کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 348
چار زانو نشستن-نوعی نشستن به طوری که زانوها در راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد-نهایت ادب و نزاکت
آدم چوبی(بیعرضه و دستوپاچلفتی)
حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی
تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن
خرسک-نوعی فرش
پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن
خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن
خوشا به حال ماهی-خیلی تشنه ام
به سر و کول هم پریدن-دعوا کردن-شلوغ بازی درآوردن
چشم و گوش کسی را باز کردن-کسی را با مسایل اجتماعی آشنا کردن
راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد
پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش
بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن
به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن
چشمگیر-جالب توجه-با ارزش
رضا قورتکی-بی حساب و کتاب-بی اساس
رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن
از آب و گل در آمدن-مراحل اولیهی شکلپذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک
پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن
پشت چشم نازک کردن-پشت چشم آمدن
آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن
چو انداختن-شایعه پراکندن
زیر خاکی-آن چه که از زیر حاک بیرون آید
اهل کوفه-سست پیمان-بیوفا و غیرقابل اعتماد
دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند
چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن
ریشه کردن-قوام یافتن-جایگیر شدن-مستحکم شدن وضع
دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن
راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن
رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن
تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن
پَلِه-پول
دست کج-نامطمئن-دزد
از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن
زر زر کردن-غر زدن-گریه کردن شدید
بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن
پنجول زدن-با ناخن های دست روی تن کسی را خراش دادن
پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن
افسارگسیخته-سرکش
حق گرفتن-نگا. حق بردن
آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب
خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا
بی هوا-ناگهان-غفلتا-نا غافل-یک مرتبه
زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط
بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی
آتش زیر پا داشتن(بیقرار بودن)
دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن
از سر نو-دوباره
چرب و نرم-غذای پر روغن و خوشمزه-سخن دلنشین-آدم متملق
چوب خوردن-تنبیه شدن
چوب بست-داربست چوبی-چوب بندی
دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن
پات-بی آبرو-بی تربیت
بی شوخی-جدا-بدون شوخی
بد مصب-بد مذهب-لاکردار-بی مروت
پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن
خرج راه-هزینه ی سفر
آبِ دندان(حریف ساده)
ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته میشود-آری به خدا
بیرون رفتن-به توالت رفتن
زیرش زدن-زیر چیزی زدن
چیله-هیرم-خاشاک
پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد
جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود
ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)
آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن
حق دادن-تایید کردن
از راه بهدر بردن-فریب دادن-اغوا کردن
اسیر خاک-مرده-تنپرور
بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن
پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن
جفتک زن-لگد زن
چار چار کردن-داد و فریاد راه انداختن
زن و بچه دار-کسی که زن و فرزند دارد
حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن
رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع
چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن
زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی
ته بر کردن-از ته بریدن
دست کردن-دست فرو بردن
چیزی-فاصله ای-راهی-زمانی
آدم بگو بخند-شیرینزبان و بذلهگو
آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)
خرناس کردن-خرخر کردن در خواب
خانه خراب-بدبخت شده-بی چیز شده-زیان دیده
خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن
زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد
پا در هوا-بی اساس-بی اصل-غیر قطعی
پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن
جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند
اطفال باغ-گلهای تازه
دریافت-گرفتن-ادراک
از قرار(ظاهرن، آنطور که پیدا است)
تله کاشتن پیش پای کسی-به کسی کلک زدن-کسی را گیر انداختن
بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد
آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینهی تعمیر چیزی از بهای نو آن)
خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن
پیت پیت کردن-پچ پچ کردن-نجوا کردن
ژتون-پولک فلزی یا پلاستیکی که به جای پول به کار می رود
اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکالتراشی کردن
زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن
تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن
حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار
جهود ی-هودی-مقتصد
از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)
دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن
بقچه بندی-ران چاق
بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن
از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بیحوصله شدن
به حول و ولا افتادن-دستپاچه و مضطرب شدن-به تلاش و تقلا افتادن
دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن-با کسی قطع رابطه کردن-از خیر کسی یا چیزی گذشتن
رخت و پَخت-لباس ها-پوشاک
تف انداختن-تف کردن-سخت اظهار نفرت کردن
به نام نقی، به کام تقی-سودی که از آن کسی است نصیب کس دیگری شود
پُر-لبریز-کامل-سیر-زیاد
تیر کشیدن-درد کردن عضوی از بدن
دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن
رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن
زبان بسته-برای تحقیر به آدم های بی عرضه یا کم آزار گفته می شود
از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دستها را میان پاها فرو بردن
حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن
زود بودن-فرانرسیدن هنگام کاری
دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی
چین-یک بار درو-بک بار چیدن
دُوال بازی کردن-حقه بازی کزدن-فریب به کار بردن
آتش به مال خود زدن-کالایی را بسیار ارزان فروختن
تیک تیک-صدای جنبش عقربه ی ساعت
دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن
چله خانه-محل ریاضت کشیدن
روده دراز-پر حرف-وراج
روغن زرد-روغن حیوانی
چغل خوری-سخن چینی
پشه زدن-نیش زدن پشه
آفتاب کردن(برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن)
چغل خوری-سخن چینی
بی پیر-آدم بد و تربیت نشده-چیز سخت-کار دشوار
حق و حساب دادن-رشوه دادن-آجیل دادن
تپه گذاشتن-بول کردن
حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن
رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن
حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن
پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا
از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن
پرچ کردن-فرو بردن میخ در چیزی و کوبیدن و پهن کردن سر آن
چار سر-حرف مفت-متلک
چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی
پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان
درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن
چشم و همچشمی-رقابت
تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او
چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن
خروس جنگی-کسی که به اندک چیزی به ستیزه برمی خیزد
زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن
دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن
بوسیدن و به تاقچه گذاشتن-ترک گفتن-کنار گذاشتن
خبرنگاری-کار خبرنگار
خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است
چاچول باز-حقه باز-شیاد
آشنایی دادن-خود را معرفی کردن
رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار
انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن
چاروادارکُش-جنس تقلبی-چیز بد
رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح
پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن
رنگ به رنگ شدن-از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن
چشم و چار-چشم-دید-بینایی
آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)
تند نویسی-سریع نویسی
به دل گرفتن-رنجیده خاطر شدن
حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن
خرافاتی-آن که به خرافات باور دارد-عقب مانده
آتشخوار-ظالم-حرامخوار
اجاق-دودمان
الفرار-گریز-بگریز !
پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن
تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی
آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفتانگیز کردن)
بد شیر-متقلب-بد جنس
اوضاع احوال(وضع و حال)
از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن
دُوال بازی کردن-حقه بازی کزدن-فریب به کار بردن
به خاطر داشتن-به یاد داشتن-از بر بودن
خشخاشی-نان خشخاش زده
چَکه-شوخ و بذله گو
چشم بلبلی-دارای چشم گرد-نوعی لوبیا
بی خیالش-نگران نباش-اهمیت نده
چوبدار-گله دار-گوسفند دار
جزغاله-سوخته-زغال شده
چینه چینه خوردن-ریزه خواری کردن
چرب و چیلی-پر چربی-پر روغن
به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن
خاله خواب رفته-آدم شل و بی حال و وارفته
از بیکفنی زنده بودن-بینهایت فقیر و نیازمند بودن
دست به سر و روی چیزی کشیدن-چیزی را تعمیر و تمیز کردن
آبِ بسته(شیشه، بلور، یخ، برف)
چین و چوروک-چین و شکن
آشنا روشنا-دوست آشنا
ریز-خرد-کوچک
(به زبان کودکان) زخم شدن
حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن
از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن-کار غیرمنطقی و بینتیجه کردن
این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)
آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)
ته بر کردن-از ته بریدن
راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن
دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن
تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن
با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن
چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه
برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن
اوقاتتلخی(ترشرویی، عصبانیت)
دو لُپه خوردن-با خرص و ولع خوردن-لقمه های بزرگ برداشتن
پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی
آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس میگیرد)
آب رفتن(بیاعتبار شدن، کوچک شدن)
دسته دیزی-قوم و خویش دور
بنا کردن-شروع کردن
از پاشنه در آوردن-به هر گوشه و کنار سر کشیدن
جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب
تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن
آوار شدن سر کسی-بیخبر نزد کسی در آمدن
بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم
در آمدن از جلوی کسی-با کسی مقابله به مثل کردن-در برابر کسی مقاومت کردن
رج کردن-رج بستن
جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن
دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد
پیشانی-بخت و اقبال-طالع
جببه گرفتن در مقابل کسی-با کسی مخالفت کردن-در برابر کسی مقاومت کردن
رنگ شدن-گول خوردن
پرواربندی-پرورش گاو گوسفند برای سر بریدن
حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن
خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن
خنک کردن-سرد کردن
خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل
خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده
زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن
پوست کسی را پر از کاه کردن-به طرز فجیعی کشتن
با کله-دانا-چیز فهم-خردمند
دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن
آجرپاره-جواب کسی که بهجای بله میگوید آره
خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج
تلمبار- تل انبار
راست راستی-حقیقتن-واقعن
پا خورشی-وسایل لازم برای پخت خورش
تیپا-ضربه ای با نوک پا-اردنگی
دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن
خواه و ناخواه-از روی میل یا اجبار
چرب و چیلی-پر چربی-پر روغن
خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن
خاکروبه-زباله-آشغال
جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن
تَپ تَپ-آواز خوردن چیزی به چیز نرم
تیر گذاشتن و تفنگ برداشتن-نهایت عصبانیت-بد و بیراه گفتن
ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته میشود)
آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی
تت و پت-لکنت زبان
حرص خوردن-عصبانی شدن
خر خود را راندن-تنها به فکر خود بودن-به کار خود ادامه دادن
پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن
حق الزحمه-دستمزد
خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار
پاکاری-شغل پاکار
تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان
خر کسی از پل گذشتن-گره کار باز شدن-از گرفتاری خلاص شدن
زینه-پله
دسته کوک-ساعتی که از محل دسته کوک می شده است
از خدا خواستن(در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است)
تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن
خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند
تاراغ و توروغ-آوایی که از برخورد دو چیز برخیزد
دلبخواهی-دلبخواه
از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)
چهره کردن-نگا. چهره شدن
خمیره-سرشت-ذات
در کشتی نشستن و با ناخدا جنگیدن-ناسپاسی کردن
دست آویز-بهانه-مستمسک-عذر
چاله میدان-نگا. چاله خرکشی
از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)
تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر
زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن
راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا
بار و بنه-وسایل سفر
جدا جدا-یکی یکی-جداگانه
آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)
چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن
چل گُل-روغنی با خاصیت دارویی
تو بمیری-سوگندی در مقام تهدید
جوجه خوردن-مرفه بودن-در ناز و نعمت زیستن
درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها
خرج کردن-هزینه کردن-صرف کردن
پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن
آش و لاش-بهکلی متلاشیشده-لهولورده
پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند
روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند
باد خوردن-هوا خوردن
ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است
چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف
پِشک-نرمی و پرده های بینی
حساب کشیدن-حساب خواستن
جور در آمدن-نگا. جور آمدن
رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن
از خر شیطان پایین آمدن-از لجاجت دست برداشتن-از تصمیم نادرستی منصرف شدن
دور تا دور-گرداگرد-اطراف
چشمه-نوع-قسم
باد آورده-مفت و رایگان-آنچه که بدون زحمت بدست آید
دل و قلوه ای-کسی که دل و قلوه می فروشد
حال آوردن-به هوش آوردن-از ناراحتی بیرون آوردن-کتک زدن
زیر کاسه نیم کاسه داشتن-مکر و حیله ای در کار داشتن
از عزا در آوردن(به دورهی عزاداری پایان دادن)
آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن
آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی
بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی
دم گاو به دست آوردن-قدرت و موقعیتی به دست آوردن-وسیله ای برای معاش به دست آوردن
تنگ بودن قافیه-مشکل بودن کار
زیر دل زدن-تهوع آوردن
خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند
پس دادن-خریده ای را به فروشنده باز گردانیدن-باز دادن چیزی که گرفته اند
زار-نا به سامان-خراب-بد
دو به دست کسی دادن-به کسی فرصت انجام کاری دادن-به کسی بهانه دادن
جیر جیر-سر و صدا-فریاد بی هوده-آواز گنجشک و برخی حشرات
زیر دندان کسی مزه کردن-از چیزی خوش آمدن-خواهان تکرار چیزی بودن
دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق
دِردو-سر زبان دار-ناقلا و زرنگ
تراشیده-نازک-قلمی-لاغر
حال آوردن-به هوش آوردن-از ناراحتی بیرون آوردن-کتک زدن
احتیاطی-نجس-ناپاک
خاله وارفته-آدم شل و ول و شلخته
رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن
این سفر-این بار
زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن
به هر تقدیر-در هر صورت-خلاصه
به کیشی آمدن و به خیشی رفتن-بی اعتبار و بی ثبات بودن
جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار
چزاندن-ضعیفی را آزار دادن
تُخس-ناقلا-شیطان-شرور
بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن
حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد
دلخوری-گله-شکایت-اوقات تلخی
چوب پا-دو چوب بلند که پا در میان آن ها کنند و با آن ها راه روند
به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن
حالا حالاها-مدت دراز
بند و بست-ساخت و پاخت-توطئه
اَجق وَجق(چیزی با رنگهای تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)
تخت پایی-صاف بودن کف پا
پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار
دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن
ده مرده حلاج بودن-بسیار زرنگ و کاری بودن
باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن
دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن
زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه
دوستی خاله خرسه-دوستی از روی نادانی که موجب زیان شود
دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن
آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب
پا روی پا بند نشدن-بسیار خوشحال بودن
چشم روشن شدن-شاد و خرسند شدن
چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد
پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن
دل کسی خون بودن-سخت رنجیده بودن-بسیار اندوهناک بودن
پُف-فوت-ورم-آماس
دیوار حاشا بلند است-به آسانی می توان موضوع را انکار کرد
داوطلب-خواستار-نامزد
چروک افتادن-چین افتادن-ناصاف شدن
جیم الف جا-آدم ریزه میزه
زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو
آمد کردن(رخدادن واقعهای خجسته)
چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن
از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن
آب دندان خوردن-حسرت خوردن
خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر
دمرو-کسی که دمر خوابیده
دور اندیش-پایان نگر-پیش بین-عاقبت اندیش
خرج تراشی-هزینه درست کردن
دهنه سرخود-بی بند و بار
زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن
بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض
پِر پِر آمدن-به لرزه افتادن
خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن
باک کسی نبودن-اهمیتی ندادن-اعتنایی نداشتن
چاله سیلابی-نگا. چاله خر کشی
افسار کسی را شل کردن(به کسی آزادی کمی دادن)
پنجول زدن-با ناخن های دست روی تن کسی را خراش دادن
از کیسه خوردن(از جیب خوردن)
چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی
تنگ هم-چسبیده به هم
آپارتی(زن بیحیا و بدزبان، سلیطه، پاچهورمالیده)
به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن
خربزه قاچ کردن با اتوی شلوار-بسیار آراسته بودن و به خود پرداختن
دار و دسته-پیروان و اطرافیان
انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن
جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی
ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ
دردانه ی حسن کبابی-بچه ی لوس
جَری شدن-خشمگین شدن-جسور شدن
آب شدن(شرمنده شدن، رفتن آبرو، به فروش رفتن کالا)
از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن
تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن
چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند
تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند
آس و پاس(در نهایت تهیدستی ، بینوا، مفلس)
خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست
چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی
زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی
آفتاب چریدن(بیکار بودن، چیزی برای خوردن نداشتن)
دسته دیزی-قوم و خویش دور
به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن
پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی
انسان-آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی
بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن
اسب چوبین-تابوت
خاله ماستی-آدم بی اهمیت و بی ارزش
خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی
آواز شدن-شهره شدن
از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)
الفرار(گریز، بگریز !)
با اشتها-متمایل به غذا
بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن
خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران
از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن
تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن
پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق
استکانی زدن-میخوارگی اندکی کردن
جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی
چله خانه-محل ریاضت کشیدن
دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم
خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری
پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند
حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن
دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن
باد گلو زدن-آروغ زدن
اوضاع کسی را بیریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزهی کسی را بههم ریختن
دست من و دامن تو-دستم به دامنت
دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن
بغداد خراب-شکم گرسنه
اوراق شدن-از هم پاشیدن-از کار افتادن
چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن
پرواربندی-پرورش گاو گوسفند برای سر بریدن
بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین
حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی
باز شدن مچ-لو رفتن دروغ
اقبال کسی به برج ریق بودن-بداقبال بودن
تو دل شیر رفتن-جرات فراوان داشتن
داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن
از تک و تا نینداختن خود-از رو نرفتن-جا نزدن-خود را نباختن
بر و بچه ها-زن و بچه-جماعت دوستان
حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج
چرخ گوشت-چرخ گوشت خرد کنی
پا سبک کردن-زاییدن-زایمان کردن
چراغ پا شدن-بر روی دو پا ایستادن اسب
خارج از حد-بیش از اندازه
دل کسی تو ریختن-دچار دلهره ی ناگهانی شدن-وحشت کردن
دماغ کسی چاق بودن-سالم و تندرست بودن-سر حال بودن
پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند
چرک و خون-چرک آلوده به خون
دک و پوز-دهان و لب و دندان
آتو(بهانه، دستاویز، نقطهضعف)
پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن
بنده زاده-پسر من
آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)
حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای
آهوی شیرافکن-چشم محبوب
احتیاطی-نجس-ناپاک
پیش کسوتی-قدمت و برتری
رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن
پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا
اختر در پیراهن کردن(بی قرار کردن)
چینی بند زن-کسی که تکه های شکسته ی ظزوف را به هم می چسباند
چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد
تر دماغ-سرحال-شنگول
پس گوچه-کوچه ی کوچکی که به کوچه ی کوچک دیگری پیوسته باشد
الابختکی-اتفاقی-تصادفی
دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری
چشمه-نوع-قسم
تِر زدن-خراب کردن کار
حرف های گنده تر از دهان-ادعاهای زیادی-سخنان خارج از توانایی
دست دراز کردن-به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن
چاق بودن دماغ کسی-سالم و سرحال بودن
ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته میشود-آری به خدا
دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب
حیوانی-نگا. حیوانکی
حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن
چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی
چشم نازک کردن-ناز و افاده کردن
خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن
چیله-هیرم-خاشاک
روزه ی گنجشک-روزه ی کله گنجشکی
دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس
آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)
تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه
تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن
تو سر کسی زدن بر کسب-منت گذاشتن-به رخ کسی کشیدن
دختر بچه-دختر کم سن و سال
آب سیر(جانور خوشرفتار)
خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن
پولک-زینت هایی دایره شکل و درخشان که به جامه می دوزند
پا منبری-شاگرد روضه خوان
دو رو-لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید-آدم غیر صمیمی و فرصت طلب
خلیلی-نوعی غل و زنجیر-نوعی انگور
چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای
رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن
خون مردن-منجمد شدن خون در زیر پوست بر اثر ضربه
دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه
چنار عباس علی-متلک بد
جیک و بیک-دو روی قاپ-دوستی صمیمی
چپ بودن-چپ دست بودن-لوچ بودن-مخالف یودن
خشکه پلو-کته
چین چینی-پر چین
خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن
زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی
جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند
زبان ریزی کردن-زبان ریختن
حول و ولا-تقلا-دست و پا زنی
توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن
آش دهنسوز(هر چیز مطلوب و پسندیده)
ترکیدن دل-از چیزی سخت ترسیدن
دوم از آن-در ثانی-دوم آن که
از کسی کشیدن(از کسی رنج کشیدن)
تو نگو من بگو-مشاجره-بحث
آب از لب و لوچهی کسی سرازیر شدن-تمایل شدید داشتن-به طمع افتادن
باجه-جای بلیت فروشی
خدا گرفتن-به عذاب خدا گرفتار شدن-بدبخت شدن
آبی از کسی گرم نشدن(بهرهای از کسی نبردن)
چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی
به دست و پای کسی افتادن-با التماس تقاضای ترحم کردن-نهایت خاکساری کردن
از خواب پریدن-بیدارشدن ناگهانی از خواب
از تک و تا نینداختن خود(از رو نرفتن، جا نزدن، خود را نباختن)
اسم شپش کسی منیژه خانم بودن(خودبزرگبینی احمقانه داشتن)
بر وفق-مطابق-موافق
ابرو آمدن(عشوه ریختن، غمزه کردن)
رستم صولت-رستم در حمام
جاکن کردن-به حرکت درآوردن-کسی را از مقامی دور کردن
زیر سبیل کسی را چرب کردن-رشوه دادن به کسی
چانه لغ-نگا. چانه شل
اخ و تف کردن-آب دهان بیرون افکندن
این خاکدان-دنیا
اهل هیچ فرقهای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده میشوند معتاد نبودن)
از جنس چیزی بودن
پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد
خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن
جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن
حرز جواد کسی بودن-پیوسته با کسی بودن
چروک-چین و شکن
به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن
آسمان سوراخ شدن-رویداد بزرگ پیش آمدن
پاشنه بخواب-کفش راحتی
ازخودراضی(متکبر، خود پسند)
خدا-بسیار زیاد-فراوان
آدم ثانی(حضرت نوح)
چیز به هم بافتن-راست و دروغ سر هم کردن
در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن
زهرمار خوردن-کوفت کردن-خوردن به تحقیر
بالای منبر رفتن-پر گویی کردن
بیرون روش-اسهال-شکم روش
زیر لبی-زیر زبانی
دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام
آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)
افتادن دست-از فرط کار زیاد در دستهای خود احساس خستگی بسیار کردن
از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، بهکلی زیر چیزی زدن)
بد زبان- بد دهن
دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !
آشیخ روباه-آبزیرکاه-مکار
این سفر(این بار)
بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن
فال بد زدن
پوست کندن-سخت تنبیه کردن
پیاده بودن در کاری-در کاری ناشی و بی تجربه بودن
باز شدن مچ-لو رفتن دروغ
حساب سرانگشتی-حساب ساده و روشن
بخیه زدن-آجیده کردن-دوختن شکاف جامه یا تن
تو لاک خود رفتن-با کسی کاری نداشتن-توی عالم خود بودن
از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بسانداز خرج کردن)
بریدن از هم-قطع رابطه کردن
خرکار-پرکار
از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)
حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند
چشم کار کردن-دیدن
پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن
روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی
چاخانچی-کسی که همیشه دروغ بافی می کند
بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن
رَب و رُب ندانستن-ساده دل بودن-چیزی نفهمیدن
ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن
آشیخ روباه(آبزیرکاه، مکار)
حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن
زهرمار خان-ترش رو-اخمو
آینهی هفتجوش(خورشید)
جا افتاده-آدم متین و با تجربه
رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع
خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد
ابوقراضه(ابوطیاره)
بی حال-فاقد نیروی لازم-بی حوصله-خسته
چشم کردن-چشم زدن
زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن
خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند
جا در جا-فورن-جا به جا
خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست
جان جان-معشوق-محبوب
حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه
بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن
آیه آمدن(سوگند یاد کردن، به قرآن سوگند خوردن)
تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک
حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب