منتخبی از فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری قسمت 89
الفرار-گریز-بگریز !
جشن گرفتن-سور بر پا کردن
آبِ آب(آبکی، بیمایه، بیرنگ)
خیط کاشتن-خطا کردن
چیلی-بدبیاری
جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن
خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد
پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن
ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند
این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست(از این گرفتاری بهسادگی دفعات پیش رها نمیتوان شد)
چرک کردن-عفونت کردن زخم
در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده
ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)
الف کوفی-چیز کج-آلت تناسلی
چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره
بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت
رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن
جیر و ویر راه انداختن-داد و فریاد راه انداختن
حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده
زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش
حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن
دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند
انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن
خودرنگ-دارای رنگ طبیعی
تنگ کلاغ پر-نزدیکی های صبح
دست-بار-دفعه-مرتبه-واحد وسایل گوناگون
چماق دار-زور گو-کسی که با زور مقصود خود را به دیگری تحمیل کند
بابا بزرگ-پدر بزرگ
حرف خود را به کرسی نشاندن-نظر خور را به کسی قبولاندن یا تحمیل کردن
آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)
حق القدم-پای مزد-پای رنج-حق ویزیت پزشک
پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن
بریدن پای کسی-دوباره به جایی نرفتن-دوباره کسی را راه ندادن
دل غشه گرفتن-متاثر و ناراحت شدن-بی حال شدن-دچار ضعف شدن
آمد کردن(رخدادن واقعهای خجسته)
دوره کردن-درسی را دوباره و سه باره خواندن-حلقه زدن به دور چیزی یا کسی
پیش رس-زود رس
دل و جگر چیزی را بیرون آوردن-چیزی را به هم ریختن-نامرتب و درهم و بر هم کردن
حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن
بابت-مورد-زمینه-موضوع
تسبیح انداختن-یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن
چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن
جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن
حساب کهنه-نگا. حساب سوخته
اِحلیل خوردن(فریب خوردن)
خرحمالی کردن-کار کردن بی اجر و مزد
به تور زدن- به تور انداختن
چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن
ته نشین-رسوب کرده
آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)
ترک نشاندن-پشت سر نشاندن کسی
چفت و بست-قفل و زنجیر در یا صندوق
بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !
پس دادن-خریده ای را به فروشنده باز گردانیدن-باز دادن چیزی که گرفته اند
آمدن-آغاز به کاری کردن
خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن
تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو
پاکار-امر بر-پادو-مباشر
ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن
خرج راه-هزینه ی سفر
پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم
دک کردن-از سر وا کردن
خراب شدن-از کار افتادن-منحرف
دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری
ریگ تو کفش داشتن-خرده شیشه داشتن-رو راست نبودن-با شیله پیله بودن
خس و خاش-آشغال-خس و خاشاک
ته خوار-بچه باز
دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت
دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا
آب به زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن
اِرا-هنگامی که کسی نمیتواند و یا نمیخواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز میگوید
جیک جیک کردن-غرغر کردن-جویده جویده حرف زدن
آمدن(آغاز به کاری کردن)
بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی
چل و چو-خبر دروغ-شایعه
امان دادن(کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن)
دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق
خرافاتی-آن که به خرافات باور دارد-عقب مانده
دَم کسی را دیدن-رشوه دادن-آجیل دادن
دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن
به ساز کسی رقصیدن-بازیچه ی کسی شدن-از کسی فرمان بردن
جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد
دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن
در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد
دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن
آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)
به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن
چغاله بادام-بادام نارس
زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن
زیر لب خندیدن-تبسم کردن
دلچسب-دلپذیر-مقبول
خال-نقطه ی سیاه-لکه
ذکر گفتن-پی در پی دعا خواندن
خواب زده-خواب آلود-خواب گرفته
برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن
آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن
از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن-ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن
اروای ننهات(ارواح بابات)
دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد
ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته میشود-آری به خدا
خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد
پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن
چفت و بست نداشتن دهن-راز نگهدار نبودن
به خط کردن-به صف کشیدن
بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان
پیله-مو
تخت قاپو کردن-چادر نشینان را در جایی ساکن کردن
چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ
از ته دل(از سر صدق و صفا)
آش شلهقلمکار(بینظم و قاعده)
آینهی دق(آینهای که شخص خود را در آن عجیب و غریب میبیند – شخص عبوس و بدقدم)
بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن
دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی
پشت دست را داغ کردن-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن
خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن
اتوکشیده(با سر و وضعی شستهورفته و مرتب)
چپکی-از طرف چپ-خشم آلود
اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))
پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی
بی خیال بودن-اهمیت ندادن-نگران نبودن
پشت سر کسی حرف زدن-در غیاب کسی از او بد گفتن
پَس-ناجور-خراب
به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن
تقلا کردن-کوشش زیاد کرد-دست و پا زدن
چشم واسوخته-چشم برتافته
بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار
آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن
آب در چشم نداشتن-شرم و حیا نداشتن
چیز خور شدن-مسموم شدن
پیاله فروش-میخانه چی
تَک-بی نظیر-مفرد-تنها
آغبانو-لقبی برای زنان محتشم و بزرگ
از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)
چشم شور-آن که چشم زخم زند
چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن
پیش خر کردن-پیش از موعد خریدن
آقام که شما باشید-خدمت شما عرض کنم
تل انبار-توده-انباشته
پشت اندر پشت-نسل اندر نسل
بازاری-دارای شغلی در بازار-مبتذل
حکیم باشی-پژشک تجربی و مدرسه نرفته
تفنگ کمر شکن-تفنگی که از قنداق خم می شود
پا روی پا بند نشدن-بسیار خوشحال بودن
زیر پای کسی نشستن-کسی را از راه به در بردن-فریب دادن
دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن
خروس خوان-هنگام سحر
خرسک-نوعی فرش
باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن
تو دست و پا ریختن-فراوان بودن-همه جا بودن
آفتابهآبکن(پست ترین نوکر)
اهل نشست(تارک دنیا، گوشهنشین)
آب پاکی روی دست کسی ریختن(کسی را کاملن ناامید کردن)
آب نمک زدن(با شیرین زبانی گفتن)
چادر رختخواب-چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند
اهل آن کار (کار بد)
تک روی-عمل بدون توجه به جمع
بار و بنه-وسایل سفر
به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن
دم گاو به دست آوردن-قدرت و موقعیتی به دست آوردن-وسیله ای برای معاش به دست آوردن
چله دادن-برای مراسم چهلم مرگ کسی غذا دادن
پُر توپ-خشمگین
دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد
چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن
پیاله فروش-میخانه چی
چپ بُر-نوعی اره ی دستی
از آب گل آلود ماهی گرفتن(از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن)
آت و آشغال-وسایل کهنه و بیمصرف
ده کوره-ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات
پِق-صدای خنده ی ناگهانی
ادا اطوار-پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه
زدن بر سر کسی-به کسی ستم روا داشتن-کسی را تحقیر کردن
روی تاب گذاشتن-سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان
جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند
حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا
اداره بازی(پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری)
پولکی-آن که پول را دوست دارد-آن که رشوه می گیرد-آن چه که با گرفتن پول انجام گیرد
راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد
تاخیر بردار-قابل عقب انداختن
پاک-به کلی-یکسره
جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن
بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن
جیزگر خانه-محل رباخواری و قرض دادن پول در برابر اموال منقول
تند کردن-سریع شدن در رفتار و حرکت-زبان گز کردن غذا
انگشتر پا-چیز بیارزش
خدا داده به فلانی-بختش یار بوده
جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور
پا را توی یک کفش کردن-پافشاری کردن روی عقیده ی خود-لج کردن
روی شاخ بودن-مسلم بودن-قطعی بودن
حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار
بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن
خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد
ازراهنرسیده(در همان لحظهی رسیدن، به مجرد ورود)
به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن
دخالت کردن-در آمدن در کاری
ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن
از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)
پخش و پلا-پراکنده-تار و مار
بخت، بخت اول-برای هر زنی شوهر اول بهتر است
بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار
زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن
آب رفتن زیر پوست کسی(پس از لاغری کمی فربه شدن)
رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی
آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن
خوش حرکت-خوش رفتار-طناز
رک رک نگاه کردن-چپ چپ نگاه کردن-بر بر نگاه کردن
از بیکفنی زنده بودن-بینهایت فقیر و نیازمند بودن
بی اشتها-بی میل به غذا
تصدق شدن کسی را-بلاگردان کسی شدن-قربان صدقه ی کسی رفتن
تو لاک خود رفتن-با کسی کاری نداشتن-توی عالم خود بودن
ریزه میزه-ریزه پیزه
پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف
خال به خال-خال خال
پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن
فال بد زدن
بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی
روبند شدن-با رودربایستی ناگزیر به انجام کاری شدن
انگشتکوچکهی کسی نشدن-بسیار فرودست تر از کسی بودن-اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن
ترکیدن دل-از چیزی سخت ترسیدن
چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن
ادا اصول-ادا اطوار
حیف شدن-حرام شدن-نفله شدن-از فایده افتادن
آب خنک خوردن(به زندان افتادن)
بز خر-کسی که به قصد ارزان خریدن چیزی توی سر جنس می زند
جاده کوبی-راه صاف کردن
احتیاطی(نجس، ناپاک)
تار-از محلی راندن
جارچی-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود-دهن لق
تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو
چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند
خاج کشیدن-صلیب کشیدن
رمبیدن-خراب شدن-فرو ریختن
چلو خورش-غذایی مرکب از چلو و یک نوع خورش
جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند
دیر کرد-تاخیر-تعویق
چرند گفتن-نگا. چرند بافتن
انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)
تاب-کجی چشم- طاقت و تحمل
زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن
جنگل مولا-جایی بی نطم و ترتیب-شهر بی قانون
دُردانه-لوس-ننر-عزیز بی خودی
زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن
زانویی-زانو
رقاصی-کارهای بی هوده و سبک
چشم ِ غربال-سوراخ های غربال
تخت و تبارک-با آسودگی خیال
پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش
باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن
روز مبادا-روز سختی و پریشانی
دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی
انگار نه انگار(موضوع را نادیده بگیر!، گویی وجود نداشت)
حق نشناس-نا سپاس
خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن
از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)
تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن
حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای
اردکپرانی(از عهدهی جنگ با کسی برنیامدن)
دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن
حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن
تر و خشک کردن-رسیدگی کردن-پرستاری کردن
در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد
چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن
جاجا کردن-مرغ را با جا جا به لانه کردن
پشت بام-سقف بیرونی بام
چُر-ادرار
جایی-مستراح-توالت
از زورِ(از شدت، از بسیاری)
در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن
جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن
تپل مپل-چاق و چله
به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن
پُر کار-فعال-با پشتکار
از غورگی مویز شدن(مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن)
بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن
بر و بیا-رفت و آمد- دم و دستگاه
تف انداختن-تف کردن-سخت اظهار نفرت کردن
زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن
دَم کردن-ریختن آب جوش روی چای و مانند آن و حرارت دادن آن ها-گذاشتن برنج جوشانده بر روی آتش تا آب آن بخار شود
آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر
با خدا-خداشناس-مومن
رفتگار-رفتنی-مردنی
رفتگار-رفتنی-مردنی
پای کلاغ-خط بد و ناخوانا-خرچنگ قورباغه ای-قلم چرا
دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن
از پاشنه در آوردن(به هر گوشه و کنار سر کشیدن)
ته و توی چیزی را در آوردن-درباره ی چیزی تحقیق کردن
پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی
از بز حرامزادهتر-سختگریز و حیلهگر
از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)
پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن
پابوسی-زیارت
زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن
بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن
حدمتکار-مستخدم
دل قرصی-اطمینان
خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد
پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود
دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن
انگشتشمار-کم-معدود
چند پیرهن بیش تر از کسی پاره کردن-بیش تر از کسی تجربه داشتن
بخت گشا-شانس آور-سبب خوش اقبالی-مایه ی سفید بختی
افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)
خِفت-نوعی گره
بد چشم-شور چشم-آن که چشم زخم برساند-مردی که به زنان نامحرم با شهوت بنگرد
چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی
رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن
اُرد-درخواست-سفارش-دستور
تو دست و پا ریختن-فراوان بودن-همه جا بودن
تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته
از خر افتادن(نابود شدن، مردن)
چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی
به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن
خوش ذوق-خوش سلیقه-خوش مشرب
زوار-زه وار-چیزی شبیه به زه
به تخته زدن-در مقام تعریف و چشم نخوردن کسی بکار می برند
آب از دریا بخشیدن(از کیسهی خلیفه بخشیدن)
چنگ انداختن-چنگ زدن
آتش بیدود(آفتاب، غضب)
چوب شدن-ساکت و بی حرکت شدن-از ترس یا تعجب بر جای ماندن
تِر زدن-خراب کردن کار
رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن
خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی
دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن
خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد
دیوان کردن-انتقام گرفتن-قصاص گرفتن
درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی
کار شگفتانگیز کردن
دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن
خاطر داشتن-به یاد داشتن
راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد
پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات
دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن
بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب
خورد کردن-ریز ریز کردن-له کردن
رقاصی-کارهای بی هوده و سبک
خورد و برد-افراط و زیاده روی-ریخت و پاش-تعدی و تجاوز
جاده خاکی-راهی که با وسایل فنی ساخته نشده است
آب در هاون کوفتن(کار بیهوده کردن)
آفتاب خوردن(سختی کشیدن)
رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن
استخوانبندی-درست کردن انگاره و طرح
اهل کوفه-سست پیمان-بیوفا و غیرقابل اعتماد
از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-بهکلی زیر چیزی زدن
آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه بهکار میرود)
ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است
آبدار-سخت-شدید-سنگین
از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)
زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن
پل کسی آن سر آب بودن-کار کسی بسیار خراب بودن
پیش بینی کردن کار یا شخصی
پیش بُر-کسی که زود کار را پایان می دهد
خریت-نادانی-حماقت
خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی
تار و مار-متفرق-پراکنده
چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک
اهل نشست(تارک دنیا، گوشهنشین)
زخمه-ضربه ای که برای نواختن به تار می زنند.
دست پیش-گدا
رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی
راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن
بِدو-دوان دوان-کسی که بسیار می دود-سریع
چارپایه-صندلی کوچک و بدون پشتی
از جیب خوردن-در آمد نداشتن-از بسانداز خرج کردن
بلا ،-آدم حیله گر-زرنگ-آسیب-زیان آزار
بند آوردن-متوقف کردن
دخل داشتن-ربط داشتن-مربوط بودن
از نافِ جایی آمدن-کاری را بهخوبی اهل جایی انجام دادن
از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز
چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای
بالای چیزی پول دادن-برای چیزی پول خرج کردن
افسردهبیان-بیهوده و بیمزهگو
چینه-دیوار گلی
اله و بله کردن-لاف زدن-چنین و چنان گفتن
زنده باد مرده باد-جار و جنجال سیاسی-تظاهرات سیاسی-شعارهای موافق و مخالف دادن
دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن
بچه ی-اهل ِ
ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته میشود-آری به خدا
زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن
آب در هاون کوفتن(کار بیهوده کردن)
تره بار-میوه ها و سبزی ها
بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !
پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد
دست پیش-گدا
آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)
زبان کوچک-گوشت زبان شکل آویخته در حلق
بد هوا-کسی که به خیال های بلند تر از حد و حق خود افتاده باشد
چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن
داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن
رگ و ریشه-خویشاوندان و بستگان
ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن
آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن
چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن
روشن شدن-نشئه شدن-مست شدن-سرحال آمدن
بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن
آلکلی-معتاد به الکل
بریدن پای کسی-دوباره به جایی نرفتن-دوباره کسی را راه ندادن
به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن
چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز
در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن
تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک
خراب کردن دختر-دختری را منحرف کردن
چشم انداختن-نگاه کردن
درز را آب دادن-از راه به در شدن
ذِله شدن-ذله آمدن
راستکی-واقعی
دانه دانه-یک یک
از زورِ(از شدت، از بسیاری)
راست شدن-رو به راه شدن
ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند
تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار
دل کسی را به دست آوردن-کسی را با نیکی و محبت از خود خشنود کردن
زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
بنگی-معتاد به حشیش
خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد
آستین از دهان برداشتن-خندیدن
بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن
خط یازده سوار شدن-پیاده رفتن
دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن
خاک تو سری-مصیبت زدگی-گرفتاری-بدبختی
تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن
چلاندن-فشار دادن برای آب گرفتن
خودآموز-بدون آموزگار
روده درازی-پرحرفی-وراجی
چای کار-کشت کننده ی چای
چریدن-راه افتادن کار و کاسبی
بار-آنچه برای پختن در دیگ بریزند-اجاق
آینهی دق(آینهای که شخص خود را در آن عجیب و غریب میبیند – شخص عبوس و بدقدم)
بالا تنه-از کمر به بالای بدن
دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد
تند نویسی-سریع نویسی
به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن
پف کردن-ورم کردن-باد کردن-مغرور شدن
از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن
المشنگه-هیاهو-آشوب-جنجال-داد و قال
حق الزحمه-دستمزد
چهره کردن-نگا. چهره شدن
انداختن پشت گوش(سهلانگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)
بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست
تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان
به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن
خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن
دنبال کردن-تعقیب کردن-اصرار و پافشاری کردن-پی گیری کردن
جیز رفتن-کش رفتن-دزدیدن چیزهای کم ارزش
پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند
چتر شدن-بر سر کسی خراب شدن-ناگهانی مهمان رسیدن
پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز
بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن
حکیم باشی-پژشک تجربی و مدرسه نرفته
دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق
بریدن شیر-لخته لخته شدن شیر
جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان
زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف
دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن
خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی
اهل محل-همهی کسانی که در یک محل کار یا زندگی میکنند
رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن
پنج تن آل عبا- پنج تن
خواب گرد-کسی که در خواب راه می رود
به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن
ربغ رحمت را سر کشیدن-مردن
توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن
تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن
خایه دار-با جرات-شجاع
از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربهای را که به کسی وارد شده است نشان میدهد
پیر پاتال-فرتوت-کهن سال
اسب چوبین-تابوت
آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)
خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه
آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه بهکار میرود
راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار
راست شدن-رو به راه شدن
دو زاری-سکه ی دو ریالی
آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)
پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر
دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن
بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن
تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار
تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن
جامغولک-حقه-حیله
خبرکش-سخن چین
روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن
بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده
آشنایی دادن-خود را معرفی کردن
ته چین-نوعی پلو که در آن گوشت بره یا مرغ پخته را در ته دیگ می گذارند
جلز-نگا. جز
خس و خاش-آشغال-خس و خاشاک
آدم دیرجوش-کسی که به سختی با دیگران انس میگیرد
چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند
خاله خرسه-دوست نادان
با معرفت-لوطی و جوانمرد-دارای قوه ی تشخیص خوب از بد
بغلی-چیز کوچکی که در بغل جا بگیرد-بطری کوچک
دست و رو شسته-بی شرم-وقیح
دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی
خاک به سر شدن-مصیبت زده شدن-داغ دیدن-از فدر و اعتبار افتادن
زبان گز-چیز تند و تیز
جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن
حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن
دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن
تپل-چاق-گوشت آلود
زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن
زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری
چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم
زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن
روخوانی-از روی کتاب و نوشته خواندن
دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن
تَخم-مهمل تَخم
بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن
پیله کردن به کسی-با مزاحمت اصرار و پافشاری کردن به کسی-پاپی کسی شدن
جسته گریخته-گاه گاه-اتفاقی
خرج از کیسه ی خلیفه کردن-از مال دیگران خرج کردن
زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن
رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن
به خشت افتادن-متولد شدن-به دنیا آمدن
آبگوشتی-بیارزش-پیش پا افتاده
پَلِه-پول
خط کشیدن دور چیزی-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی
دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن
چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟
بادکنک-کیسه ی نازک لاستیکی که آن را باد کنند و برای بازی به کودکان می دهند
دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن
آش هفت جوش-قضیهی پیچیده
خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن
انگشت بر چشم نهادن-پذیرفتن-مسلم دانستن
چیزی را در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و اعتبار اعلام کردن چیزی
از ته دل-از سر صدق و صفا
خواهر خوانده-دوست صمیمی
چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی
انگولک کردن-سر به سر گذاشتن-با انگشت به چیزی ور رفتن-انگشت رساندن
خایه ی غول را شکستن-به تمسخر برای کوچک کردن و ناچیز شمردن کار کسی می گویند
دست بالا کردن-پیش قدم شدن-آستین بالا زدن
پشت سر کسی حرف زدن-در غیاب کسی از او بد گفتن
پهن شدن آفتاب-روز شدن
چُل کلید-جام درویشان
خیابان گز کردن-ول گشتن
دلبخواهی-دلبخواه
دلگرم-علاقه مند-مشتاق
خوش منظره-خوش نما-زیبا
چنگک-قلاب آهنی نوک تیز
پُخی بودن-کاره ای بودن-مهم بودن
دود ِ کلفت-دود مواد مخدر
چَرچَر-اسباب عیش و عشرت
دست خالی برگرداندن-نا امید کردن-پاسخ رد دادن
پس بودن هوا-خراب بودن اوضاع-نامناسب بودن وضعیت
افت کردن(کاهش یافتن، کم شدن)
داغ دیدن-شاهد مرگ عزیزی شدن
از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)
جان کلام-اصل مطلب
آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)
خپله-چاق و کوتاه قد
آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)
التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)
زیر چاق-حاضر-آماده
جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران
پرداختی-مبلغ داده شده
دک کردن-از سر وا کردن
خوش ریخت-دارای هیکل برازنده
جزاندن-آزار و اذیت کردن
حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن
آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن
چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن
آسمانجل-ندار-بیچیز-کسی که رواندازش آسمان است
پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات
چشم انداز-منظره
خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت
به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن
چیز-آلت تناسلی
تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ
چهار دستی-فراوانی
آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)
توالت کردن-آرایش کردن
زدن رای کسی-کسی را از تصمیمی منصرف کردن
به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن
تر تری-کسی که اسهال گرفته است
تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن
دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود
آشنایی دادن-خود را معرفی کردن
زیر زبانی-یواش و آهسته-سخنی که از روی بی میلی گفته می شود
آینهی دست-تیغ و خنجر
تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن
از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بیرحمانه به کار واداشتن)
زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن
ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن
از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن
خندق بلا-شکم
پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن
دو ترکه سوار شدن-دو پشته سوار شدن
خوش انصاف-با انصاف-منصف
پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است
دلخوری-گله-شکایت-اوقات تلخی
زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن
حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن
بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند
چتولی نشستن-جمع و جور نشستن
اجاق-دودمان
دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک
خون جگر-رنج بسیار-غم فراوان
خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار
ُک-ت منقار مرغ-تیزی سر چیزی
بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند
دو لَتی-در دو لنگه ای
زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن
خوش آمدگویی-به تازه وارد “خوش آمدی” گفتن-مجازن: تملق و چاپلوسی
حول و حوش-دور و بر-گوشه و کنار
خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن
اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری
پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن
چشم زاغ-بی شرم
خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب
زوزه کشیدن-آواز برآوردن
حق شناس-سپاس گزار
جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات
بخت-شانس-اقبال-شوهر
جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست
پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن
دُوال پا-آدم سمج
رج بستن-به ردیف کردن-دسته کردن
چیز به هم بافتن-راست و دروغ سر هم کردن
پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن
باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار
دلجور-همدل
بده اون دستت-آی زکی !
زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها
آبشان از یک جوی نرفتن(همداستان شدنشان ممکن نبودن، با هم نساختن)
چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن
رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی
جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن
خشت مال-دروغ گو-لاف زن
آب و رنگ-طراوت و شادابی
تِرمال کردن-خراب کاری کردن-کثافت کاری کردن-گُه مال کردن
پاتیل در رفته-پیر و شکسته
چل نکه-پارچه ای که از انواع پارچه های بریده شده سر هم دوخته شده باشد
دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی
زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند
الف شدن اسب-هر دو پا بلند کردن اسب
از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن
امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن
احتیاطی-نجس-ناپاک
چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی
دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه
آتو(بهانه، دستاویز، نقطهضعف)
پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش
چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی
خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن
خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند
اصل کاری(مهمترین چیز یا شخص)
آبی از کسی گرم نشدن-بهرهای از کسی نبردن
بای بسم الله-اول کاری-آغاز چیزی
زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن
پول مول-پول
چارچار زدن-بی حیایی کردن
باجی-خواهر-زن ناشناس
دقیانوس-نام یکی از پادشاهان سامی که اصحاب کهف را تعقیب می کرد-گذشته ی بسیار دور
در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور
در آش رشته گوشت دیدن-چیزی غیرمنتظره و دور از انتظار دیدن
رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن
پرداخت کردن-صیقل دادن-جلا دادن
آب از آتش برآوردن(کار محال کردن)
دهن خود را آب کشیدن-دهان خود را طاهر کردن-استغفار کردن
چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس
چس نفسی-پر حرفی-روده درازی
باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است
دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن
آب از دریا بخشیدن-از کیسهی خلیفه بخشیدن
پای پس-عوض-تلافی
راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن
بالا غیرتا-از راه جوانمردی و گذشت
آهنگ ریپدار(آهنگی که یک ضرب آن کم باشد)
دبه کردن-دبه در آوردن
چیلک دان-چینه دان
ابرو انداختن(ابرو آمدن)
چارلا-چهار لا-چهار تو
آب شیراز(شراب)
دُز کردن-فروختن چیزی که پیش از آن فروخته شده بوده است
آب نخوردن چشم-امید نداشتن
اخ و پیف کردن(اظهار ناراحتی کردن از بوی بد، منظرهی بد یا غذای بد)
چلاندن-فشار دادن برای آب گرفتن
آب آتش زده-اشک
ریش توپی-ریش تپه
اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن
دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن
آمد نیامد(فرخنده بودن و نبودن)
چانه شل-دهن لغ-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود
استخوانفروش(ستایشگر آبا و اجداد)
حاضر به یراق-حاضر و آماده
از پیش بردن(با موفقیت انجام دادن)
پُلوغ-ازدحام-بی نظمی
آبِ خشک(آب بسته)
دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن
درگذشت-مرگ
از صدقۀ سرِ-از عنایت و لطفِ
خوش خدمتی-خودشیرینی-چاپلوسی
تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی