فهرست کامل فرهنگ لغت، اطلاحات و تمثیل های خودمونی مردم ایران قسمت پانزدهم
زیر و زبر گذاشتن-حرکت گذاشتن برای حروف-اِعراب
پوزخند-تبسمی از روی تحقیر و استهزاء
شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)
دایی قزی-دختر دایی
حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار
حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن
تازه وارد-کسی که تازه وارد شده است
دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن
پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم
به دست و پای کسی افتادن-با التماس تقاضای ترحم کردن-نهایت خاکساری کردن
ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش
خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی
از کاسه درآمده(بیرونزده، ورقلمبیده)
بفرما زدن-تعارف کردن
خدا به همراه-خدا خافظ
چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب
جیز شدن-سوختن در زبان کودکان
حقه سوار کردن-فرو کردن چوب وافور در دهانه ی حقه-فریب دادن
به جان آمدن-به ستوه آوردن-به تنگ آوردن
پر گو- پر چانه
خاک به سر کردن-به فکر چاره افتادن-چاره جویی کردن
ریگ تو کفش داشتن-خرده شیشه داشتن-رو راست نبودن-با شیله پیله بودن
در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه
تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن
داش-لوطی-مشدی
آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)
دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن
روشن شدن-نشئه شدن-مست شدن-سرحال آمدن
خال-نقطه ی سیاه-لکه
زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد
ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا
دسته-جمعیت سینه زن
خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن
خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس
رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن
آفتابگیر(جایی که آفتاب بر آن بتابد، سایبان، چتر آفتابی)
جگر-عزیز-عزیز دلم
پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود
بیگاری-کار اجباری و بی مزد
چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی
بی در و پیکر-ولنگ و واز-بی حساب و کتاب-بی نظم و قاعده
حساب سرانگشتی-حساب ساده و روشن
درخت اگر-امید پوچ و واهی
حرز جواد کسی بودن-پیوسته با کسی بودن
زیر جلد کسی رفتن-کسی را فریب دادن-اغفال کردن
از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، بهکلی زیر چیزی زدن)
انداختن پشت گوش-سهلانگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن
چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن
زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن
بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور
تلکه بند شدن- تلکه کردن
پنجه کش-نوعی نان برشته و نازک
تخت قاپو کردن-چادر نشینان را در جایی ساکن کردن
دست کسی رو شدن-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن
حاضر و غایب کردن-خواندن نام افراد برای تعیین حاضران و غایبان
خر کسی را نعل کردن-رشوه دادن-سبیل کسی را چرب کردن-راضی کردن
زنجیر زدن-زنجیر به پشت خود زدن
رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن
به چشم آمدن-قابل توجه بودن-ارزش داشتن
جَری کردن-رو. دادن-گستاخ کردن
خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد
چماق دار-زور گو-کسی که با زور مقصود خود را به دیگری تحمیل کند
خدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید
زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها
از دست دادن(گم کردن)
داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن
تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن
چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن
تا کردن-دو یا جند لا کردن-رفتار کردن
از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمیتوان-مدارا کردن
بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک
از مرحله پرت بودن(یکسره بیاطلاع بودن)
دل گُنده-سهل انگار
استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن
جفتک زن-لگد زن
خاله شلخته-زن شلخته و بی احتیاط
پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن
برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش
درجه-تب سنج-مرتبه ی نظامی
اَتَر زدن(فال بد زدن)
خدا به همراه-خدا خافظ
حرز جواد کسی بودن-پیوسته با کسی بودن
بخت گشا-شانس آور-سبب خوش اقبالی-مایه ی سفید بختی
در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن
پشتک-پرش از پشت
تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است
پوز زدن-دهان زدن
این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن
دوندگی-سعی و کوشش
خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است
تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده
زاق-چشم زاغ چشم
حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب
این و آن را دیدن(برای انجام کاری از همه کمک گرفتن)
آسمان گرفتن-فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه
آبِ آب-آبکی-بیمایه-بیرنگ
دو پا داشتن، دو پا هم قرض کردن-به چابکی گریختن
باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن
زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند
پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است
رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی
زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن
جِر-اوقات تلخی-لج
دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان
تارتنک-عنکبوت-کارتنک
جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن
دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن
رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن
انگشت رساندن(دستدرازی کردن، دست زدن)
از قرار(ظاهرن، آنطور که پیدا است)
جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده
خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه
تبدیل به احسن کردن-چیزی را با چیز بهتری عوض کردن
زیر تشکی-رشوه
دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق
دست باف-بافته با دست
جلو کسی درآمدن-با کسی مقابله کردن-حق کسی را کف دستش گذاشتن
امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)
از خود در آوردن(دروغپردازی کردن)
زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن
دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند
دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن
برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال
آت و آشغال-وسایل کهنه و بیمصرف
آخردست (سر)(بالاخره، سرانجام)
ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن
چشم واسوخته-چشم برتافته
زپرتو-ضعیف-بی دوام
راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا
چَپَری بی-درنگ-به سرعت
اسم شپش کسی منیژه خانم بودن(خودبزرگبینی احمقانه داشتن)
پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد
رد دادن-به غفلت کسی یا چیزی را از زیر دست رد کردن-صرف نظر کردن
باد زدن-با ایجاد جریان هوا خنکی یا اشتعال پدید آوردن
تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل
جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند
دست آموز-تربیت شده-آموخته
جَخت-متضاد صبر
الحق و الانصاف-انصافن-حقن
پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو
درمانگاه-جای درمان بیمار
رنگی-دارای رنگ-آلوده بودن به رنگ
دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن
پیش-برنده-آن که جلو است
آبِ سیاه-نیمه کوری
دیر رس-میوه ای که دیر می رسد
چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه
جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن
ریش و پشمی به هم زدن-بالغ شدن-صاحب ریش و پشم شدن
جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن
به دردسر انداختن کسی-کسی را به وضع دشواری دچار کردن
دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده
این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است
آب به آب شدن(تغییر آب و هوا دادن، بهبود یافتن به سبب سفر)
تار-از محلی راندن
ازرق شامی(اخمو، ترشرو)
دم خروس در دست داشتن-بهانه داشتن
تر دست-ماهر-شعبده باز
زدن به تور-به چنگ آوردن-تصاحب کردن
چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن
خیابان گز کردن-ول گشتن
خرده خرده-کم کم-رفته رفته
ژلاتین-ماده ای لزج و چسبنده که آن را از گلیسیرین و قند و آب و آمونیاک می سازند
خیز-ورم-آماس
پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند
تعطیل بردار-تعطیل شدنی
روغنی-آلوده به روغن
راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن
چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند
زانو انداختن شلوار-کش آمدن پارچه ی شلوار در قسمت زانو
تک و پو زدن-به هر دری زدن-با تمام درماندگی کوشیدن
اَنَک کردن-تحقیر کردن-خجالت دادن
زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن
به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی
ای والله گفتن-به برتری کسی بر خود اقرار کردن
پیله کردن به کسی-با مزاحمت اصرار و پافشاری کردن به کسی-پاپی کسی شدن
تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن
دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر
پا توی کفش کسی کردن-با کسی در افتادن-به آزار کسی برخاستن
برچسب زدن-تهمت زدن
حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن
بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد
آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن
از سیر تا پیاز-همه چیز-با همهی جزئیات
از کسی کشیدن(از کسی رنج کشیدن)
داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن
زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن
دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی
خاطر داشتن-به یاد داشتن
آدمقحطی-کمیابی آدم های کارآمد
حاضر جواب-کسی که برای هر موردی پاسخ آماده دارد
دور زدن-چرخیدن و تغییر جهت دادن
از صدقۀ سرِ-از عنایت و لطفِ
پاره شدن بند دل-بسیار ترسیدن
دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن
زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب
چک و چیل-لب و لوچه
چشم بندی-شعبده بازی-تر دستی
حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن
بد سیرت کردن-به دختری تجاوز کردن-بی عصمت کردن
بریدن از هم-قطع رابطه کردن
حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود
دو به هم اندازی-فتنه انگیزی-سخن چینی
زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی
درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز
باد خوردن-هوا خوردن
خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن
تلمبار- تل انبار
چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن
در بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن
ریش کسی سر بالا رفتن-به مرگ نزدیک بودن کسی
آب نکشیده-زشت-بد-نامفهوم
دستمال ابریشمی برداشتن-چاپلوسی کردن-تملق کردن
پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف
چس نفسی-پر حرفی-روده درازی
دنده چاق کردن-سرعت گرفتن به هنگام رانندگی
بد دماغ-کسی که زود رنج است و زود قهر می کند
آرد خود را بیختن و الک را آویختن(کسی که وظایف زندگیاش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست)
پیش خر کردن-پیش از موعد خریدن
خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی
دمامه-زن خشن-زن بی حیا و پاچه ورمالیده-آپارتی
چشم و دل کسی دویدن-حریص بودن
تَخم-مهمل تَخم
تریاکی-معتاد به تریاک
استخوانفروش-ستایشگر آبا و اجداد
جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده
اُزبَک(بیریخت، ژولیده، ازخودراضی)
زن آمدن-دشنامی در مقام تحقیر و ریشخند
دست نشانده-زیر دست-مطیع-فرمان بردار
پوست کندن-سخت تنبیه کردن
آلونکنشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقکهای آلونکوار زندگی میکنند)
آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بیارزش)
خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن
دود ِ کلفت-دود مواد مخدر
در خط چیزی بودن-در فکر و نقشه ی کاری بودن
از قماش چیزی (کسی) بودن(از جنس چیزی بودن، از تیپ کسی بودن)
خط یازده سوار شدن-پیاده رفتن
پیش پیشکی-از پیش
جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن
دوره-مهمانی-زمانه
جوشی-تند مزاج-زود خشم-عصبانی
ددر برو-نانجیب-زن بدکاره
جفت و جلا کردن-مرتب کردن-حقه جور کردن
زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید
بی فک و فامیل-بی کس و کار
آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن
دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن
تسمه پروانه-تسمه ای که پروانه ی موتور را به گردش در می آورد
جوال پنبه آوردن-حرص و طمع زیاد داشتن-میل و علاقه ی فراوان داشتن
اسم شب-کلمهی رمز برای عبور به هنگام شب
روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن
از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن
چُل-آلت مرد
آواز کوچهباغی(آوازی که جاهلها می خوانند و یکی از گوشههای دستگاه شور است)
آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس میگیرد)
پرداخت کردن-صیقل دادن-جلا دادن
چول کردن-شرمنده کردن
ادا در آوردن(مسخرگی کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن)
بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند
دلگرمی-اطمینان خاطر-امیدواری
چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن
بی سر و پا-پست-فرومایه
دست و بال-دور و بر-اطراف
خر کسی را نعل کردن-رشوه دادن-سبیل کسی را چرب کردن-راضی کردن
آتشبیار معرکه(فتنهانگیز میان دو دشمن)
زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن
انگار نه انگار(موضوع را نادیده بگیر!، گویی وجود نداشت)
خودخور-کسی که غم خود را در دل می ریزد و با کسی در میان نمی گذارد
زبان به چیزی باز کردن-چیزی را بر زبان آوردن
دامنگیر کسی بودن-کسی را گرفتار کردن
حرف تو حرف آوردن-سخن کسی را قطع کردن-مطلب دیگری را پیش کشیدن
زبان زرگری-زبانی قراردادی که گروهی در میان خود بدان سخن گویند و دیگران آن را نفهمند
چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای
حساب کشیدن-حساب خواستن
اهل دود-سیگاری
دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن
دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند
زیر و بالای کسی را جنباندن-زیر و بالا گفتن
این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن
پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم
چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟
جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن
پا گرد-محل چرخیدن پله ها
توالت کردن-آرایش کردن
برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب
دست به روی کسی بلند کردن-کسی را کتک زدن
حشری-شهوت ران-پر شهوت
خرناس کردن-خرخر کردن در خواب
الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))
زر زدن-دری وری گفتن-گریه کردن
ترقه فرنگی-بچه ی شرور
رو دست کسی گذاشتن خرج-کسی را در خرج انداختن
چوروک افتادن-چین پیداکردن چیزی
خرفت-نادان-ابله-کند ذهن
د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری
بخت گشا-شانس آور-سبب خوش اقبالی-مایه ی سفید بختی
چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی
اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)
از خر شیطان پایین آمدن(از لجاجت دست برداشتن، از تصمیم نادرستی منصرف شدن)
جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی
بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست
انگشتکوچکهی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)
چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن
به باد دادن- باد دادن
خجالت دادن-کسی را شرمسار کردن
چندش آور-تکان دهنده-دل به هم زن
چاسان فاسان-آرایش-بزک
خودشیرینی-خوش رقصی-خود را صمیمی وانمود کردن
پَر جبرئیل-چیز کمیاب و نادر-پول
آسمانجل(ندار، بیچیز، کسی که رواندازش آسمان است)
زحمت کش-کارگر-پیشه ور
پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن
بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن
بد مصب-بد مذهب-لاکردار-بی مروت
اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی(برای کسی نقشه کشیدن، از کسی بد گفتن)
دَلِگی-هیزی-چشم چرانی
از خدا بیخبر(ظالم، نابهکار)
حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن
تیر به تاریکی انداختن-بدون تامل اقدام به کاری کردن
پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن
از کیسهی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن
دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن
اشتباه لپی-اشتباه لفظی
آب مریم(شیرهی انگور، عصمت و طهارت)
اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن
خجالت زده-شرم زده-شرمگین
خاک به سر کردن-به فکر چاره افتادن-چاره جویی کردن
دل به دل رفتن-دوستی و دشمنی از دو سو بودن
دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن
در به در شدن-آواره شدن-بی خانمان شدن-جا و منزل مناسبی نداشتن
بجا-شایسته-در هنگام مناسب
چگور پگوری-خوشگل-جذاب
آهن کهنه به حلوا دادن-معاملهی پرسود کردن
زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است
الحق-بهراستی-حقیقتن
زورکی-از روی بی میلی-تصنعی
چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن
بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض
ترکمون زده-نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری
فال بد زدن
زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد
زود باش !-شتاب کن! عجله کن!
خیس کردن برنج-در آب ریختن برنج
بغل پر کن-دختر یا زن چاق
آبجی خاکانداز-زن فضول و خبرچین
راه بردن-بلد بودن-دانستن-اداره کردن-سامان دادن
بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست
بوی نا-بوی ماندگی
زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی
چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن
دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک
روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید
خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل
حلال وار-به صورت حلال
در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن
دوره-مهمانی-زمانه
تپل-چاق-گوشت آلود
چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن
جز جگر-سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت
از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)
تا-لنگه-همتا
پر به پر کسی دادن- بال به بال کسی دادن
چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ
بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث
جسته دوزی-نوعی دوختن
دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق
از گل نازکتر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)
زیر کاسه نیم کاسه داشتن-مکر و حیله ای در کار داشتن
دست آموز کردن-تربیت کردن
چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی
ددم وای-وای پدرم-برای اظهار تاسف یا مزاح و شوخی گفته می شود
داغ کسی را به دل کسی نهادن-غزیز کسی را کشتن
جون جونی-نگا. جان جانی
از آب درآوردن-عمل آوردن-انجام دادن
ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن
دک کردن-از سر وا کردن
احتیاطی-نجس-ناپاک
حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن
بی همه کس-بی پدر و مادر
جَفت-چوب بست انگور
رخت و پَخت-لباس ها-پوشاک
چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب
ادب شدن-فهمیدن-با تنبیه عاقل شدن-تجربه آموختن-آدم شدن
چشم را درویش کردن-جلوی نگاه خود را گرفتن-نگاه نکردن
پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن
آسیابگردان(کسی که بهخوبی از عهدهی کارها بر میآید)
از غورگی مویز شدن(مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن)
دولابچه-کمد کوچک
چرند گفتن-نگا. چرند بافتن
دریافتی-حقوق
بی همه کس-بی پدر و مادر
رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن
ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است
جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر
بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود
بدون معطلی-بی درنگ-فورا
تو جوال رفتن با کسی-با کسی به مبارزه برخاستن
آب خنک خوردن(به زندان افتادن)
زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!
راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی
از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بینتیجه کردن)
جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد
تُف کار-بچه باز
به نام نقی، به کام تقی-سودی که از آن کسی است نصیب کس دیگری شود
دسته بازی-حزب و گروه راه انداختن
دُنگ-سهم-حصه
دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی
بی رگ-بی غیرت-بی حس
چهار طاقی-فضای سقف دار و بدون در
آتش بیدود-آفتاب-غضب
پر پر کردن-نزدیک شدن بلا
خود را خوردن-رنج بردن
ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن
خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو
زور-اجبار-الزام
چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت
پس بودن هوا-خراب بودن اوضاع-نامناسب بودن وضعیت
خان خانی-پر هرج و مرج-ملوک الطوایفی
جا دار-وسیع-فراخ
خر کسی رفتن-دارای اهمیت و اعتبار بودن
خرج و برج-خرج و متعلقات آن
دق کُش-آن که از غصه و اندوه بسیار بمیرد
دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن
تسمه از کدوی کسی بیرون کشیدن-پاپیچ نشدن-دست برداشتن
خنک شدن دل-آسایش خاطر پس از گرفتن انتقام
دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن
به پول رساندن-فروختن
انداختن باد به غبغب(تکبر کردن، قیافه گرفتن)
چپ-لوچ-مخالف حکومت
دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد
آب بردار-دوپهلو-کنایهآمیز
از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن
ته کیسه-آن چه که پس از دادن خرج ها در ته جیب و کیسه به جا می ماند
به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن
آب به آسیاب کسی ریختن-با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن
حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار
داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن
پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن
دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی
ازخودراضی-متکبر-خود پسند
جانماز آب کشیدن-تظاهر به پرهیزکاری کردن-خود را بی گناه وانمودن
بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن
بسیار دلواپس و نگران بودن
دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن
دو علی گلابی آمدن-بچه ترساندن-تهدید توخالی کردن-توپ و تشر آمدن
پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری
چهار قُل-چهار سوره ی قرآن که با قُل آغاز می شود
چشم انتظار-منتظر-چشم به راه
باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن
دلبخواهی-دلبخواه
ز ِق زدن-نق نق کردن بچه که مقدمه ی فریادهای و گریه های بعدی است
از دست دادن-گم کردن
آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران
بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان
خوش جنس-خوش باطن-سلیم النفس
پامال شدن-از بین رفتن
آی زکی-در مقام ریشخند و تحقیر گفته میشود
آب و خاک(میهن، دیار)
از چاله در آمدن و به چاه افتادن(از باران به ناودان پناه بردن)
خر کسی از پل گذشتن-گره کار باز شدن-از گرفتاری خلاص شدن
از قماش چیزی (کسی) بودن(از جنس چیزی بودن، از تیپ کسی بودن)
رنگ و رو رفته-کهنه-فرسوده-کارکرده
اوضاع کسی را بیریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزهی کسی را بههم ریختن)
پولکی-آن که پول را دوست دارد-آن که رشوه می گیرد-آن چه که با گرفتن پول انجام گیرد
روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن
تو حساب بودن-وارد بودن-به مسائل آگاه بودن
دار و دسته-پیروان و اطرافیان
رفتگر-سپور-آشغالی
زبان به چیزی باز کردن-چیزی را بر زبان آوردن
دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن
آبدار(سخت، شدید، سنگین)
بازجویی کردن-تحقیق و بررسی کردن
در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه میگویند (یعنی میشنوم)
دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است
دلقک-شخص مسخره
در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن
زیر تبری-کنده ای که هیزم شکن روی آن با تبر هیزم می شکند
با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب
پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد
چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد
افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)
خوش سر و زبان-خوش سخن-شیرین گفتار-حراف
خاور زمین-قاره ی آسیا
دور اندیش-پایان نگر-پیش بین-عاقبت اندیش
پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد
جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن
از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بیحال شدن)
خدانگهداری کردن-خداحافظی کردن
در کشتی نشستن و با ناخدا جنگیدن-ناسپاسی کردن
زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن
ادا اطوار-پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه
چشم انداختن-نگاه کردن
جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن
بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری
آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن
روادید-اجازه ی ورود به یک کشور-ویزا
زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن
از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن
خوره-جذام-آکله
پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا
به باد دادن- باد دادن
دست کسی را توی حنا گذاشتن-کاری را به کسی تحمیل کردن
دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد
خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز
پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب
دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن
جسته دوزی-نوعی دوختن
افتادن توی پوست کسی(کسی را وسوسه کرد)
جیغ کشیدن-نگا. جیغ زدن
پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند
آمده(شوخی و لطیفه)
ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن
خون گرم-خوش برخورد-با عاطفه-پر مهر
جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور
آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر
چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن
داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس
تشنه ی چیزی بودن-یه چیزی سخت اشتیاق داشتن
دمدمی مزاج-دمدمی
خرج کردن-هزینه کردن-صرف کردن
خیز برداشتن-جستن-آماده ی حمله شدن
آجیل مشکلگشا-آجیلی که برای گشایش کار میخرند و بین مردم متدین پخش میکنند
تا برداشتن-تا شدن-خم شدن
تو حساب بودن-وارد بودن-به مسائل آگاه بودن
حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند
پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی
رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما
زدن رای کسی-کسی را از تصمیمی منصرف کردن
حلقه-واحد چیزهای گرد مانند دو حلقه فیلم-دو حلقه چاه
از این رو به آن رو شدن-یکسره دگرگون شدن-بهکلی تغییر کردن
چول-بیابان
به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی
پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا
جَری کردن-رو. دادن-گستاخ کردن
دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن
روی خود کشیدن-رو کشیدن
زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو
چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن
امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن
آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)
جا دار-وسیع-فراخ
انداختن توی هچل-دچار دردسر و ناراحتی کردن
پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن
رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع
روکش-پوشش یا ورقه ای که روی چیزی می کشند
دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد
دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن
جو گندم-جویی که به گندم شباهت دارد-یک در میان بودن دو چیز
از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن
تازگی-طراوت-خرمی-اخیرن
خواب به سر شدن-نگا. خواب به خواب شدن
چه غلط ها !-چه فضولی ها !
چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود
آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)
پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر
دست به دست گشتن-هر از گاهی نزد کسی بودن-از دستی به دست دیگری رفتن
بر خر مراد سوار شدن-موفق شدن-به آرزوی خود رسیدن
خود را شناختن-به حد بلوغ رسیدن
به هر حال-در هر حال-در هر صورت
دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن
ریزه کردن-خرد خرد کردن-قطعه قطعه کردن
ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش
تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن
پا روی دم کسی گذاشتن-کسی را آزردن و به کینه جویی برانگیختن
راه و چاه را شناختن-دشواری های کار و زندگی را شناختن
بازار مکاره-بازار موقت
آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)
برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن)
آتش زیر پا داشتن(بیقرار بودن)
ریغ زدن-خراب کردن-کثافت کاری کردن
خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن
دهن کسی گرم بودن-خوش سخن و مجلس آرا بودن
انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن
دوا-واجبی-مشروبات الکلی
زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی
بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر
چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش
به گُه کشیدن-بی اعتبار کردن-با توهین خوار و خفیف نمودن
تُخم-اصل هرچیزی-دانه
پنبه شدن رشته-باطل و بی هوده شدن کار
اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)
رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن
دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال
تگری-بسیار خنگ-یخچالی
جان دادن برای چیزی-برای چیزی سخت مناسب بودن
دیزی-ظرفی سفالی یا فلزی که در آن آبگوشت می پزند-آبگوشت
پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی
الف الف کردن-قاچقاچ کردن
تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن
رگ بسمل کسی خاریدن-در معرض خطر و مرگ قرار گرفتن
پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی
تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا
آتشپاره-شوخ و شنگ-فرز و چالاک-کرم شبتاب
بچگی کردن-بیخردانه
خشکه مقدس-متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دینی به چیزی تن نمی دهد
به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن
زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن
انگشت روی چیزی گذاشتن-موضوعی را مورد توجه قرار دادن
اقبال کسی به برج ریق بودن(بداقبال بودن)
پا به فرار گذاشتن-گریختن
چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن
پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن
پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد
آقا چسونه-آدم حقیر و بی ارزش
زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن
خدمت رسیدن-به حضور رسیدن
خاک بر سری-بی آبرویی
درد گرفتن دل از اسهال
آب از سر گذشتن-کار از چاره و تدبیر گذشتن
جگر پاره-فرزند-جگر گوشه
راه راه-دارای خطوط موازی
جی جی-خار پشت-جوجه تیغی
زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد
بازجو-مامور تحقیق و بررسی پرونده
جهیزیه-نگا. جهیز
آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه بهکار میرود)
پریدن خواب از سر کسی-خواب نیامدن-هرچند وقت خواب باشد
از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)
استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن-کار را به نااهل سپردن
خوشمزگی-شوخی کردن-بذله گفتن
چشم زهره-ترس
از جا در رفتن-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن
دوری-ظرف غذاخوری پهن
دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن
رفیق باز-دوست باز-کسی که به دوستان محبت بسیار می کند
چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد
خوش خوراک-نگا. خوش خور
بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن
راپرت-گزارش-خبر
انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)
اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)
دست کم-حداقل
زیر دستی-بشقابی که برای گذاشتن شیرینی و آجیل و مانند آن ها به کار می رود-پیشدستی
از بای بسم الله تا تای تَمَت(از اول تا آخر، از سیر تا پیاز)
دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن
تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله
تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن
جلو کسی درآمدن-با کسی مقابله کردن-حق کسی را کف دستش گذاشتن
خوش نشین-کسی که هر جا خواست اقامت می کند-ساکنان غیر زارع ده
پس گوش انداختن-مسامحه کردن-به تاخیر انداختن
در عالم هپروت سیر کردن-دارای خیالات واهی بودن-کاملن بی خبر بودن
افتادن بچه(سقط شدن جنین)
با کسی ندار شدن-با کسی خودمانی
ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته میشود)
دو لا شدن-خم شدن-تعظیم کردن
تک و توک-به ندرت-کمی
خون کسی در نیامدن-بی نهایت خشمگین بودن
تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی
دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)
حساب خرده-اختلاف کوچک-خرده حساب-بدهکاری مختصر
با اشتها-متمایل به غذا
خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم
دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس
بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران
تک و پو زدن-به هر دری زدن-با تمام درماندگی کوشیدن
دزد و حیز-نادرست و مکار
دخترینه-دختر-مونث
حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن
چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند
خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی
چیز فهم-عاقل و فهمیده
رده-حرف زشت یا نامربوط
روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن
پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن
جفتک زدن-نگا. جفتک انداختن
چشم چپ به کسی انداختن-دشمنی کردن با کسی
جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن
چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن
به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن
دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت
حواله ی سر خرمن-وعده به آینده ی نامعلوم
روی سر گذاشتن و حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را در حق کسی نشان دادن
درز را آب دادن-از راه به در شدن
آب لمبو-چلاندهشده-فشرده
ختنه نکرده-آزمند-پول پرست-نامسلمان-پدر سوخته
پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن
از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن
دُم عَلم کردن-اظهار وجود کردن-حالت تعرض به خود گرفتن
حِکِه ای-مردم آزار-کرمکی-ناراحت
پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست
چرک گرفتن-کثیف شدن-پاک کردن چرک
آبکور(کسی که سودش به دیگران نمی رسد)
پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد
راستکی-واقعی
آهن کهنه به حلوا دادن-معاملهی پرسود کردن
آتشِ بسته-طلا
دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک
در لفافه سخن گفتن-پوشیده و کنایه آمیز سخن گفتن
ارزانی(بخشیدن، دادن)
تشر تو شور کردن-هرت و پورت کردن
ازقحطیدرآمده-گرسنهچشم-آدم ندیدبدید
تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد
دو علی گلابی آمدن-بچه ترساندن-تهدید توخالی کردن-توپ و تشر آمدن
ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن
روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند
دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن
چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود
درآوردن شکلک-ادا در آوردن
جا خالی دادن-در بازی هایی مانند والیبال و فوتبال توپ را به جایی انداختن که دست یازیگر حریف به آن نرسد
پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری
حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد
چوب پا-دو چوب بلند که پا در میان آن ها کنند و با آن ها راه روند
چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن
آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی
اتر خان رشتی-آدم پرافاده
خان خانی-پر هرج و مرج-ملوک الطوایفی
خوشاب-میوه ی پخته در آب و شکر-کمپوت
دربند-کوچه ی بن بست-مانع در محل ورود
چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن
زمخت گفتن-دشنام دادن-سخنان درشت گفتن
دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی
باد زدن-با ایجاد جریان هوا خنکی یا اشتعال پدید آوردن
خوش حساب-خوش معامله-آن که بدهی خود را به هنگام بپردازد
پاگون-سردوشی