منتخبی از فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری قسمت 89

منتخبی از فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری قسمت 89
به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن

الفرار-گریز-بگریز !

رساندن-خبر یا اطلاعاتی را محرمانه به کسی دادن

جشن گرفتن-سور بر پا کردن

حرم خانه-درون خانه که زنان زندگی می کنند

آبِ آب(آبکی، بی‌مایه، بیرنگ)

خیط کاشتن-خطا کردن

چیلی-بدبیاری

جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن

خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد
پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن
ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند

پینه-وصله-پوست سخت شده

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست(از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد)

چرک کردن-عفونت کردن زخم
در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است

ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)

الف کوفی-چیز کج-آلت تناسلی

چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره

جاجا کردن-مرغ را با جا جا به لانه کردن

بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت
رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن
جیر و ویر راه انداختن-داد و فریاد راه انداختن
حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده
زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش
حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن

رودل-سنگینی معده

دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند

انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن

خودرنگ-دارای رنگ طبیعی

تنگ کلاغ پر-نزدیکی های صبح

دست-بار-دفعه-مرتبه-واحد وسایل گوناگون

چماق دار-زور گو-کسی که با زور مقصود خود را به دیگری تحمیل کند

بابا بزرگ-پدر بزرگ

حرف خود را به کرسی نشاندن-نظر خور را به کسی قبولاندن یا تحمیل کردن

آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)

حق القدم-پای مزد-پای رنج-حق ویزیت پزشک

خجالتی-کم رو-پرحیا

پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی

پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن

بریدن پای کسی-دوباره به جایی نرفتن-دوباره کسی را راه ندادن

توی دل کسی خالی شدن-ترسیدن-ناامید شدن

دل غشه گرفتن-متاثر و ناراحت شدن-بی حال شدن-دچار ضعف شدن

آمد کردن(رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته)
دوره کردن-درسی را دوباره و سه باره خواندن-حلقه زدن به دور چیزی یا کسی
پیش رس-زود رس

دل و جگر چیزی را بیرون آوردن-چیزی را به هم ریختن-نامرتب و درهم و بر هم کردن

حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن

بابت-مورد-زمینه-موضوع

تسبیح انداختن-یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن

چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن

جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن

حساب کهنه-نگا. حساب سوخته

دیزی دِهناری-آدم بی ظرفیت و کم طاقت

اِحلیل خوردن(فریب خوردن)

خرحمالی کردن-کار کردن بی اجر و مزد

به تور زدن- به تور انداختن

چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن

 

ته نشین-رسوب کرده

آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)

ترک نشاندن-پشت سر نشاندن کسی

خرده بورژوا-مالک ابزار تولید ولی ناگزیر به کار برای دیگران

چفت و بست-قفل و زنجیر در یا صندوق

بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !

پس دادن-خریده ای را به فروشنده باز گردانیدن-باز دادن چیزی که گرفته اند

چال شدن-گود شدن-دفن شدن-در زیر خاک گذاشته شدن

آمدن-آغاز به کاری کردن

خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن

تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو
پاکار-امر بر-پادو-مباشر

چَکه-شوخ و بذله گو

ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن

خرج راه-هزینه ی سفر

پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم

دک کردن-از سر وا کردن

خراب شدن-از کار افتادن-منحرف

دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری
ریگ تو کفش داشتن-خرده شیشه داشتن-رو راست نبودن-با شیله پیله بودن
خس و خاش-آشغال-خس و خاشاک

ته خوار-بچه باز

دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت

دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا

آب به ‌زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن

 

اِرا-هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید

جیک جیک کردن-غرغر کردن-جویده جویده حرف زدن

آمدن(آغاز به کاری کردن)

بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی

چل و چو-خبر دروغ-شایعه
امان دادن(کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن)
دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق

خرافاتی-آن که به خرافات باور دارد-عقب مانده

دَم کسی را دیدن-رشوه دادن-آجیل دادن

دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن

به ساز کسی رقصیدن-بازیچه ی کسی شدن-از کسی فرمان بردن

جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد

 

دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن

در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد

دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن

آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)

به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن

چغاله بادام-بادام نارس

زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن
 

زیر لب خندیدن-تبسم کردن

دلچسب-دلپذیر-مقبول

خال-نقطه ی سیاه-لکه

ذکر گفتن-پی در پی دعا خواندن

آشنا روشنا-دوست آشنا

خواب زده-خواب آلود-خواب گرفته

 
برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن

آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن-ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن

 

اروای ننه‌ات(ارواح بابات)

دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد

ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود-آری به خدا

چای صافی-نگا. چای صاف کن

خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد

پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن

چفت و بست نداشتن دهن-راز نگهدار نبودن

به خط کردن-به صف کشیدن

بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان

پیله-مو

تخت قاپو کردن-چادر نشینان را در جایی ساکن کردن

چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ

از ته دل(از سر صدق و صفا)
آش شله‌قلمکار(بی‌نظم و قاعده)

آینه‌ی دق(آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم)

بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن

دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی

پشت دست را داغ کردن-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن
خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن

اتوکشیده(با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب)

پیاده بودن در کاری-در کاری ناشی و بی تجربه بودن

چپکی-از طرف چپ-خشم آلود

اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))

پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی

بی خیال بودن-اهمیت ندادن-نگران نبودن
پشت سر کسی حرف زدن-در غیاب کسی از او بد گفتن

پَس-ناجور-خراب

به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن

 

تقلا کردن-کوشش زیاد کرد-دست و پا زدن

 
چشم واسوخته-چشم برتافته

پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن

بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار

 
آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن
آب در چشم نداشتن-شرم و حیا نداشتن

چیز خور شدن-مسموم شدن

پیاله فروش-میخانه چی

خلاف شرع-ضد قانون شریعت

تَک-بی نظیر-مفرد-تنها

آغبانو-لقبی برای زنان محتشم و بزرگ

از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)

چشم شور-آن که چشم زخم زند

چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن

پیش خر کردن-پیش از موعد خریدن

آقام که شما باشید-خدمت شما عرض کنم

تل انبار-توده-انباشته

پشت اندر پشت-نسل اندر نسل

بازاری-دارای شغلی در بازار-مبتذل

چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن

تو جلد کسی رفتن-کسی را برای انجام کاری وسوسه کردن

حکیم باشی-پژشک تجربی و مدرسه نرفته

بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست

تفنگ کمر شکن-تفنگی که از قنداق خم می شود

پا روی پا بند نشدن-بسیار خوشحال بودن

زیر پای کسی نشستن-کسی را از راه به در بردن-فریب دادن

دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن

خروس خوان-هنگام سحر

پای کسی لنگیدن-منحرف بودن-سست عنصر بودن

خرسک-نوعی فرش

باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن

تو دست و پا ریختن-فراوان بودن-همه جا بودن

ریز نقش-دارای اندام کوچک و ظریف

آفتابه‌آب‌کن(پست ترین نوکر)

اهل نشست(تارک دنیا، گوشه‌نشین)

آب پاکی روی دست کسی ریختن(کسی را کاملن ناامید کردن)

آب نمک زدن(با شیرین زبانی گفتن)

چادر رختخواب-چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

اهل آن کار (کار بد)

تک روی-عمل بدون توجه به جمع

بار و بنه-وسایل سفر

به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

دم گاو به دست آوردن-قدرت و موقعیتی به دست آوردن-وسیله ای برای معاش به دست آوردن

چله دادن-برای مراسم چهلم مرگ کسی غذا دادن

 
پُر توپ-خشمگین
دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد

چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن

پیاله فروش-میخانه چی

چپ بُر-نوعی اره ی دستی

از آب گل آلود ماهی گرفتن(از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن)
آت و آشغال-وسایل کهنه و بی‌مصرف
ده کوره-ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات

پِق-صدای خنده ی ناگهانی

ادا اطوار-پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه

زدن بر سر کسی-به کسی ستم روا داشتن-کسی را تحقیر کردن

روی تاب گذاشتن-سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان

جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند

حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا

پوزخند-تبسمی از روی تحقیر و استهزاء

اداره بازی(پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری)

پولکی-آن که پول را دوست دارد-آن که رشوه می گیرد-آن چه که با گرفتن پول انجام گیرد

روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت

راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد

تاخیر بردار-قابل عقب انداختن

 
پاک-به کلی-یکسره

جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن

بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن

جیزگر خانه-محل رباخواری و قرض دادن پول در برابر اموال منقول

تند کردن-سریع شدن در رفتار و حرکت-زبان گز کردن غذا

انگشتر پا-چیز بی‌ارزش

خدا داده به فلانی-بختش یار بوده

جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور

پا را توی یک کفش کردن-پافشاری کردن روی عقیده ی خود-لج کردن

روی شاخ بودن-مسلم بودن-قطعی بودن

حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار

باد کردن-به خود بالیدن-مغرور شدن

بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن

بد نما-بد منظر-بد نمود-زشت

خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد

ازراه‌نرسیده(در همان لحظه‌ی رسیدن، به مجرد ورود)

به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن

دخالت کردن-در آمدن در کاری

زهره آب شدن-سخت وحشت کردن-از وحشت به حال مرگ افتادن

ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن

از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)

پخش و پلا-پراکنده-تار و مار

جزاندن-آزار و اذیت کردن

بخت، بخت اول-برای هر زنی شوهر اول بهتر است

بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار

 

زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن

 
آب رفتن زیر پوست کسی(پس از لاغری کمی فربه شدن)

خش و خش-نگا. خش خش

رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی

آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن

جیب بری-دست بردن در جیب دیگران به قصد دزدی-شارلاتانی-حقه بازی

خوش حرکت-خوش رفتار-طناز

جِر زن-کسی که در بازی یا کاری دبه در می آورد

رک رک نگاه کردن-چپ چپ نگاه کردن-بر بر نگاه کردن

چنار امام زاده صالح-متلک بد

چاتمه-چند تفنگ که یه صورت ضربدر به هم تکیه داده اند

از بی‌کفنی زنده بودن-بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن

بی اشتها-بی میل به غذا

زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن

تصدق شدن کسی را-بلاگردان کسی شدن-قربان صدقه ی کسی رفتن

تو لاک خود رفتن-با کسی کاری نداشتن-توی عالم خود بودن

ریزه میزه-ریزه پیزه

پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف

 

خال به خال-خال خال

پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن

فال بد زدن

بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی

روبند شدن-با رودربایستی ناگزیر به انجام کاری شدن

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن-بسیار فرودست تر از کسی بودن-اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن

ترکیدن دل-از چیزی سخت ترسیدن

چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن
ادا اصول-ادا اطوار

حیف شدن-حرام شدن-نفله شدن-از فایده افتادن

آب خنک خوردن(به زندان افتادن)

بز خر-کسی که به قصد ارزان خریدن چیزی توی سر جنس می زند

جاده کوبی-راه صاف کردن

احتیاطی(نجس، ناپاک)

تار-از محلی راندن

جارچی-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود-دهن لق

تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو

چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند

خاج کشیدن-صلیب کشیدن

 
رمبیدن-خراب شدن-فرو ریختن

چلو خورش-غذایی مرکب از چلو و یک نوع خورش

جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند

دیر کرد-تاخیر-تعویق

چرند گفتن-نگا. چرند بافتن

انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)

تاب-کجی چشم- طاقت و تحمل

زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن

جنگل مولا-جایی بی نطم و ترتیب-شهر بی قانون

دُردانه-لوس-ننر-عزیز بی خودی

زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن

زانویی-زانو
رقاصی-کارهای بی هوده و سبک

چشم ِ غربال-سوراخ های غربال

تخت و تبارک-با آسودگی خیال

پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش

باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن

روز مبادا-روز سختی و پریشانی

دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی

 

چاک و بست نداشتن دهان-دهان لغ بودن-رازدار نبودن

دیر کردن-تاخیر کردن

انگار نه انگار(موضوع را نادیده بگیر!، گویی وجود نداشت)

حق نشناس-نا سپاس

خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن

از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)

تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن

حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای

پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده

اردک‌پرانی(از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن)

دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن

بابا بزرگ-پدر بزرگ

حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن

تر و خشک کردن-رسیدگی کردن-پرستاری کردن

چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند

در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد

چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن

جاجا کردن-مرغ را با جا جا به لانه کردن

پشت بام-سقف بیرونی بام

خرناس کشیدن-نگا. خرناس کردن

چشم پوشیدن از چیزی-صرف نظر کردن از چیزی

چُر-ادرار

جایی-مستراح-توالت

از زورِ(از شدت، از بسیاری)

در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن

جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن

تپل مپل-چاق و چله

به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن

پُر کار-فعال-با پشتکار

از غورگی مویز شدن(مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن)

بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن

بر و بیا-رفت و آمد- دم و دستگاه

خاکشیر نبات-دوستی و رابطه ی نزدیک-سوابق آشنایی

تف انداختن-تف کردن-سخت اظهار نفرت کردن

زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن

دَم کردن-ریختن آب جوش روی چای و مانند آن و حرارت دادن آن ها-گذاشتن برنج جوشانده بر روی آتش تا آب آن بخار شود

چهار چشم-عینکی-بسیار مشتاق-منتظر-مراقب

آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر

با خدا-خداشناس-مومن

رفتگار-رفتنی-مردنی

تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن

رفتگار-رفتنی-مردنی

پای کلاغ-خط بد و ناخوانا-خرچنگ قورباغه ای-قلم چرا
دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن

از پاشنه در آوردن(به هر گوشه و کنار سر کشیدن)

ته و توی چیزی را در آوردن-درباره ی چیزی تحقیق کردن

پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی
از بز حرام‌زاده‌تر-سخت‌گریز و حیله‌گر

چراغ پا شدن-بر روی دو پا ایستادن اسب

از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)

ددر برو-نانجیب-زن بدکاره

پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن

پابوسی-زیارت

زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن

 
بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن

حدمتکار-مستخدم

دل قرصی-اطمینان

خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد

پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود

دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن

انگشت‌شمار-کم-معدود

چند پیرهن بیش تر از کسی پاره کردن-بیش تر از کسی تجربه داشتن

بخت گشا-شانس آور-سبب خوش اقبالی-مایه ی سفید بختی

افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)

خِفت-نوعی گره

بد چشم-شور چشم-آن که چشم زخم برساند-مردی که به زنان نامحرم با شهوت بنگرد

چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی

رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن

اُرد-درخواست-سفارش-دستور

تو دست و پا ریختن-فراوان بودن-همه جا بودن

تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته
از خر افتادن(نابود شدن، مردن)

به دل چسبیدن-مطبوع و گوارا بودن

چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی

به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن

خوش ذوق-خوش سلیقه-خوش مشرب

زوار-زه وار-چیزی شبیه به زه

به تخته زدن-در مقام تعریف و چشم نخوردن کسی بکار می برند

آب از دریا بخشیدن(از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن)

چنگ انداختن-چنگ زدن

 

حاضر جواب-کسی که برای هر موردی پاسخ آماده دارد

آتش بی‌دود(آفتاب، غضب)

چوب شدن-ساکت و بی حرکت شدن-از ترس یا تعجب بر جای ماندن

تِر زدن-خراب کردن کار

 

رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن

خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی

دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن

خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد

دیوان کردن-انتقام گرفتن-قصاص گرفتن

جای سفت-وضعیت سخت

 

درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی

کار شگفت‌انگیز کردن

دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن

خاطر داشتن-به یاد داشتن

ادا در آوردن(مسخرگی کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن)

راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد

پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات

تو دست و پا ریختن-فراوان بودن-همه جا بودن

دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن

بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب

خورد کردن-ریز ریز کردن-له کردن

رقاصی-کارهای بی هوده و سبک

خورد و برد-افراط و زیاده روی-ریخت و پاش-تعدی و تجاوز

جاده خاکی-راهی که با وسایل فنی ساخته نشده است
آب در هاون کوفتن(کار بی‌هوده کردن)
آفتاب خوردن(سختی کشیدن)

رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن

 

استخوان‌بندی-درست کردن انگاره و طرح

اهل کوفه-سست پیمان-بی‌وفا و غیرقابل اعتماد

از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-به‌کلی زیر چیزی زدن

روی پای خود ایستادن-به خود متکی بودن-به دیگران نیاز نداشتن

آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود)

ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است

آب شیراز-شراب

آبدار-سخت-شدید-سنگین

 

از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)

توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن

دُم لابه-چاپلوسی-تملق

دیر دم-آن چه که دیر دم می کشد

زیر چیزی زدن-حاشا کردن-انکار کردن

پل کسی آن سر آب بودن-کار کسی بسیار خراب بودن

پیش بینی کردن کار یا شخصی

پیش بُر-کسی که زود کار را پایان می دهد

خریت-نادانی-حماقت

خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی

چغل خوری-سخن چینی

تار و مار-متفرق-پراکنده
چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک

اهل نشست(تارک دنیا، گوشه‌نشین)

زخمه-ضربه ای که برای نواختن به تار می زنند.

پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن

دست پیش-گدا

خوش انصاف-با انصاف-منصف

رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی
راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن
بِدو-دوان دوان-کسی که بسیار می دود-سریع
چارپایه-صندلی کوچک و بدون پشتی
از جیب خوردن-در آمد نداشتن-از بس‌انداز خرج کردن
بلا ،-آدم حیله گر-زرنگ-آسیب-زیان آزار

بند آوردن-متوقف کردن

بار شدن بر کسی-به کسی تحمیل شدن- سربار کسی شدن

دخل داشتن-ربط داشتن-مربوط بودن

از نافِ جایی آمدن-کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز

رفیق باز-دوست باز-کسی که به دوستان محبت بسیار می کند

ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند

آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن

چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای

بالای چیزی پول دادن-برای چیزی پول خرج کردن

 

افسرده‌بیان-بی‌هوده و بی‌مزه‌گو

چینه-دیوار گلی

اله و بله کردن-لاف زدن-چنین و چنان گفتن

دل واپس-نگران-چشم به راه-مضطرب

زنده باد مرده باد-جار و جنجال سیاسی-تظاهرات سیاسی-شعارهای موافق و مخالف دادن

دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن

بچه ی-اهل ِ

ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود-آری به خدا

زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن

آب در هاون کوفتن(کار بی‌هوده کردن)

تره بار-میوه ها و سبزی ها

بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن

بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !

پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد

دست پیش-گدا

آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)

خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت

زبان کوچک-گوشت زبان شکل آویخته در حلق
 

بد هوا-کسی که به خیال های بلند تر از حد و حق خود افتاده باشد

چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن

داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن

رگ و ریشه-خویشاوندان و بستگان

ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن

آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن

چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن

روشن شدن-نشئه شدن-مست شدن-سرحال آمدن

بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن

آلکلی-معتاد به الکل

بریدن پای کسی-دوباره به جایی نرفتن-دوباره کسی را راه ندادن

به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن

چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز

ختم شدن-پایان گرفتن

آش هفت جوش-قضیه‌ی پیچیده

از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم

در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن

پنبه ی کسی را زدن-کسی را افشا و بی اعتبار کردن

تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک

خراب کردن دختر-دختری را منحرف کردن

چشم انداختن-نگاه کردن

تو خشت افتادن-به دنیا آمدن

در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن

درز را آب دادن-از راه به در شدن

ذِله شدن-ذله آمدن

راستکی-واقعی

جیم الف جا-آدم ریزه میزه

دانه دانه-یک یک

 

خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن

از زورِ(از شدت، از بسیاری)

راست شدن-رو به راه شدن

ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند

تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار

دل کسی را به دست آوردن-کسی را با نیکی و محبت از خود خشنود کردن

زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان

بنگی-معتاد به حشیش

خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد

بغداد آباد-شکم سیر

آستین از دهان برداشتن-خندیدن

بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن

خط یازده سوار شدن-پیاده رفتن

دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن

خبرکشی کردن-سخن چینی کردن

خاک تو سری-مصیبت زدگی-گرفتاری-بدبختی
تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن

چلاندن-فشار دادن برای آب گرفتن

خودآموز-بدون آموزگار

روده درازی-پرحرفی-وراجی

چای کار-کشت کننده ی چای

چریدن-راه افتادن کار و کاسبی

بار-آنچه برای پختن در دیگ بریزند-اجاق

آینه‌ی دق(آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم)
بالا تنه-از کمر به بالای بدن
دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد

تند نویسی-سریع نویسی

به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن

به هم زدن حال-موجب بالا آوردن شدن

پف کردن-ورم کردن-باد کردن-مغرور شدن
از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن

الم‌شنگه-هیاهو-آشوب-جنجال-داد و قال

چاشت بندی-صبحانه-غذای اندک

حق الزحمه-دستمزد

از قلم انداختن(از یاد بردن، مورد بی‌توجهی قرار دادن)

چهره کردن-نگا. چهره شدن

انداختن پشت گوش(سهل‌انگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)

بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست

تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان

به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن

خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن

دنبال کردن-تعقیب کردن-اصرار و پافشاری کردن-پی گیری کردن

جیز رفتن-کش رفتن-دزدیدن چیزهای کم ارزش

جز زدن-ناله و زاری کردن

پیل پیلی خوردن-در راه رفتن به چپ و راست متمایل شدن

پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند

این خاکدان-دنیا

چتر شدن-بر سر کسی خراب شدن-ناگهانی مهمان رسیدن

پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز

بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن

حکیم باشی-پژشک تجربی و مدرسه نرفته

دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق

بریدن شیر-لخته لخته شدن شیر

جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان

زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف

دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن

خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی

اهل محل-همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند

رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن

باج سبیل-چیزی که به ناحق به اشخاص قلدر و مقتدر باید داد

پنج تن آل عبا- پنج تن

خواب گرد-کسی که در خواب راه می رود
به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن

پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی

ربغ رحمت را سر کشیدن-مردن

چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس

به درک- به جهنم

توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن
تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن
خایه دار-با جرات-شجاع

از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد

پیر پاتال-فرتوت-کهن سال

اسب چوبین-تابوت

آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)

خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه

آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود

راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار

راست شدن-رو به راه شدن

دو زاری-سکه ی دو ریالی

آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)

بخت گشا-شانس آور-سبب خوش اقبالی-مایه ی سفید بختی

پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر

دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن

بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن

تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار

تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن

جامغولک-حقه-حیله

خبرکش-سخن چین

روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن
بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده

آشنایی دادن-خود را معرفی کردن

ته چین-نوعی پلو که در آن گوشت بره یا مرغ پخته را در ته دیگ می گذارند

جلز-نگا. جز

خس و خاش-آشغال-خس و خاشاک

آدم دیرجوش-کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد

چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند

خاله خرسه-دوست نادان

با معرفت-لوطی و جوانمرد-دارای قوه ی تشخیص خوب از بد

روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن

بغلی-چیز کوچکی که در بغل جا بگیرد-بطری کوچک

دست و رو شسته-بی شرم-وقیح

دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی

خاک به سر شدن-مصیبت زده شدن-داغ دیدن-از فدر و اعتبار افتادن

چِرت-حرف بی معنی و نامربوط

زبان گز-چیز تند و تیز

ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)

جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن

حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن

دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن

تپل-چاق-گوشت آلود

زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن

زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری

چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم

زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن
 

روخوانی-از روی کتاب و نوشته خواندن

دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن

تَخم-مهمل تَخم

بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن

پیله کردن به کسی-با مزاحمت اصرار و پافشاری کردن به کسی-پاپی کسی شدن

جسته گریخته-گاه گاه-اتفاقی

خرج از کیسه ی خلیفه کردن-از مال دیگران خرج کردن

زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن

رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن
به خشت افتادن-متولد شدن-به دنیا آمدن

آبگوشتی-بی‌ارزش-پیش پا افتاده

 

پَلِه-پول

خط کشیدن دور چیزی-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

افتاده(فروتن، متواضع)

دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن

چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟

بادکنک-کیسه ی نازک لاستیکی که آن را باد کنند و برای بازی به کودکان می دهند

دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن

آش هفت جوش-قضیه‌ی پیچیده

خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن

انگشت بر چشم نهادن-پذیرفتن-مسلم دانستن

چیزی را در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و اعتبار اعلام کردن چیزی

از ته دل-از سر صدق و صفا

خواهر خوانده-دوست صمیمی

 

چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی

خوش لعاب-زود جوش-خوش مشرب

انگولک کردن-سر به سر گذاشتن-با انگشت به چیزی ور رفتن-انگشت رساندن

بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن

خایه ی غول را شکستن-به تمسخر برای کوچک کردن و ناچیز شمردن کار کسی می گویند

جاصابونی-ظرفی که صابون را در آن می گذارند

دست بالا کردن-پیش قدم شدن-آستین بالا زدن

پشت سر کسی حرف زدن-در غیاب کسی از او بد گفتن

پهن شدن آفتاب-روز شدن

چُل کلید-جام درویشان

خیابان گز کردن-ول گشتن

دلبخواهی-دلبخواه

دلگرم-علاقه مند-مشتاق
خوش منظره-خوش نما-زیبا

چنگک-قلاب آهنی نوک تیز

پُخی بودن-کاره ای بودن-مهم بودن

دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن

دود ِ کلفت-دود مواد مخدر

چَرچَر-اسباب عیش و عشرت

دست خالی برگرداندن-نا امید کردن-پاسخ رد دادن

پس بودن هوا-خراب بودن اوضاع-نامناسب بودن وضعیت

افت کردن(کاهش یافتن، کم شدن)

داغ دیدن-شاهد مرگ عزیزی شدن

از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)

جان کلام-اصل مطلب

آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)

خپله-چاق و کوتاه قد

آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)
التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)

زیر چاق-حاضر-آماده

جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران

پرداختی-مبلغ داده شده

جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض

در لفافه سخن گفتن-پوشیده و کنایه آمیز سخن گفتن

چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن

دک کردن-از سر وا کردن
خوش ریخت-دارای هیکل برازنده

جزاندن-آزار و اذیت کردن

حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن

آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن

 

بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند

چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن

آسمان‌جل-ندار-بی‌چیز-کسی که رواندازش آسمان است

پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات

چشم انداز-منظره

خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت

چلاندن-فشار دادن برای آب گرفتن

به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن

راسته چینی-چیدن ساده و آسان

دلبخواه-به اختیار-بدون رعایت رسم و قانون

چیز-آلت تناسلی

تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ

چهار دستی-فراوانی

آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)

توالت کردن-آرایش کردن

زدن رای کسی-کسی را از تصمیمی منصرف کردن
به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن

تر تری-کسی که اسهال گرفته است

تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن
دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود

از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن(در باره‌ی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند)

آشنایی دادن-خود را معرفی کردن

دبه در آوردن-جر زدن-از قول خود سر باز زدن-اظهار پشیمانی کردن پس از عقد قرارداد

زیر زبانی-یواش و آهسته-سخنی که از روی بی میلی گفته می شود

زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن

چهارتا شدن چشم کسی-سخت تعجب کردن کسی-خیره ماندن از تعجب

آینه‌ی دست-تیغ و خنجر

تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن

تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن

از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن)

زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

 
ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن
از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن
خندق بلا-شکم

پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن

پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن

 

دو ترکه سوار شدن-دو پشته سوار شدن

خوش انصاف-با انصاف-منصف

پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است

دلخوری-گله-شکایت-اوقات تلخی

زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن

زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن

حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن

بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند

چتولی نشستن-جمع و جور نشستن

اجاق-دودمان

دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک

خون جگر-رنج بسیار-غم فراوان

خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار

ُک-ت منقار مرغ-تیزی سر چیزی

بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند

دو لَتی-در دو لنگه ای

پیاده روی-راه پیودن با پای پیاده

زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن

خوش آمدگویی-به تازه وارد “خوش آمدی” گفتن-مجازن: تملق و چاپلوسی

حول و حوش-دور و بر-گوشه و کنار

 

خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن

اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری

پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن

جامغولک-حقه-حیله

چشم زاغ-بی شرم

خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب

زوزه کشیدن-آواز برآوردن

حق شناس-سپاس گزار

جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات

بخت-شانس-اقبال-شوهر

جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست

پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن

دُوال پا-آدم سمج

رج بستن-به ردیف کردن-دسته کردن

چیز به هم بافتن-راست و دروغ سر هم کردن

پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن

باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار

دلجور-همدل

جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض

بده اون دستت-آی زکی !

زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها

آبشان از یک جوی نرفتن(همداستان شدنشان ممکن نبودن، با هم نساختن)

چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن

دو سر قاف-دشنامی زشت که گاه برای شوخی نیز گفته می شود

رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی

جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن

خشت مال-دروغ گو-لاف زن

آب و رنگ-طراوت و شادابی

حال و احوال-وضعیت-کیفیت

تِرمال کردن-خراب کاری کردن-کثافت کاری کردن-گُه مال کردن

پاتیل در رفته-پیر و شکسته

چل نکه-پارچه ای که از انواع پارچه های بریده شده سر هم دوخته شده باشد

دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی

زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند

الف شدن اسب-هر دو پا بلند کردن اسب

پس پسکی-حالت کسی که رو به عقب گام برمی دارد

از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن

 
امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن

احتیاطی-نجس-ناپاک

چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی

دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه
 

آتو(بهانه، دستاویز، نقطه‌ضعف)

پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش

چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی

خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن

خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند

اصل‌ کاری(مهم‌ترین چیز یا شخص)

 

آبی از کسی گرم نشدن-بهره‌ای از کسی نبردن

از دهان گنده‌تر حرف زدن(گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست)

بای بسم الله-اول کاری-آغاز چیزی

زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن

اِرا(هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید)

پول مول-پول

چارچار زدن-بی حیایی کردن

باجی-خواهر-زن ناشناس

 
دقیانوس-نام یکی از پادشاهان سامی که اصحاب کهف را تعقیب می کرد-گذشته ی بسیار دور

در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور

در آش رشته گوشت دیدن-چیزی غیرمنتظره و دور از انتظار دیدن

دخل-موجودی صندوق-صندوق مغازه-برداشت

رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن

پرداخت کردن-صیقل دادن-جلا دادن

آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)

آب از آتش برآوردن(کار محال کردن)

خوش ِ کسی بودن-به هنگام شگفتی مانند چشمم روشن! گویند

دهن خود را آب کشیدن-دهان خود را طاهر کردن-استغفار کردن

پشکل برچین-سخت بی سر و پا-بسیار حقیر

چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس

چس نفسی-پر حرفی-روده درازی

باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است

دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن

آب از دریا بخشیدن-از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن

پای پس-عوض-تلافی

راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن

بالا غیرتا-از راه جوانمردی و گذشت

آهنگ ریپ‌دار(آهنگی که یک ضرب آن کم باشد)

دبه کردن-دبه در آوردن

چیلک دان-چینه دان

ابرو انداختن(ابرو آمدن)
چارلا-چهار لا-چهار تو

آب شیراز(شراب)

 

دُز کردن-فروختن چیزی که پیش از آن فروخته شده بوده است

آب نخوردن چشم-امید نداشتن

اخ و پیف کردن(اظهار ناراحتی کردن از بوی بد، منظره‌ی بد یا غذای بد)

چلاندن-فشار دادن برای آب گرفتن

آب آتش زده-اشک

ریش توپی-ریش تپه

 

اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن

دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن

آمد نیامد(فرخنده بودن و نبودن)

چانه شل-دهن لغ-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود

استخوان‌فروش(ستایشگر آبا و اجداد)

حاضر به یراق-حاضر و آماده

از پیش بردن(با موفقیت انجام دادن)

پُلوغ-ازدحام-بی نظمی

آبِ خشک(آب بسته)

دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن

درگذشت-مرگ

از صدقۀ سرِ-از عنایت و لطفِ
خوش خدمتی-خودشیرینی-چاپلوسی
تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی

محمد رضا کاویان