مجموعه کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی، عامیانه ایرانی قسمت 315
پینه کردن- پینه بستن
انگشت به دهان-حیرتزده-سرگشته
اسبابکشی(نقل اثاثه از خانهای به خانهی دیگر)
دیر کرد-تاخیر-تعویق
روبند شدن-با رودربایستی ناگزیر به انجام کاری شدن
جا خالی دادن-در بازی هایی مانند والیبال و فوتبال توپ را به جایی انداختن که دست یازیگر حریف به آن نرسد
امن و امان(بدون بیم و هراس)
دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن
دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن
چس خور-آدم خسیس-بخیل
بای بسم الله-اول کاری-آغاز چیزی
چرند-حرف پوچ و بی معنی
پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد
دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند
پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند
ازرق شامی(اخمو، ترشرو)
از پشه گوشت کبابی خواستن-خواهش یا انتظاری نابهجا و نشدنی داشتن
انگشت به دهان-حیرتزده-سرگشته
چنگک شدن-چنگ شدن
بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن
جِر جِر کردن-چیزی را پاره پاره و ریز کردن-مانند کاغذ و پارچه
زائو-زنی که زاییده و در بستر است
از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)
پیشی-گربه در زبان کودکان
آب اندام-زیبا تن و خوشرو
تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن
پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی
رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن
چرس رفتن-حشیش کشیدن
انگشتکوچکهی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)
چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن
دُوال بازی کردن-حقه بازی کزدن-فریب به کار بردن
خرناس کشیدن-نگا. خرناس کردن
پته بستن-سد بستن در جوی های شیب دار
دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم
از بیخ-یکسره-بهکلی-کاملن
از کوره در رفتن(به خشم آمدن، آتشی شدن، از جا در رفتن)
ته و توی چیزی را بالا آوردن-به اصل چیزی پی بردن-چیزی را تمام کردن
رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار
جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار
آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل
حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام
تر و خشک کردن-رسیدگی کردن-پرستاری کردن
به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن
حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن
دو دستی-با هر دو دست
پُخی بودن-کاره ای بودن-مهم بودن
به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن
دل کسی خون بودن-سخت رنجیده بودن-بسیار اندوهناک بودن
تخمی-به درد نخور-بی مصرف
چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک
پیر کردن-کسی را بر اثر آزار زیاد فرسوده کردن
رضا قورتکی-بی حساب و کتاب-بی اساس
از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن
آیه آمدن(سوگند یاد کردن، به قرآن سوگند خوردن)
خم گرفتن-فنی از کشتی
در بردن-بیرون بردن-گذراندن
تشر تو شور کردن-هرت و پورت کردن
پا خورشی-وسایل لازم برای پخت خورش
پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد
برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری
تو آستین بودن-حاضر و آماده بودن-آماده داشتن
ترکمون زده-نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری
باری از دوش کسی برداشتن-رنج و زحمت کسی را کم کردن
تارتنک-عنکبوت-کارتنک
چشم ورقلمبیده-چشم بیرون زده
خر گرفتن کسی-کسی را احمق حساب کردن
خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن
ایراد بنیاسرائیلی-بهانههای بیخود و بیجهت
باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن
روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند
خرده بُرده-مشکل-اختلاف
حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد
تعزیه گردان-کسی که در امور همگانی دخالت می کند و سود خود را می برد.
در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن
خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی
دور ریختن-دور انداختن-بیرون ریختن
راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن
از آب و گل در آمدن-مراحل اولیهی شکلپذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک
خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن
خیکی-آدم چاق و فربه
اَجق وَجق(چیزی با رنگهای تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)
احتیاطی(نجس، ناپاک)
ختم گذاشتن-مجلس ترحیم گذاشتن
باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن
از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)
دندان گِرد-طمع کار-آزمند-گران فروش
از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)
بالینی-کلینیکی
پشت دست را داغ کردن-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن
پس کسی برآمدن-حریف کسی بودن
به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن
پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده
جامه شور-رختشوی
بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن
دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن
پدر زن سلام-نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن
دلبخواهی-دلبخواه
بشکن بشکن-وقت شادی و شادمانی-جشن و سرور
درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز
با معرفت-لوطی و جوانمرد-دارای قوه ی تشخیص خوب از بد
دختر بچه-دختر کم سن و سال
رک گو-کسی که صریح و بی پروا حرف می زند
آبتنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))
چروک-چین و شکن
بی سر و پا-پست-فرومایه
نیروی انجام کاری را داشتن
به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن
خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن
بر ملا شدن-آشکار گشتن
خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن
بستن به ریش کسی-زنی را به مردی انداختن-با فریب کسی را به کاری واداشتن
زیر چاق بودن-برای کاری آماده بودن-کاری را بلد بودن
اجل معلق(مرگ ناگهانی)
چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده
ریسمان را طناب کردن-یک کلاغ چهل کلاغ کردن-اغراق کردن
دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن
دلادل-پُر-نهایت بزرگی-شکم زن آبستن
اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)
دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن
دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن
خراشه-تراشه-خرده ی چوب
از ریخت افتادن-تناسب خود را از دست دادن-بیجلا و جلوه شدن
جی جی-خار پشت-جوجه تیغی
چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن
به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان
افسار پاره کردن-سرپیچی کردن-یاغی شدن
الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))
زیر دماغ کسی سبز شدن-ناگهان در برابر کسی حاضر شدن
پشم کسی ریختن-از قدرت و مقام افتادن
بازداشتن-منع کردن-مانع شدن
زود رنجی-نازک دلی-حساسیت
ددر برو-نانجیب-زن بدکاره
خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن
چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری
بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان
به دم و دود رسیدن-سر و سامان یافتن
آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر
پنج تن آل عبا- پنج تن
تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند
پابوس-زیارت
این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن
آفتابه خرج لولهنگ کردن-چیز با ارزشی را در بهای چیز بیارزش دادن
جنس-کالا-کالای قاچاق-مواد مخدر مانند هرویین-تریاک و مانند آن ها
زحمت دادن-اسباب زحمت شدن-کنایه از شوهر زنی بودن
دور دست-جایی دور
تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی
تخته کردن-تعطیل کردن-بستن-از رونق و اعتبار انداختن
پا خوردن فرش-نرم و لطبف شدن فرش بر اثر رفت و آمد بر آن
جاپیچ-جاکش-دلال محبت
پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن
دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن
به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن
الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن
دو دلی-تردید-بی تصمیمی
دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی
دهن کسی گرم بودن-خوش سخن و مجلس آرا بودن
زیر جلکی-پنهانی
خشکه نان-نانی که بیش از اندازه در تنور مانده و خشک شده است
دست پیش گرفتن-پیشدستی کردن-سبقت گرفتن
آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن
چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن
از گرد راه رسیده(تازهوارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)
چرخ و فلک-وسیله ای دایره شکل برای بازی با جایگاه هایی آویخته که هر یک یا چند تن بریکی از آن ها می نشیند و آن دایره بر گرد خویش می چرخد
چندر-رگ و ریشه ی گوشت
از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)
زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید
چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد
بابا شمل-لوطی-داش مشدی
تو جیبی-پول مختصری برای برخی هزینه های روزانه
حرام خور-کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست-کم فروش-ربا خوار
تَک تَک-یکی یکی-جدا جدا
بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین
از زمین سبز شدن-ناگهان و بیخبر پدیدار شدن-بهطور غیرمنتظره حاضر شدن
خودداری-امتناع-خویشتن داری-شکیبایی
از بیخ-یکسره-بهکلی-کاملن
باز نشسته ک-سی که بدلیل پیری و یا علل دیگر از کار کردن دست کشیده است و حقوقی دریافت می کند
آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)
بیرونی-مقابل درونی-جایی از خانه که مردان و خدمتگزاران مرد می نشینند
چای قندپهلو-نگا. چای دیشلمه
خرده خرجی-خرج های اندک
اهل محل(همهی کسانی که در یک محل کار یا زندگی میکنند)
زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
پاسور زدن-پاسور بازی کردن
رمباندن-خراب کردن
خون جگر-رنج بسیار-غم فراوان
حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود
بی صفت-بی بهره از صفات خوب انسانی
جوجه خروس-جوان تازه به دوران رسیده
پولکی بودن-عادت داشتن به گرفتن رشوه-بدون پول کاری را انجام ندادن
زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن
حمال-باربر-ناشی و مبتدی-بی مهارت و بی استعداد
دست بالا را گرفتن-حداکثر را فرض کردن
تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن
خاتم کاری-نشاندن استخوان در چوب برای نقش و نگار دادن
از کیسه خوردن-از جیب خوردن
پای پس-عوض-تلافی
اهل نشست-تارک دنیا-گوشهنشین
پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن
زجرکش کردن-به زجر و شکنجه کشتن
خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن
از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)
رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان
دروغ دسته نقاشی-دروغ گنده-دروغ شاخدار
از خود بودن(خودی بودن، محرم بودن)
دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد
جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن
بگو مگو-جر و بحث-مشاجره
تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن
آیَم سایَم-گاهکاهی
دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش
آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)
پالان آفتاب گذاشتن-کسی را معاف کردن-مرخص کردن
تلق و تولوق-صدای ناهنجار
پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند
چراغان شدن-جشن گرفتن
حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد
خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده
تر و فرز-چست و چابک
پیر پاتال-فرتوت-کهن سال
زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها
از خود بودن(خودی بودن، محرم بودن)
حق البوق-رشوه
دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا
به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن
دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن
بابا-پدر-شخص-در خطاب به هر کسی : برو بابا
آفتابنشین-بیکاره و تنبل
چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل
زهره کردن-بسیار ترساندن
درآوردن دلی از عزا-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن-به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن
دلبخواهی-دلبخواه
الانه-همین حالا-هم اکنون
تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند
حق دادن-تایید کردن
اَکه ننه(آدم آبزیرکاه)
تبرک کردن-با برکت ساختن-خجسته کردن
تنگاب آمدن-به جان آمدن
آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمعکردن رختخواب
خنک شدن دل-آسایش خاطر پس از گرفتن انتقام
چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری
از ته ریش گذشتن-فریب دادن
به محضِ-به مجرد ِ-همان وقت که
اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)
آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن
آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)
بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر
آتشپاره-شوخ و شنگ-فرز و چالاک-کرم شبتاب
خطایی-نوعیز آجر
پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت
در ثانی-ثانیا-دوم
افسردهبیان(بیهوده و بیمزهگو)
روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن
دراز کشیدن-خوابیدن-به پشت خوابیدن-مدتی کوتاه خوابیدن
آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)
تو تاریکی رقصیدن-بدون آگاهی کاری را کردن-بی موقع کاری را کردن
خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن
زبان گرفتن-لکنت زبان-از حالات و گفتار مرده یاد کردن و دیگران را گریاندن
دزدیده نگاه کردن-زیر چشمی نگریستن-بدون آن که طرف بداند او را زیر نظر گرفتن
دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن
دبه کردن-دبه در آوردن
خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن
آبستن فرزندکش-دنیا-روزگار
بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست
دست تنها-بی یار-تنها
رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن
دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک
از تک و تا نینداختن خود-از رو نرفتن-جا نزدن-خود را نباختن
ریغماسی-ضعیف و مردنی-مریض و کم مقاومت
دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن
خرس گنده-برای تحقیر به کسانی که اداهای خارج از سن خود در می آورند گفته می شود
ریسه کردن-ردیف کردن-قطار کردن-پشت سر هم قرار دادن
آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن
آب به آسیاب کسی ریختن(با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن)
چیز سرش بشو-آدم چیز فهم
تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن
خواب و خوراک-خورد و خواب
دوا خور کردن-عرق خور کردن-مسموم کردن
دیگ بخار-دستگاه تولید بخار
بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن
آب نکشیده-زشت-بد-نامفهوم
با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن
تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن
خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن
افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن
دست داشتن در کاری-پنهانی شرکت داشتن در کاری
بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب
جیز شدن-سوختن در زبان کودکان
آل(موجودات افسانهای مانند جن و غول)
پُرسه-مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده باشد برای گرامیداشت او
ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن
چاشت-صبحانه-ناشتایی
راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله
جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن
از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)
آدم بیخود(بیشخصیت و بیمعنی)
زبان پس قفا-نوعی گل است
از دهان گندهتر حرف زدن(گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست)
بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد
اُس و فُس-اصل-مایه-چهارستون بدن
خواب و خوراک-خورد و خواب
چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن
خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن
تو سری خورده-آدم خوار و حقیر
دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی
جوز علی-نامی با تحقیر برای صدا زدن کسی
تو دل برو-با نمک و گیرا-کسی که مورد توجه قرار می گیرد
بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین
جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن
ته دیگ-برنج برشته شده و چسبیده به ته دیگ و یا چیزی که زیر برنج در ته دیگ بگذارند
راسته چینی-چیدن ساده و آسان
تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن
پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن
چرمی-از جنس چرم
ابرو کج کردن(خشم گرفتن)
آتش بیدود-آفتاب-غضب
خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند
چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه
چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن
چلاق شده-نوعی نفرین است
پر ادعا-متکبر-از خود راضی-قمپز در کن
تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن
آکِله(جذام، زن سلیطه)
تاتوله هوا کردن-به حیرت دچار کردن-به سکوت واداشتن
دست کسی را توی حنا گذاشتن-کاری را به کسی تحمیل کردن
زنده بیوه-زنی که شوهرش بدون آن که او را طلاق داده باشد-او را ترک کرده است
آفتابی کردن-پدیدار کردن
آب دندان خوردن-حسرت خوردن
اتوکشیده(با سر و وضعی شستهورفته و مرتب)
پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد
دور برد-دارای برد زیاد
جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها
ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن
دل ترکیدن-ترکیدن شکم بر اثر پر خواری
اله و بله-چنین و چنان
خرده پا-کاسبان جزء و کم سرمایه
جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان
از خدا بیخبر-ظالم-نابهکار
از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)
به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن
خرد و خمیر شدن-بسیار خسته شدن-له و لورده شدن
حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن
خجالت زده-شرم زده-شرمگین
دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن
زار زار-گریه ی شدید
رشته برشته-حرف های بی هوده و بی معنی
دبه در آوردن-جر زدن-از قول خود سر باز زدن-اظهار پشیمانی کردن پس از عقد قرارداد
آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینهی تعمیر چیزی از بهای نو آن)
ادا در آوردن-مسخرگی کردن-تظاهر کردن-تقلید کردن
زیر بغل کسی هندوانه گذاشتن-کسی را به قصد دریافت چیزی بیش از اندازه ستودن
این دنده آن دنده شدن-این پهلو آن پهلو شدن
تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن
دراز نوشتن-مطلب را طول دادن-طومار نوشتن
بی پایه-دروغ-پوچ
چرند گو-یاوه گو
دوا درمان-مداوا-معالجه
در چاه افتادن-فریب خوردن
دزدی گرگی-دله دزدی
دل کسی را آب کردن-به اوج تمنا رساندن-بسیار مشتاق کردن-بی تاب کردن
دنده چاق کردن-سرعت گرفتن به هنگام رانندگی
پوست از سر کسی کندن-کسی را سخت آزار و گوشمالی دادن-کشتن
به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن
زیر تشکی-رشوه
چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود
دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن
حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود
داماد-مرد تازه زن گرفته
پا برهنه وسط حرف کسی دویدن-کسی را قطع کردن- آفتابه برداشتن
از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)
چِل-خل و دیوانه
چنگ به دل نزدن-ارزش نداشتن-قابل اعتنا نبودن-جالب نبودن
آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس
خرج تراشی-هزینه درست کردن
بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه
رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن
تزریقات چی-کسی که کارش تزریق آمپول است
پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری
پیش بها-بیعانه
از زبان افتادن-لال شدن
تصدق شدن کسی را-بلاگردان کسی شدن-قربان صدقه ی کسی رفتن
پاک-به کلی-یکسره
الکی-بیهوده-بیخود-دروغکی
جار-چلچراغ-شمعدان
بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن
زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند
از پشت کوه آمدن(بیخبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)
خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن
درمانگاه-جای درمان بیمار
حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم
چرک و خون-چرک آلوده به خون
خرده کاری-کار جزیی
آسمان تا زمین(تفاوت بسیار)
چس ناله-آن و ناله ی ساختگی برای جلب توجه
آفتابنشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانهخراب کردن)
چشم زدن-چشم زخم زدن-ترسیدن
آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)
اردکپرانی(از عهدهی جنگ با کسی برنیامدن)
خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد
خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان
دست به یقه شدن-دست به گریبان شدن
بچگی کردن-بیخردانه
حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن
چرسی-آدم معتاد-افیونی
بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم
دستِ چپ-سمت چپ
آواز دادن-خواستن
خرس گنده-برای تحقیر به کسانی که اداهای خارج از سن خود در می آورند گفته می شود
دان دان بیرون زدن-ظاهر شدن دانه ها بر پوست
پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن
ته کیسه دار-کسی که دارای مالی است و در برابر حوادث مادی دوام می آورد
آهو چشم-معشوق-شاهد
دُم ِ هم کردن-مطابق یکدیگر کردن-دو کناره ی چیزی را بر هم نهادن
برادر دینی-هم کیش-هم مذهب
رسانه-وسیله ی ارتباطی
پشت کسی باد خوردن-دلسرد شدن از کاری پس از مدتی استراحت یا بیکاری-از دل و دماغ افتادن
ریغو-مردنی-ضعیف مزاج-کم مقاومت
این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)
از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن
خوش سلیقه-خوش ذوق-نیکو طبع
جادو و جنبل-دعاهایی که برای قضای حاجات یا دفع بیماری و از این قبیل می خوانند
حاضر جواب-کسی که برای هر موردی پاسخ آماده دارد
پر افاده-متکبر-مغرور
پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل
آدم بیمعنی(آدم بیخود)
ریختن مو-سخت وحشت کردن
بالا خانه-اتاقی که بر روی آخرین طبقه ساخته می شود
خوش خوشک-یواش یواش-آهسته آهسته
بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد
دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن
حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا
تا کردن-دو یا جند لا کردن-رفتار کردن
خرد و خمیر-نگا. خرد و خاکشیر-له و لورده
چاسان فاسان-آرایش-بزک
بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده
چس و فس-اسباب خرده ریزه ی ناقابل-خرت و پرت
چِخ کردن-راندن سگ
اَنَک شدن-تحقیر شدن-خجالت کشیدن
حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن
بر انداز کردن-کسی یا چیزی را عمیقا
پا روی دم کسی گذاشتن-کسی را آزردن و به کینه جویی برانگیختن
پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان
چرخ پایی-چرخ خیاطی که با پا به حرکت می افتد
خنک کردن-سرد کردن
چشمه آمدن-گوشه ای از مهارت خود را نشان دادن
دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن
بی فکر-لاابالی-بی قید
حرامزادگی-بد ذاتی-مکر
زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن
دَرَ ک رفتن-برای مردن کسی می گویند که از او تنفر دارند
دریافتی-حقوق
بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی
جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن
خر پاپو-وسیله ای دارای چرخ برای آموزش راه رفتن به کودکان نوپا
هرماری-ز خوردنی یا نوشیدنی تلخ-کار سخت و دشوار
بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است
چغلی کردن-شکایت کردن
دو ترکه سوار شدن-دو پشته سوار شدن
راه داشتن-چاره ای داشتن-داشتن ارتباط پنهانی-وجود داشتن راه مخفی با جایی
باز نشسته ک-سی که بدلیل پیری و یا علل دیگر از کار کردن دست کشیده است و حقوقی دریافت می کند
روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن
دست به دهن-کسی که به اندازه ی مخارجش درآمد روزانه دارد-آدم کم درآمد و تهی دست
چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان
چهار ابرو-دارای ابروهای کلفت و پر پشت
آستین از چشم برداشتن(آشکارا گریستن)
چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد
بد گل-زشت-بد ترکیب
ددری-کسی که همیشه می خواهد بیرون برود-زن بدکاره
پا شدن-از جا برخاستن
چشمه آمدن-گوشه ای از مهارت خود را نشان دادن
جاهل-جوان-نادان
پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن
از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن
پاتیل-دیگ بزرگ مسی-مست مست
بازیگر-هنرپیشه ی سینما و تئاتر
صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ
خدا گرفتن-به عذاب خدا گرفتار شدن-بدبخت شدن
اوت بودن(بیخبر بودن، از مرحله پرت بودن)
به سر کشیدن-یکباره نوشیدن-بالا انداختن
دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن
بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن
آمدن-آغاز به کاری کردن
پا به ماه-آبستنی که در ماه آخر خود است
اوراق شدن-از هم پاشیدن-از کار افتادن
انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)
پیه دل باز کردن-تحمل کردن
روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی
پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار
حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی
دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن
رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن
خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت
چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ
بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن
جیره ی کسی را روی یخ نوشتن و جلو آفتاب گذاشتن-با کسی دشمنی کردن
ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن
خشت به قالب زدن-نگا. خشت انداختن
پیاله زدن-می نوشیدن
دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت
پر پر کردن-نزدیک شدن بلا
پوست کلفت-سخت جان-مقاوم
بد قلق-بد عادت-بد ادا
بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن
پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن
آفتاب خوردن(سختی کشیدن)
زنانه-ویژه ی زنان
چروک-چین و شکن
بازداشتی-زندانی موقت
خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد
آب تاختن-پیشاب کردن
حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن
خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن
زدن بر طبل بیعاری-خود را به بی دردی زدن
چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن
خاصه-هر چیز ممتاز و از جنس عالی
بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو
آینهی دست-تیغ و خنجر
اگر و مگر کردن(شرط و بهانه آوردن)
پا در هوا بودن-نامعلوم بودن تکلیف
آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)
احدالناس(کسی، فردی)
راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان
تراشیده شدن-لاغر شدن
پا انداختن-واسطه گری کردن-کارچاق کردن به ویژه در امور غیر اخلاقی
پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده
حیوونی-نگا. حیوانکی
اشک خنک-گریهی ساختگی
اِحلیل خوردن(فریب خوردن)
پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر
بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن
رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود
راحت کردن خیال کسی-به کسی اطمینان خاطر دادن
چماق دار-زور گو-کسی که با زور مقصود خود را به دیگری تحمیل کند
پخش-پراکنده
توان هماوردی با کسی را داشتن
دماغ تیز داشتن-شامه تیز داشتن
ریش بابا-نوعی انگور درشت دانه
بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز
از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بینتیجه بودن سخنی است)
جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن
پیاله فروش-میخانه چی
حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن
بوق سگ-بسیار دیر وقت
رفع و رجوع کردن-حل کردن-فیصله دادن
دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند
بد قول-بد عهد-آن که به قول خود وفا نکند
آجر شدن نان(از بین رفتن درآمد)
دزدیده-دزدکی
بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی
پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن
خزانه کردن-نشاء و قلمه ی درختی را در زمین کاشتن تا پس از سبز شدن در جای دیگر بنشانند
آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع
دو دل-مردد-بی تصمیم
دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن
آسمان تا زمین-تفاوت بسیار
خرده مالک-مالک زمین کشاورزی کوچک
بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی
دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن
جوغ-جوی آب
اُرد(درخواست، سفارش، دستور)
بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد
از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن
تو بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن
دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر
جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند
تزئیناتی-کسی که کارش تزیین است
چپکی-از طرف چپ-خشم آلود
دو رو-لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید-آدم غیر صمیمی و فرصت طلب
بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن
خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی
بد دهن-کسی که پیوسته فحش و ناسزا می گوید
دل دادن و قلوه گرفتن-غرق گفت و گو و راز و نیاز بودن
از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن
افتادگی(پریشانی، احتیاج)
جاگیر شدن-در جای خود ثابت شدن-قرار گرفتن
چال شدن-گود شدن-دفن شدن-در زیر خاک گذاشته شدن
اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن
خود را به کسی بستن-خود را به کسی نسبت دادن
از هول هلیم توی دیگ افتادن(از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن)
جیغ و داد-داد و فریاد
خبر داغ-خبر بسیار مهم
چرت و پرت-حرف مفت-حرف بی خود
ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)
بی حال-فاقد نیروی لازم-بی حوصله-خسته
از دست کسی در رفتن-کاری را بیاختیار و ناخواسته انجام دادن
در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد
رمباندن-خراب کردن
درب و داغان شدن
از دماغ فیل افتادن(بسیار متکبر و خودبین بودن)
زاچی-روزهای استراحت پس از زایمان
از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمیتوان-مدارا کردن
خیر ببینی-دعایی است در حق کسی که کمکی کرده باشد
جا افتاده-آدم متین و با تجربه
آمد(فرخندگی، خوشقدمی)
خرده مالک-مالک زمین کشاورزی کوچک
دُم ِ هم کردن-مطابق یکدیگر کردن-دو کناره ی چیزی را بر هم نهادن
پر ادعا-متکبر-از خود راضی-قمپز در کن
بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده
ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی
استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)
پلک روی هم نگذاشتن-حتا لحظه ای نخوابیدن
زحمت کشیدن-کار کردن
چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن
چشمداشت-توقع-انتظار
دندان-گاز
روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن
این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.
پل کسی آن سر آب بودن-کار کسی بسیار خراب بودن
زن ذلیل-مردی که مطیع محض زنش است
حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا
دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن
از بن دندان-از ته دل-با میل و رغبت
خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند
از زمین سبز شدن-ناگهان و بیخبر پدیدار شدن-بهطور غیرمنتظره حاضر شدن
تخم پس انداختن-بچه ساختن-بچه به دنیا آوردن
ابرو نازک کردن(ابرو تنگ کردن)
جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت
پایین تنه-از کمر به پایین-قسمت پایین لباس-کنایه از آلت تناسلی
حال و حوصله-نگا. حال و احوال
آب لمبو-چلاندهشده-فشرده
اجاق(دودمان)
دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق
داغ دیدن-شاهد مرگ عزیزی شدن
بی سیم-دستگاهی که بدون سیم کار می کند
دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند
داد و قال-داد و فریاد-قیل و قال
بلغمی مزاج-آدم خونسرد و اخمو
خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود
راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا
حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه
رویخی-فرنی-نوعی دسر که از نشاسته و شکر درست می کنند
پادرمیانی کردن-میانجی گری کردن
تک و پو زدن-به هر دری زدن-با تمام درماندگی کوشیدن
پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی
چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند
تیار کردن-آماده کردن
زیر چاق کردن-برای آماده کردن خود تمرین کردن و مهارت یافتن
حق آب و گل داشتن-دارای امتیاز و اعتبار بودن
روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن
رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن
خود را خوردن-رنج بردن
بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن
جبهه ی جنگ-میدان جنگ
آش و لاش(بهکلی متلاشیشده، لهولورده)
دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده
ریخت و پاش-اسراف-گشاده دستی-افراط در مصرف
آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن
چروک-چین و شکن
انگشت در سوراخ مار کردن(دانسته خود را هلاک کردن)
ازقحطیدرآمده(گرسنهچشم، آدم ندیدبدید)
خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن
بز رقصاندن-هر دم بهانه ی تازه ای آوردن
خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل
خواب و بیداری-در حالت بین بیداری و خواب
انگشت بلند کردن-اجازهی سخن خواستن
تق تق کردن-آواز برخورد پیاپی دو چیز به یکدیگر
پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده
زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن
از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن(از باران به ناودان پناه آوردن)
دو برجی-کبوتری که در یک جا بند نمی شود
این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)
تخمش را ملخ خورده-نایاب است
تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن
توی دل کسی خالی شدن-ترسیدن-ناامید شدن
رو به راه-آماده-مهیا-منظم
ازرق شامی-اخمو-ترشرو
حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن
پر و پخش-پراکنده
چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن
جامه شور-رختشوی
پس نشستن-عقب نشینی کردن
دسته هاون-استوانه ای فلزی یا چوبی برای کوبیدن چیزها در هاون
دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی
چار چشم-کسی مه عینک می زند
تاراغ و توروغ-آوایی که از برخورد دو چیز برخیزد
از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)
رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن
حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع
چشم را بستن و دهان را باز کردن-با بی شرمی دشنام دادن
دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری
داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است
خر آوردن-بدبخت شدن
اشک خنک-گریهی ساختگی
روکاری-کار روی بنا یا چیزی
راه کشیدن چشم-خیره شدن بی اراده به جایی بدون پلک زدن
پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت
چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب
خود را به کوچه ی علی چپ زدن-خود را بی اطلاع نشان دادن
ارواح شکمت(ارواح بابات)
اطفال باغ-گلهای تازه
تحویل سال-سال گردش-لحظه ی وارد شدن به سال نو
حیوونی-نگا. حیوانکی
چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف
زحمت دادن به خود-خود را به زحمت انداختن
افتادن دست(از فرط کار زیاد در دستهای خود احساس خستگی بسیار کردن)
پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود
داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن
خرابکار-اخلالگر-تروریست
اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)
دل کسی تو ریختن-دچار دلهره ی ناگهانی شدن-وحشت کردن
دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن
تب و تاب-سوز و گداز
پینه کردن- پینه بستن
خُرخُر-آواز نفس شخص خوابیده
زیر لبی-زیر زبانی
خاک پاک-زادگاه
بد زبان- بد دهن
از دست دادن-گم کردن
در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور
دخترینه-دختر-مونث
پادرمیانی کردن-میانجی گری کردن
بد دهن-کسی که پیوسته فحش و ناسزا می گوید
خرده خرجی-خرج های اندک
پلاس شدن-مدت زیادی در جایی ماندن-جایی را پاتوق خود کردن
اسکلتبندی(طرحریزی، زیرسازی)
خانه آباد-عبارتی برای تحسین است
رم دادن-رماندن-فراری دادن
از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز