نوعی خیار
بار شدن بر کسی-به کسی تحمیل شدن- سربار کسی شدن
رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود
تخت و تبار-خوب و رو به راه
چلو-برنج آب کشیده
آخرین تحویل(قیامت)
آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن
توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن
به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن
ابرو انداختن-ابرو آمدن
خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد
چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن
چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور
پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن
جان به لب رسیدن-به ستوه آمدن-طاقت از دست دادن
بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران
بَر و بیابان-دشت و صحرا
بوسیدن و به تاقچه گذاشتن-ترک گفتن-کنار گذاشتن
چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط
دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن
خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل
از زمین سبز شدن(ناگهان و بیخبر پدیدار شدن، بهطور غیرمنتظره حاضر شدن)
دم گاو به دست آوردن-قدرت و موقعیتی به دست آوردن-وسیله ای برای معاش به دست آوردن
ترتیب کسی را دادن-کسی را تنبیه کردن-به حساب کسی رسیدن
آتش به مال خود زدن-کالایی را بسیار ارزان فروختن
بلا گردان-چیزی یا کسی که جلوی آسیب و زیان را می گیرد
دله دزدی-عمل دله دزد
خارش گرفتن-به خارش افتادن بدن
از دهان گندهتر حرف زدن-گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست
پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی
جز جگر-سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت
آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار
دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی
چشم کردن-چشم زدن
ذباله دانی-هر مکان کثیف-بی نظم و بی ارزش
برادر زن-برادرِ زن هر مرد
از شوخی گذشته(حالا برسیم به مطالب جدی)
آسمان سوراخ شدن-رویداد بزرگ پیش آمدن
خانه یکی-صمیمی و یکدل
آتش زیر پا داشتن(بیقرار بودن)
دو بامبی-دو دستی-با دو دست
پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن
دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم
پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو
الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)
اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)
خر شدن-عقل خود را باختن-فریب خوردن
بپا-مواظب باش-متوجه باش
خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه
استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن-کار را به نااهل سپردن
تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار
توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن
الیسون و ولیسون(وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند میخوانند)
اخ و تف کردن-آب دهان بیرون افکندن
خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن
دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن
زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط
پول چای دادن-انعام دادن
آب کردن-جنس نامرغوب را فروختن
چُس افاده-افاده ی بی جا
پکاندن-ترکاندن
حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن
دو پهلو حرف زدن-مبهم سخن گفتن
پیزه شُل-آن که شکمش روان باشد-ضعیف-سست
چله داشتن-عزادار بودن در روز چهلم مرگ عزیزی
دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن
خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس
پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود
آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن
به ته دیگ خوردن کفگیر-بی چیز شدن-تمام شدن سرمایه
ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن
بیراهه-راه میان بر ولی دشوار
در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن
دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن
ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند
از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)
خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن
بلا نسبت-دور از جانب شما
پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن
حق-باج سبیل-رشوه
چار شاخ ماندن-بی حرکت ماندن به علت درد کمر یا از روی ترس یا تعجب
دو به هم اندازی-فتنه انگیزی-سخن چینی
جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی
آب رفتن زیر پوست کسی(پس از لاغری کمی فربه شدن)
دندان-گاز
خوش نشین-کسی که هر جا خواست اقامت می کند-ساکنان غیر زارع ده
ازخودراضی(متکبر، خود پسند)
خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری
به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن
حال کسی را گرفتن-کسی را ناراحت کردن-شادی کسی را به هم زدن
از ته دل-از سر صدق و صفا
درشت-حرف زشت-دشنام
ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن
ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن
خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن
جراندن-جر دادن-پاره کردن
فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی
چار سری گفتن-متلک گفتن-کلفت بار کسی کردن-حرف مفت زدن
باد گرفتن-مغرور شدن
بند آمدن-متوقف شدن
خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع
ختم شدن-پایان گرفتن
به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن
در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار
دو رگه-از دو نژاد محتلف
به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن
چلاندن-فشار دادن برای آب گرفتن
زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو
به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن
پر بودن خیک کسی-سیر بودن
چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن
دود چراغ-کشیدن شیره
تت و پت کردن-شکسته سخن گفتن-لکنت پیدا کردن
آب به زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن
با هم کنار آمدن-با هم ساختن
آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن
تر و خشک کردن-رسیدگی کردن-پرستاری کردن
دور اندیش-پایان نگر-پیش بین-عاقبت اندیش
آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن
تراشیده شدن-لاغر شدن
آروغ بیجا زدن(نابهجا سخنگفتن، نسنجیده کاری کردن)
باخت-آنچه باخته باشند-زیان
جادو و جنبل-دعاهایی که برای قضای حاجات یا دفع بیماری و از این قبیل می خوانند
به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن
از حد (توانایی) خود تجاوز کردن
چشم چیدن-چشم زخم را دفع کردن
آلونکنشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقکهای آلونکوار زندگی میکنند
از عزا در آوردن-به دورهی عزاداری پایان دادن
چراغ پریموس-چراغ تلمبه ای-نوعی اجاق نفتی
آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن
آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)
خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس
پیش پا افتاده-کم ارزش-حقیر-معلوم-آشکار
بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن
انگشتشمار-کم-معدود
ریشه دار-با سابقه-قابل اطمینان-محکم
چوب دو سر نجس-نگا. چوب دو سر طلا
چانه کردن-تقسیم کردن خمیر نان به گلوله های مساوی
از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)
چپیدن-به زور جا گرفتن
تنبل خان-تن پرور
پای چیزی ایستادن-از چیزی دفاع کردن
اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)
زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی
زیر اخیه کشیدن-زیر فشار گذاشتن
رسوایی بالا آوردن-کاری مایه ی رسوایی و شرمساری کردن
دل کسی آمدن-دل آمدن
اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده
رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن
خوش منظره-خوش نما-زیبا
انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)
خشت به قالب زدن-نگا. خشت انداختن
چلچلی-دیوانگی-بیعاری
چاق بودن دماغ کسی-سالم و سرحال بودن
پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن
دور سر گرداندن-بلاتکلیف گذاشتن-معطل گذاشتن
چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن
دست بالا-حداکثر
زیر سر کسی بلتد شدن-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن
چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن
از بز حرامزادهتر(سختگریز و حیلهگر)
به چپ چپ-فرمان نظامی برای گردش به چپ
خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن
جَرّ-کشمکش دعوا
خاک به دهنم-زبانم لال
بز بیاری-بد شانسی-بد بیاری
بَر و بیابان-دشت و صحرا
دو لا پهنا-پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است
چال شدن-گود شدن-دفن شدن-در زیر خاک گذاشته شدن
پینه کردن- پینه بستن
چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست
رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت
از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن
چند پیرهن بیش تر از کسی پاره کردن-بیش تر از کسی تجربه داشتن
رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن
چروک-چین و شکن
بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد
بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب
آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)
روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن
ادرار بزرگ(مدفوع)
خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد
پس انداز کردن-پول کنار گذاشتن-صرفه جویی کردن
افسار کسی را شل کردن(به کسی آزادی کمی دادن)
بد زبان- بد دهن
خوب-کافی-بسیار
آبِ بسته(شیشه، بلور، یخ، برف)
جیر جیر کردن-داد و فریاد عاجزانه کردن برای میانجی طلبی
آدم کردن کسی-کسی را تربیت کردن-سواد آموختن
زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن
تشنه ی چیزی بودن-یه چیزی سخت اشتیاق داشتن
حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن